شب یلدا و روز «دیگان» و آئینی که در نخستین شب زمستان ( بلندترین شب سال) برپا می شود، پیشینه ای دراز دارد. با توجه به جستارهای تاریخی، شب یلدا، شب زایش و تولد مهر است و آریایی ها و به ویژه پیروان آئین مهر از هزاران سال پبش از این رخداد را گرامی داشته و مراسم و مناسکی را برپا می داشتند.
ریشه این باور و اعتقاد به گاه شماری و اندیشه هایی که ایرانیان مهری دین از آن داشتند، برمیگردد . آنان که زندگی شان بر پایه کشاورزی – چوپانی استوار بود، در طی سال ها و سپری شدن فصول دریافتند که گذشت زمان، تغییر فصول، بلندی و کوتاهی روز و شب، با گردش خورشید و جهت حرکت و قرار ستارگان ارتباط دارد، از این رو کارها و فعالیت خود را برین مدار تنظیم کردند.
در نزد آنان، روشنی و روز و تابش خورشید و اعتدال هوا، مظاهر نیک و بهره ی ایزدی و تاریکی و شب و سرما اهریمنی بود. آنان دریافتند در برخی فصول، روزها بسیار بلند و شب ها کوتاهتر می شود و امکان استفاده از روشنی و نور خورشید دوچندان می شود، پس کم کم این اعتقاد پیدا شد که همواره نور و روشنی از یک سو و ظلمت و تاریکی ازسوی دیگر ، مدام در جدال و کشمکش هستند.
گاهی خورشید و فروغ چیره شده و مردم در پرتوی آن، ساعات بیشتری بر روی پای خود می ایستند و گاه مقهور تاریکی می شود و فیض رسانی خورشید کاهش می یابد. آنان با هوش فروان خود دریافتند که کوتاه ترین روزها، آخرین روز پائیز، یعنی روز سی ام آذر و بلندترین شب ها، شب اول زمستان، یعنی نخستین شب دی ماه است. اما بلافاصله پس از آن، روزها به تدریج بلندتر و شب ها کوتاه تر می شود، پس آن شب را که شب زایش و تولد خورشید شکست ناپذیر بود، "شب یلدا" نامیدند و همان آغاز سال شد. از این رو اگر در روزگاران کهن فرهنگ اوستائی - زمانهایی که تقویم اوستائی بکار میرفت و هنوز به جای انقلاب شتوی، اعتدال ربیعی برگزید نشده بود - سال با فصل سرد شروع می شد. ریشه در همین اعتقاد دارد. چنانکه واژه ی "سال" که از آن زمان به یادگار مانده است از واژه سرد (sareda) و سرذ (saredha) مشتق شده که بمعنی سرد است، و این میرساند که سال اوستائی روزگاری با فصل سرما یعنی از نقطه انقلاب زمستانی و اول دیماه آغاز می شده بنابراین خود واژه "سال" دارای بار مذهبی و معتقدات دینی است، زیرا که بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن، و روشنی بر تاریکی و ظلمت و پیروزی مهر و خورشید است . کما اینکه اول سال مسیحی در جهان مسیحیت - که تحت نفوذ آیین میترایی بوده - نیز از فصل سرد و از اول ژانویه و آغاز زمستان (نوروز فصل سرد) شروع می شود و آن یادگاری از همان دوران ها و همان سنت آغاز کردن سال با فصل سرد است. بنابراین جشن اول دیماه یعنی «شب چله» یادگاری دور از پدران ما و از دوران اوستائی است، و به همین جهت مجلس سور و شادی و میهمانی و سفره ویژه یلدا، همان مراسم امروزی نوروز است. شاید سنایی غزنوی در بیت زیر درحدیقه، نظر به همین سنّت داشته است :
که جهان را ز علم او شب و روز
هست دی ماه خوشتر از نوروز
معنای واژه «یلدا»:
واژه یلدا سُریانی و به معنی ولادت است و با واژه نوئل از ریشه ناتالیس natalis رومی به معنی تولد معادل است، به معنی ولادت خورشید (مهر، میترا) است که رومیان آن را ناتالیس انویکتوس (Natalis invictus) یعنی روز تولد (مهر) شکست ناپذیر نامیده اند.
