هجدهمین جلسه نقد و بررسی «چهارشنبههای کتاب»
به گزارش ایبنا، هجدهمین جلسه نقد و بررسی «چهارشنبههای کتاب» نشرچشمه به رمان تازهمنتشرشده «آنها با شاعری که خیلی دوستش داشتند، بد تا کردند» نوشته مجتبی هوشیارمحبوب اختصاص یافت. این جلسه با حضور مشیت علایی، سعید طباطبایی، نویسنده کتاب و جمعی از خوانندگان برگزار شد.
این کتاب جریانگریز و ضدژانر است
در ابتدای جلسه مشیت علایی –شاعر و نویسنده- که به عنوان یکی از منتقدان کتاب حاضر در جلسه گفت: «این کتاب طبق تعریف و دستهبندی پشت جلدش؛ ساختارگرا، جریانگریز و ضدژانر است، البته از نظر من شاید بتوان گفت درستتر جریانگریز و ضدژانر است. از آنجایی زبان انگلیسی هم تدریس میکنم مسأله زبان خیلی برای من جذاب است، زبان هوشیارمحجوب در این داستان خیلی روان و جذاب است و به نسبت شاعران و نویسندگانِ جوانی که ایراد عمده کارشان اهمیت ندادن به زبان باشد، امتیاز مثبتی برای این نویسنده به حساب میآید.»
این نویسنده در ادامه صحبتهای خود با اشاره به ژانر داستان بیان کرد: «در اصطلاح رایج ادبیات، این داستان ژانر نسل جوان را دارد مثل کارهای سلینجر، اما به لحاظ موضوعی، کنار ادبیات سیاسی و مهاجرت قرار میگیرد. اتفاق خوبی که افتاده این است که رمان روایتی از نسل جدید است. نسل تازه، نسلی بیقرار، بیتاب، هنجارگریز، هنجارستیز، هنجارشکن و گاهی بیهنجار است، این کتاب حتی برای محقق علوم اجتماعی خوراکی برای تحقیق در این مبحث فراهم میکند.»
او ادامه داد: «نکتهی مهم در روند داستان تکه تکه بودن آن است، که به نظر من ضعف کار محسوب نمیشود و این نیست که نیتِ نویسنده در داستان چیست، بلکه این مهم است که او که توانسته منظور خودش را در قالبِ روایت بیان کند. این امر است که باعث موفق بودن یا ضعف کار خواهد شد.»
علایی با اشاره به مسائل اجتماعی مختلف مطرح شده در قالب یک داستان چند تکه اظهار کرد: «اشاراتی که در کتاب شده نشان میدهد که نویسنده بسیار کتابخوان، کتابدان و کتابشناس است و به راحتی توانسته بین بخشهای مختلف رابطهای دیالتیکی برقرار کند و در یک داستان از مسائل مختلف اجتماعی مثل خشونت، اعتیاد، طلاق، پراکندگی و آشفتگی نسلی صحبت کند.»
این نویسنده همچنین افزود: «در قسمتهایی از داستان مثل صفحات 88 تا 91 ما به وضوح بیان سوررئال در داستان را میبینیم. شخصیتهای داستان خیلی بیچاره و مستأصل هستند و در مجموع تصویری که داده شده واقعی و رئالیستی است که خواننده را به طرفِ ناتورالیسم سوق میدهد. شخصیتهای داستان بسیاردرمانده و مستأصل هستند، رمان تصویر نسل سوخته و سرگردان را دارد و از این جهت رویکردش قابل احترام است و اینطور به نظر میآید اینقدر شرایطِ سخت بر زندگی شخصیتها مسلط شده و چارهای جز این درماندگی ندارند.»
علایی در رابطه با عرفانی که در خود کتاب هم وجود دارد و اشارهای که به مولوی دارد، گفت: «در بحث بلاغت نویسنده در این کتاب نوعی استفهام انکاری دارد که به درستی هم در داستان به آن اشاره شده است.»
در این اثر بازی با شخصیتها جالب است
در ادامهی جلسه سعید طباطبایی –داستاننویس و منتقد ادبی- به عنوان دیگر منتقد حاضر در جلسه با بیان اینکه «ما در این داستان از پنج شخصیت یک نماینده به عنوان سینا داریم»، شرح داد: «بازی شخصیتی که در این اثر اتفاق میافتد با اینکه جاهایی در داستان رها میشود، ولی بازی جالبیست. این بازی شخصیتی در جایی از داستان دیده میشود که شخصیتهای مختلف با شرایط اجتماعی خاصیای که دارند دارای دو تیپ شخصیتی مثل سینا و آرش با شرایط سخت اجتماعی هستند، یعنی فقط سینا و آرش دو شخصیت نمادین هستند.»
او ادامه داد: «ما معتقدیم بحرانهای این داستان مربوط است به نسل جوان جامعه. به نظرم این کتاب ارادتیست به نسل بیت و براتیگان در امریکا. حتا سعی میکند زبانش مثل زبان آنها بیتفاوت باشد. نکتهی جالب اینکه شخصیتها در این داستان از یک طیف اجتماعی انتخاب شدند.»
این منتقد ادبی درباره تقابل با شخصیتهای داستان بیان کرد: «اتفاق خوبی که در برخورد با این شخصیتها میافتد شناختیست که از آنها به دست میدهد و احساس زنده بودن آنها را در خواننده ایجاد میشود. نکته جالب در مورد این شخصیتها این است که کنار تمام بحرانهایی که داشتند، بیتفاوتی آشکاری در رفتارهایشان بود، که انگار تبدیل خاصیت این نسل شده است. زبان داستان هم به این بیتفاوتی کمک میکند، با اینکه نویسنده سعی میکند خود را به براتیگان نزدیک کند ولی این قضیه هم موجب بیتفاوتی زبانی نمیشود، حتا وقتی سعی میکند شعر را به زبان خودش اضافه کند، و نکتهی جالب دیگر در مورد زبان داستان این است که با وجود داشتن دو شخصیت در داستان یک زبان واحد داریم.»
این داستاننویس با اشاره به اینکه با فاصله گرفتن از شخصیتها ارتباطی بین متنی احساس میشود که حاصل ارادت به ادبیات براتیگانیست، گفت: «نوع روایت یک داستان لازمهی حیات و هستیست و این اثر هم در همین قالب میگنجد، در این داستان روایتهای مختلفی مطرح میشود و در قسمتهایی از داستان ما نمادهای نشانهای میبینیم که در عین اینکه معانی رو در خود دارند ولی من به عنوان خواننده ترجیح میدهم تا این نمادها به معنای بهخصوصی ختم نشوند.»
در ادامه یکی از خوانندگان کتاب اظهار کرد: «این اثر برای من مثل یک گرداب شروع شد و مثل یک مرداب تمام شد، ما با وضعیت مواجه شدیم، وضعیت شعرزدگی که به عرفان ختم شده، مردم در این داستان کلام شاعر را زنده میکنند. این شخصیتها منفعل نیستند و تنها مشکلشان با شاعر داستان نرسیدن به سطح زبانی اوست.»
یکی دیگر از حاضرین جلسه بیان کرد: «زبان نویسنده در این کتاب زبان جذابیست، درگیر زبان میشود و موقعیتهای دراماتیک و تراژیک به وجود میآورد و خواننده را با شخصیتها و بحرانهایشان همراه میکند.»