بررسی تطبیقی دیدگاه های عبدالقاهر جرجانی و جورج لیکاف پیرامون استعاره ی مفهومی
استاد راهنما: عباس طالب زاده شوشتری؛ نگارش.- فاطمه عسکری – دانشگاه فردوسی ؛1394
چکیده
امروزه، و به ویژه با توجه به نظریه ی (استعاره ی مفهومی ) لیکاف به سال 1980 استعاره ها صرفا به عنوان موضوعی محدود و مختص به ادبیات کلاسیک و مباحث سنتی بلاغی آن ، و یا حتی به عنوان مسئله ای صرفا زبانی شناخته نمی شوند، بلکه عمدتا در نظام معانی و مفاهیم جای گرفته اند و از جمله مهم ترین ابزار اندیشه و تفکر محسوب می شوند و نظام مفاهیم بشری به صورت استعاری ، ساختاربندی و تعریف می شود . عبدالقاهر جرجانی لیکاف ، هر دو به مفهومی بودن استعاره معتقد هستند. اما در چگونگی قرائت آنها از مفهومی بودن استعاره ، علی رغم وجوهات متمایز بسیار، به نوعی مشابهت ها و یا همسان اندیشی هایی دیده می شود. عبدالقاهر جرجانی، در مفهومی بودن استعاره ها، بر این باور است که بدون تصرف عقل و اندیشه در مفاهیم ، نمی توان به جابه جایی الفاظ آن مفاهیم پرداخت. وی، زیبای استعاره را در مفهوم سازی و تصرف اندیشه می داند. و لفظ را تنها تجلی گاه استعاره قلمداد می کند، و نیز معتقد است که استعاره های بدیع شاعرانه بسط همان استعاره های عامیانه است و از سوی دیگر ، استعاره ها را بر مبنای دستگاه اداراکی انسان ، تبیین می کند و از همین روی، می توان گفت که در میان بسیاری از قدما و بلاغت شناسان ، جرجانی از جمله پیشگامانی است که استعاره ها ، حاصل نگاشت های متناظر میان دو قلمروی مبدا و مقصد هستند که افکار و اندیشه های ما را در بر می گیرند و در حقیقت، یکی از ابزارهای اندیشیدن ،«استعاره »است که هیچ ابزاری دیگری را نمی توان جای گزین آن نمود که بتواند تاثیر آن را داشته باشد. وی استعاره ها را از یک مسئله صرفا زبانی و یا بلاغی کلاسیک آن خارج نموده ، و خاستگاه و جایگاه آن را در تفکر و اندیشه ی ما جستجو می کند و بر می شمارد . در این رساله تلاش شده است تا ضمن بیان و بررسی دیدگاه ها و نظرات دو نظریه پرداز مذکور پیرامون «استعاره مفهومی» برخی از مهم ترین وجوهات مشترک و متمایز نظر گاه های آن دو را مقایسه نموده و مطرح کند.
پایان نامه با شماره ثبت : 5845227 در کتابخانه تخصصی ادبیات آستان قدس رضوی نگهداری می شود.