در «برهان قاطع» ذیل واژه یلدا آمده است: « شب اول زمستان و شب آخر پائیز است که اول جدی و آخر قوس باشد و آن درازا ترین شبهاست در تمام سال و در آن شب یا نزدیک به آن شب آفتاب به برج جدی تحویل می کند و گویند آن شب به غایت شوم و نحس و نامبارک می باشد . و بعضی گفته اند شب یلدا یازدهم جدی است. و نام یکی از ملازمان عیسی علیه السلام هم بوده است ».
در پاورقی همان، مصحح ( شادروان دکتر محمد معین) بنقل از تذکره دانشمندان آذربایجان ( تالیف مرحوم محمد علی تربیت) یلدا را کلمه ای سُریانی به معنی همان میلاد تازی دانسته است که چون با میلاد مسیح (ع) تطبیق می کرده، بدین نام خوانده شده است. همچنین در یادداشتهای شادروان علامه محمد قزوینی بر برهان نقل شده است که سخن مرحوم تربیت بغایت صحیح و صواب است و در قاموس سریانی به انگلیسی ( اثر پاین اسمیت Pyne-Smith ) ، یلدا بمعنی ولادت و میلاد معنی و تفسیر شده است . و علامه با گوش خود این موضوع را از زبان دو تن از مستشرقین آلمانی ( پرفسور«فرانک» و « وایل» مدیر شعبه شرقی کتابخانه دولتی برلین) که تخصص شان زبان سریانی بوده، شنیده و قریب بیقین در کتابی یا کتاب هایی هم خوانده است. و نقل ابوریحان بیرونی را از کتاب آثار الباقیه (چاپ زاخائو ص ۲۹۲) باز گفته است که : " و فی اللیله التی یتقدمها الخامس و العشرون من هذا الشهر (کانون الاول) و هو لیلته علی مذهب الروم عید یلدا، و هو میلاد المسیح ". سپس مصحح برهان ( شادروان دکتر محمد معین) با بیان این مطلب که بعضی گویندگان پارسی نظیر معزی نیشابوری و سنایی در اشعار خود از رابطه ای میان مسیح و یلدا سخن گفته اند، یادآوری کرده است که از این بیت سنائی : «به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی / که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا» بعضی فرهنگ نویسان (از جمله مولف برهان) چنین پنداشته اند که «یلدا» نام یکی از ملازمان حضرت عیسی(ع) بوده است، در حالیکه چنین نامی در زمره ملازمان او در هیچ مأخذی دیده نشده و " چاکری عیسی کردن" در بیت سنائی به معنی اختصاص یافتن زمان مزبور بولادت وی است.
استاد هاشم رضی در تائید نظر بالا مبنی بر اشتباه بودن باور مولف برهان قاطع به اینکه یلدا یکی از ملازمان عیسی(ع) بوده است، گوید " ... چنین اسم خاصی در کتب ثقه اسلامی از قبیل"معارف" این قتیبه که عیناً از "تورات و انجیل" استفاده کرده است دیده نمی شود... و در مآخذ ایرانی- اسلامی، شب یلدا به شب میلاد شناخته می شده است. چنانکه ثعالبی در ثمارالقلوب می گوید که شب میلاد، شبی است که عیسی در آن متولد شده است و در درازای بدو مثل زنند.
