درخت سوخته در باران، گزارشی است منظوم از دعای ابوحمزه ثمالی.
درخت سوخته در باران، گزارشی است منظوم از دعای ابوحمزه ثمالی. ناصر حامدی در این کتاب، فرازهایی از دعا را انتخاب کرده و در حال و هوای آن فراز چند بیتی سروده. در مقدمه کتاب به قلم سید مهدی شجاعی میخوانیم: برای اینکه وقت عزیزتان را تلف نکنم، بیمقدمه و تعارف و تکلّف میروم سر اصل مطلب: این کتاب آقای ناصر حامدی یعنی «درخت سوخته در باران» چند خصیصه یا ویژگی دارد که با هم و در کنار هم بودنشان باعث شیرین و دلنشین شدن کتاب میشود. ۱ـ بنیان کتاب بر اساس مناجاتی از حضرت امام زینالعابدین (ع) شکل گرفته که راوی آن ابوحمزه ثمالی است. این مناجات ـ مثل همه دعاهای دیگر حضرت سجّاد ـ مصداقی بارز و روشن از معجزه و کرامت است. شخصیتی با آن عظمت که سید و سالار ساجدان است و فخر و زینت عبادتگران، در زمزمهها و مناجاتهایش با خدا، چنان سخن بگوید و چنان سخنان بگوید که طی قرون متمادی، انسانهای مختلف با همه تفاوتهای ذاتی و عَرَضیشان و با همه تنوع و دگرگونی در بینشها و نگرشها فرهنگها و درجات و مراتبشان، در قبال آن به احساسی مشترک دست پیدا کنند و آن را زبان حال خود در پیشگاه خالق و معبودشان بیابند. اصلیترین و مهمترین هنر کتاب و مؤلف آن، پیوند و ارتباط با این بحر بیکران و خزانه لایزال است. بزرگترین هنر مؤلف، دریافت این راز است که هرکس با آسمان پیوند بخورد، زمین نمیخورد و هر که عهدش را با بحر بیکران ببندد هرگز پایان نمیپذیرد. و…. هر که از خزائن پایانناپذیر اهل بیت عصمت رهتوشه بگیرد، در نمیماند. ۲ـ هنر دیگر آقای حامدی در این اثر، برگزیدن عنوان گزارش است و فاصله گرفتن از جایگاه و ادّعا و ملزومات ترجمه. مخاطب با دیدن عنوان گزارش بر جلد کتاب، به روشنی در مییابد که نباید توقّع مواجهه با یک ترجمه کامل و دقیق از دعای ابوحمزه ثمالی را داشته باشد و نویسنده هم به این ترتیب، این حق را برای خود پدید میآورد یا محفوظ میشمارد که دست خود را باز بگذارد و حس و حال و دریافت و برداشت خود را در انتقال مفاهیم به مخاطب دخالت دهد. ۳ـ منظوم کردن یا به نظم در آوردن متون منثور قدسی، به خصوص قرآن کریم و ادعیه و نیایشهای مأثور از ائمه معصومین ـ علیهم افضل صلوات المصلّین ـ کاری است که پیش از این نیز انجام شده و ترجمه و اقبال طیفی از مخاطبین را معطوف خود ساخته و تقدیر و تحسین برخی از صاحبنظران را هم بر انگیخته. دشوارترین وجه از کار و تلاش و هنر آن نظمآوران این بوده که باید از همان ابتدا، پر و بال پرنده ذوق و قریحه و خلاقیّت خود را کوتاه میکردهاند تا از قید قواعد ترجمان، رها شوند و پروازشان از حصار و سقف و بام استناد فراتر نرود. این ملاحظه مؤمنانه و رعایت دقیق و کارشناسانه سبب میشد که عنصر خیال، یعنی زیباترین و جذّابترین وجه شعر، کمرنگترین حضور را در اثر پیدا کند و خالق اثر در چارچوب نظم، محدود و محصور بماند. حامدی امّا، برای اینکه در چارچوب قواعد ترجمه، محصور نماند، خود را مقیّد به طرح و انتقال همه فرازهای دعا نساخته است. تنها بر آستان چند فراز زانوی تلمّذ و تدبّر زده است، امّا روح کلّی و کلّیت روح دعا را دریافت کرده و در تار و پود گزارش خود ساری و جاری ساخته است. نمونهای از اشعار چنین است: خدا از سینه غمها را بگیرد دریغ بیش و کمها را بگیرد اگر جز نام او بر دفتر ماست خودش از ما قلمها را بگیرد قسمهامان دروغین است ای کاش خدا از ما قسمها را بگیرد ستمکاران فراواناند روزی به خشم خود ستمها را بگیرد.