دکتر غلامحسین عمرانی شاعر، پژوهشگر و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی است. ازجمله آثار وی می توان به «باران های موسمی»، «جگن در باتلاق»، «غزل، خاک، خاطره»، «دلتنگی های غروب»، «حرف دلم شبیه غزل های حافظ است»، «صلت کدام قصیده ای غزل»، «گزیده ادبیات معاصر»، «به روایت ققنوس» و «خیابان غزل» اشاره کرد.
دکترعمرانی معتقد است مولانا نقطه عطفی است که عرفان و عشق دیگری از او آغاز می شود و می گوید که عشق مولانا به شمس، عشق شخص به شخص نیست، عشق شخصیت معنوی فروتر به شخصیت معنوی فراتر است.
این مولوی پژوه و استاد دانشگاه درباره شخصیت مولانا اظهار کرد: اغلب شاعران، علما و فضلا یک شخصیتی هستند و به سادگی می توان به شخصیت آنها پی برد اما شخصیت مولانا جلال الدین محمد بلخی بسیار پیچیده است. او نه متعلق به ترکیه است، نه افغانستان نه ایران، مولانا متعلق به کل جهان و انسانیت است.
وی در ادامه توضیح داد: پیچیدگی شخصیت مولانا را می توان از دو بعد بررسی کرد؛ بعد نخست آن مربوط به زمانی است که هنوز به شعر و شاعری روی نیاورده و یک پژوهشگر دینی است. مولانا در مکتب پدرش که عالمی رسمی بوده تربیت شده و پیش از آنکه به شاعری روی آورد، زاهد و عابد و روحانی بوده است. درواقع پیش از آنکه با شمس تبریزی روبه رو شود عالمی دینی، رسمی و مسلط به زبان فقه و حدیث و قرآن است و براساس آنچه تذکره نویسان نوشته اند در 38 سالگی با همه تجربیات معنوی اش در دیدار شمس تبریزی متحول می شود و شخصیت دیگری پیدا می کند بی آنکه شخصت قبلی اش را از دست دهد که می توان نامش را تولدی دوباره گذاشت.
فرق مولانا با شاعران و نویسندگان دیگر این است که همه وجودش شیفته عالم بالاست و می گوید: «ما ز بالاییم و بالا می رویم» و این حکایت عروج انسان و صعود او به بلندترین قله معنویت جهان است.
عمرانی در ادامه سخنانش به آثار و اشعار مولانا پرداخت و در پاسخ به این سوال که مولانا در قالب این اشعار چه چیزی را می خواسته به مخاطبش منتقل کند، گفت: مولانا در آثارش به دنبال این است که آدمیت یا انسانیت را از نو زنده کند و به دنبال این است که در دوره ای که زندگی می کند، انسانیت مرده را زنده کند، انسانیتی که به اُلوهیت برسد و در بخشی از «فیه ما فیه» می گوید: «ظاهر آدمی گویای باطن آدمی نیست، این باطن باید به خدا برسد.» یا آنچه در نی مولانا شنیده می شود حکایت روح است که ادیان الهی، به ویژه دین مبین اسلام بر آن انگشت نهاده اند تا عرفان را از دنیای قیل و قال به عوالم ملکوت و حال فرابخوانند. مولانا در بیان سوز درون به توانایی هایی دست یافته است که نظیرش را در عالم نمی توان دید.
این پژوهشگر همچنین بیان کرد: البته پیش از مولانا، افراد دیگری مانند سنایی، عطار نیشابوری و ... هم باب تبدیل انسان مادی به انسان الهی را بازکرده بودند اما وقتی که مولانا وارد این عرصه می شود مجالی برای دیگران باقی نمی گذارد و کاری که عطار در «اسرارنامه»، «منطق الطیر» و«الهی نامه» کرده یا کاری که مجدودبن آدم سنایی در کتاب «حقیقه الحدیقه» کرده است و به دنبال تبدیل مس وجود انسان با محک کیمیا به موجود الهی اند تا انسان ها رنگ خدایی بگیرند را مولانا به صورت کامل تر و فراتر در «مثنوی» انجام داده است.
شاعر مجموعه «خیابان غزل» افزود: همچنین بعد از مولانا نیز افراد مختلفی تبدیل شدن انسان به موجود الهی را دنبال کرده اند حتی فلاسفه غرب. اما فرق مولانا با شاعران و نویسندگان دیگر این است که همه وجودش شیفته عالم بالاست و می گوید: «ما ز بالاییم و بالا می رویم» و این حکایت عروج انسان و صعود او به بلندترین قله معنویت جهان است.
عمرانی اظهار کرد: در واقع مولانا نقطه عطفی است که عرفان و عشق دیگری از او آغاز می شود. عشق مولانا به شمس، عشق شخص به شخص نیست، عشق شخصیت معنوی فروتر به شخصیت معنوی فراتر است و هیچ آموزه اخلاقی، منطق فلسفی و سرگذشت عرفانی بالاتر از سرگذشت خود مولانا نیست ودر این زمینه باید به مریدان او توجه کنیم و قصه زندگی او را از زبان مریدانش بشنویم.
مولانا شخصیتی است که در تمام مدت عمرش با عرفان سروکار دارد و در هر دو شخصیتش از خود فانی شده است.
به گفته این استاد دانشگاه، امروزه مدعیان عرفان زیادند حتی در میان پژوهشگران و استادان دانشگاه مدعیانی وجود دارند که گمان می کنند به مکتب عرفان راه یافته اند اما درواقع راه نیافته اند و هنوز در ابتدای راه هستند. باید توجه داشت که عرفان با علم کلام فرق می کند، همه ما کلامی هستیم ولی از عرفان دم می زنیم و می خواهیم به عرفان مولانا برسیم.
وی در ادامه سخنانش یادآور شد: عرفان، معرفت پیدا کردن نسبت به باطن است و کسی که دانش درونی داشته باشد، می تواند عارف باشد. کسی که عارف است از خود دم نمی زند و غرورش را می شکند چراکه عرفان وحدت و اتحاد و یگانگی با جمع است. به نظرم فرقه های صوفیه جدید و فرقه های گذشته که مدعیان عرفان بوده اند نتوانسته اند به عرفان راه یابند و عرفای جدید هم تازه در ابتدای راه هستند.
به اعتقاد عمرانی، مولانا شخصیتی است که در تمام مدت عمرش با عرفان سروکار دارد و در هر دو شخصیتش از خود فانی شده است. او از خود نیست شده و خدا در او هست شده است و هرگز ادعا داشتن را نمی پسندد. اما امروزه می بینیم بسیاری از پژوهشگران و اساتید ادعای مولوی شناسی و عرفان دارند.
غلامحسین عمرانی متولد 1332 شاعر، پژوهشگر و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی است. ازجمله آثار وی می توان به «باران های موسمی»، «جگن در باتلاق»، «غزل، خاک، خاطره»، «دلتنگی های غروب»، «حرف دلم شبیه غزل های حافظ است»، «صلت کدام قصیده ای غزل»، «گزیده ادبیات معاصر»، «به روایت ققنوس» و «خیابان غزل» اشاره کرد.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=336805