«عالیجناب شهردار» یکی از بهترین نمونههای داستانی حسن بیگی است که میتواند مبین این عبارات باشد.
ابراهیم حسن بیگی را باید یک نویسنده حرفهای به شمار آورد. حرفهای به این معنی که هیچ وقت و در هیچ شرایطی فرصتهای پیش روی خودش را برای خلق یک اثر ادبی از دست نمیدهد و کوچکترین نکتهای در ذهن و زبان و قلم وی قابلیت تبدیل شدن به داستانی بلند را داراست و شاید از همین منظر باشد که بسیاری از داستانهای او با وجود اینکه مضمونی بکر ندارند اما به دلیل پرداخت هنرمندانه و زاویه دیدی بدیع، آن چنان جذاب و خواندنی از کار در میآیند که حتی سالها پس از انتشار نیز جذابیت تبدیل شدن به رمانی با قطع و اندازهای تازه و بازخوانی را داراست.
«عالیجناب شهردار» یکی از بهترین نمونههای داستانی حسن بیگی است که میتواند مبین این عبارات باشد. داستانی که بنمایه و جرقه ابتدایی خلق آن به دورانی باز میگردد که حسن بیگی به ظاهر باید بیشتر از داشتن دغدغههای کار حرفهای دارای دغدغههای مدیریتی باشد، اما او حتی در چنین شرایطی یعنی داشتن سمت رایزنی فرهنگی ایران در کشور ترکمنستان نیز فرصت و حس و حال نوشتن را از داست نداده و دست بکار خلق اثری تازه و البته بدیع و جذاب در نوع خود میشود.
«عالیجناب شهردار» رمانی تمثیلی است. داستانی بلند که با نگاهی به واقعیتی سیاسی اجتماعی و اقتصادی در یکی از کشورهای همسایه به زبان تمثیل به بیان تندترین نگاههای اصلاحی نویسنده در باب حکومتداری و آداب برخورد اجتماعی میپردازد. حسن بیگی کشوری لامکان را در داستانی بلند پیش روی شما ترسیم میکند با سیستم سیاسی منحصر به فردی که بدل از واقعیت است. در این موقعیت است که او اساسیترین اظهارنظرهای خود در مورد حکومتداری و نیز نوع مواجهه با مردم در یک ساختار سیاسی را به زبان داستان میکشد.
طنز یکی از جدیترین ابزارهایی است که حسن بیگی در داستان بلند «عالیجناب شهردار» خود برای ترسیم موقعیتهایش از آن بهره برده است. به عبارت سادهتر او با تمسک به ابزار بیانی طنزآلود توانسته جدیترین و شاید حساسترین اظهارنظرهای سیاسی اجتماعی و حتی اقتصادی خود را در قالب یک داستان به مخاطبش عرضه کند.
شیوایی زبان روایت، انتخاب فصول با عناوین در خور اعتنا و نیز زاویه دید مناسب به حسن بیگی در این اثر کمک کرده تا بتواند به صراحت و زیبایی و البته به شیوایی داستانی را روایت کند که در مختصات ادبیات داستانی ایران تاکنون نمونههای کمی از آن دیده شده است که شاید نزدیکترین و آخرینش «دموکراسی یا دموقراضه» سید مهدی شجاعی باشد. «عالیجناب شهردار» را اما شاید تعلیق انتشارش در دولت قبل نیز این روزها خواندنی کند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
شهردار که مُرد، شهر بزرگ در غم و ماتم فرو رفت.
حتی اگر رئیس شورای شهر سه روز عزای عمومی اعلام نکرده بود، باز مردم به سر کارهای خود نمیرفتند و در غم از دست دادن شهردار تا پاسی از شب دور هم مینشستند و مشروب میخوردند و سیگار میکشیدند.
مارشال، رئیس شهربانی با اینکه مطمئن بود مردم با مرگ شهردار عزادار خواهند بود، اما به توصیه رئیس کمیسیون امنیت ملی، احتیاط را از دست نداد و برای جلوگیری از هر نوع فعالیت عوامل نفوذی و بیگانه دستور داد نیروهای گارد ویژه در سراسر شهر، مستقر شوند و با دقت حرکات مردم را زیر نظر بگیرند.
مراسم تدفین شهردار، باشکوهتر از مراسم تدفین شهردار قبلی برگزار شد و همان شب، رئیس شورای شهر با دیدن مشارکت میلیونی مردم در مراسم تدفین در یک مصاحبه کوتاه خبری گفت: «ما مردم فهیمی داریم و باید قصد ما خدمت به این مردم خوب باشد. من به نوبه خود خدمتگزار کوچکی برای این مردم شریف هستم که بهترین پشتوانه برای شهر محسوب میشوند.»
هرچند مراسم تدفین به خوبی انجام شد، هرچند مردم سه روز عزای عمومی را در نهایت اندوه سپری کردند، هرچند حالا شهر بزرگ فاقد شهردار بود، اما رئیس شورای شهر در تدارک برگزاری یک جلسه فوقالعاده بود تا هرچه زودتر ترتیبی بدهند انتخابات انجام شود و شهر بزرگ بدون شهردار نماند…