حضرت سُکینه سلامالله علیه به عنوان یکی از پیام رسانان حماسه عاشورا در شعر
کمتر شاعر آئینی را می توان یافت که از مقام و مظلومیت حضرت سُکینه (س) به عنوان یکی از پیام رسانان حماسه عاشورا در شعر خود یاد کرده باشد.
خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: پنجمین روز از ماه ربیع الاول سال ۱۱۷ هجری قمری، سالروز رحلت حضرت سُکینه، دختر گرامی امام حسین (ع) است؛ او که ۵۶ سال پس از حماسه عاشورا زیست و مصائب و مظلومیتها را روایت کرد.
و اما بیان شأن و مصائب خود این بانوی گرامی، بخش اندکی از ابیات شاعران آئینی را به خود اختصاص داده است که از آن جمله می توان به شعر پروانه نجاتی اشاره داشت؛ شعری که وصایای امام حسین (ع) را با دختر خویش مرور می کند:
نشست مرد و به دامن گرفت دختر را
چشید طعم نفس های گرم مادر را
چگونه لب به وصیت گشاید او این دم
چگونه بار ببندد وداع آخر را
به چشم خسته ی او خیره می شود لَختی
که بغض کرده گلو پاره های اصغر را
کشید دست به لب های خشک و لرزانش
و پاک کرد رَدِ اشک های پرپر را
اگرچه مایه ی آرامش پدر بودی
بیا و تجربه کن حس و حال دیگر را
رباب را به تو من می سپارم از امروز
غزل کن آتش آن خاطر مُکدَّر را
عمو نداشت؛ برادر نداشت؛ دشمن داشت
پدر، چگونه رها کرده بود دختر را
ناصر شهریاری هم شاعر دیگری است که برای حضرت سکینه (س) شعر دارد:
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را
ای که آرامش هر روز و شب مولایی
ای که مُستَغرَقِ فِی الله تو را خوانده حسین
مدح تو بس که تو بانو، نوه ی زهرایی
ای سراپای تو یادآور زهرای بتول
اثر نُطق تو بر کون و مکان غالب بود
همچو زینب ز لب ات نُطق علی می ریزد
نطق تو تیغ علی بن ابی طالب بود
آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی
همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی
بر روی ناقه ی عریان به کنار اُسَرا
تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی
لیک ای راحتِ جان و تن ارباب، حسین
به فدای دلِ پُر غصه و احساسی تو
روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت
عالَمی دیده دل و دیده ی عباسی تو
از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات
رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت
آری آری که علمدار حرم رفت که رفت
از بر علقمه سقّا به حرم بازنگشت
روایت واقعه کربلا و روضه خوانی های حضرت سُکینه هم نکته ای است که در بخشی از شعر داود رحیمی بیان شده است:
بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم که در کلام حسین
بهترینِ زنان شدی بانو
پدرت که حسین، جای خودش
تو و اصغر چه مادری دارید
غصه ی هر دو تان رباب شده
حسِّ خواهر برادری دارید
از همان لحظه ی تولد، تو
خوش نشستی به سینه ی بابا
محض روی پدر تبسّم کن
راحتِ جان! سکینه ی بابا
پاشو از پیش پای این مرکب
پدرت را نکش، کنار بایست
غم ناموس، قاتلِ مرد است
اشک دختر عذاب هر پدری ست
عصر روز دهم به بعد، خودت
جای اصغر بمان کنار رُباب
مادرت را ببر ازین صحرا
بعد اصغر، تویی قرار ِرُباب
شعر دیگر درباره این شخصیت را اسماعیل شبرنگ سروده است؛
گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند
چشم هایش را انیس اشک غربت می کند
در خلال هق هق بی انتهای هر شبش
شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند
بانوی غم ها، سکینه، یادگار کربلا
یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند
درد دل هایی که در سینه برایش مانده را
با تمام عاشقانِ اشک قسمت می کند
عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا
تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند
کودک شش ماهه ای در پیش چشمش جان سپرد
از سه شعبه زیر لب دائم شکایت می کند
مشک خالی، دست بی جان، از عمو دم می زند
از عمو جانی که احساس خجالت می کند
بعد عباس بن حیدر، دشمنی ها جان گرفت
خیمه ها می مانَد و دستی که غارت می کند
راوی روضه، گریز روضه های خویش را
سمت گودال عطش کم کم هدایت می کند
بانویی با خشکی لب های خود دارد هنوز
"شیعَتی مَهما شَرِبتُم" را روایت می کند
اشک می ریزی به یاد کربلا، بنت الحسین
جان من قربان غم های تو یا بنت الحسین
سید رضا مؤیّد هم در یکی از اشعار خود درباره آن حضرت، به نام مادر گرامیِ ایشان و حضرت علی اصغر (ع)، یعنی رُباب اشاره می کند و آن بانو را، آئینه تمام نمای مادرش می بیند:
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهره اش ز عصمت و عفّت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آئینه ی تمام نمایِ رباب بود
نامش که بود آمنه، مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود
پیوند بست عشق حسین و رباب را
یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی هم رکاب بود
در کربلا حماسه ی اشک و پیام داشت
گلواژه ی قیام و گُل انقلاب بود
او را اگر حسین به همراه برده است
نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود
در پاسخ عطش زده ی نوگُلان عشق
آب ار نداشت؛ دامنِ او پُر گُلاب بود
لب های خشک و تشنه ی او را به هر سؤال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود
می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب
از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه، زمزمه ی آب آب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش
از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تُراب بود
آن ناز پروریده ی دامان افتخار
کی جای او خرابه ی شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
ابیات پایانی این روضه منظوم هم، بخشی از شعر استاد پیشکسوت شعر آئینی، غلامرضا سازگار خواهد بود که شاعر، حضرت سکینه را، زینبی دوباره برای حضرت زهرا (س) می داند:
ای چشمِ حسین بر جمال ات
وی مظهر فاطمه، جلال ات
تعظیم کمال بر کمال ات
تحسین رسول بر خصال ات
بر قلب پدر سکینه ای تو
در بیت ولا، امینه ای تو
تو سوره ی نورِ اهل بیتی
تو شادی و شور اهل بیتی
در سینه، سرور اهل بیتی
تو نخله طور اهل بیتی
تو دختر ماه و آفتابی
آئینه زینب و رُبابی
گُل بر تو، گُلاب بر تو نازَد
عطشانیِ آب بر تو نازد
آیات حجاب بر تو نازد
تنها نه رباب بر تو نازد
حقّا که تو فخر عالَمِینی
ممدوحه ی زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره
بر فاطمه، زینبِ دوباره
فریادِ گلویِ پاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ی ولایت
آرامشِ سینه ی ولایت
تو وجه خدای را، گواهی
در قلب پدر، شرار آهی
بین اُسَرا چراغِ راهی
پیغام رسانِ قتلگاهــی
پیغامت از آن رگِ بریده
تا حشر، قیامت آفریده
در فُلک وَلا، سکینه ای تو
راضیه ای و امینه ای تو
یک کرب و بلا، مدینه ای تو
چون فاطمه بی قرینه ای تو
تـو آیه ی حُسن ابتلایی
قرآنِ شهیدِ کربلایی
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمال، لنگری تو
هنگام خطابه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینه سپر به هر بلایی
تو یاسِ کبودِ کربلایـی
ای در نَفَسَت صدای زینب
در هر سُخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مرآت خدانمای زینب
"میثم" به ثنای تو چه خوانَد
هر چند ز لب گُهَر فشانَد