و ابونواس گفته است:
یا لیله المیلاد هل عرفت اسهر منی عاشقا مذکنت
الم اصابرک فما صبرت حتی بدت غره یوم السبت
و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر سروده است :
مضت لیله المیلاد اطول لیله و اقصرها هذان مختلفان
فطالت بمعنی واحد و تفاصرت بقرب حبیب و اجتماع سنان"
راز ماندگاری جشن یلدا:
با اینکه پس از فروردین، دیماه پر آیین ترین ماه ایرانی می نمایاند. لیکن متاسفانه در کتابها و سندهای تاریخی حتی در شاهنامه فردوسی که از آن به عنوان یکی از منابع تاریخی - اسطوره ای و آئین های ملی ما در مورد پیشدادیان یاد می شود جز مواردی جسته و گریخته ، به معنی شایسته ای بر نمی خوریم. و در منابع موجود از برگزاری مراسم شب یلدا سخنی گفته نمیشود. هر چند حکیم بزرگ طوس از آئین های ایرانی، جشن سده ( کشف آتش ) را به هوشنگ و جشن مهرگان را به فریدون نسبت می دهد و همو بر پروراندن فریدون بوسیله گاو (سمبل آفرینش زمین در آیین مهرپرستی) و در کوه البرز (جایگاه خورشید در آیین مهرپرستی) تاکید می کند و دین او را مهرپرستی می خواند، *۶ لیکن هیچگاه از جشن همگانی دیگان و ازجمله یلدا سخنی نمی گوید.
جشن نوروز، در متون دینی اسلامی مورد تائید و حمایت قرار گرفته است، امّا بر خلاف آن در مورد پاسداشت یلدا چنین تائیدی از ناحیه پیشوایان و امامان معصوم (ع) دیده نمی شود. این پرسش به ذهن میرسد که چرا پس از نوروز باستانی، آیین شب یلدا هم چنان برای تمام ایرانیان با هر دین و مسلکی به جای خود باقیست؟ دکتر پرویز رجبی در پاسخ بدین سوال گوید«... به هیچ آبشخور گویایی دست نیافتیم چنین به دید می آید، چون آیین های شب یلدا – اگر هم ریشه های دینی (دین طبیعی) دارد- تنها از سوی کشاورزان و دهقانان، بدون نمایش دینی برگزار شده است، توانسته است هم چنان پویائی خود را نگه دارد. و چون تا دهه های نزدیک به ما جمعیت کشور بیشتر کشاورز و روستایی بوده است، این جشن کم کم توانسته است ، از راه روستاییان مهاجر و شهرنشین شده - از این روی که جشن یاد آور روزگاران گذشته ایرانیان است- به میان همه مردم رخنه بکند ...» وی با تاکید بر اینکه در بن نوشته های تاریخی چیزی به درد بخور در باره این جشن یافت نمیشود ، آورد : " .. آیین های شب یلدا به خاطر انعطاف پذیریش، که میتواند، به دور از شائبه های دینی به صورت جشنی دهقانی و بی آزار شود - هرگز به تعطیل کشانیده نشده است، تا نظر تاریخ نویسان و نویسندگان و سیاحان را به عنوان یک پدیده تاریخی برباید... " و می گوید : " .... گمان نمیکنم که ایرانیان روستایی دور شده از آغازهای دینی- آیینی این جشن، به هنگام گرفتن یلدا چیزی از گذشته های دینی – آیینی آن را در یاد داشته اند. هم چنان که امروز. پافشاری در نگهداری این جشن، به هر شکلی که انجام پذیرفته باشد، از یک سوی گویای کهنسالی آن است و از سوی دیگر نماینده این که توده های بزرگی از مردم سراسر ایران ، یعنی همه کشاورزان و روستائیان ، دلبسته این جشن بوده اند - جشن پایان یک سال تلاش و ستیزه با طبیعت و طبیعت سالاران . جشن خورشید " باستانی" ! – جشنی خانوادگی و جشن آغاز بهره برداری از هر چه که در گذشته سال برای روزهای آسایش زمستانی خانواده اندوخته شده است... " و نتیجه گیری می کند که : " ... به این اعتبار می توان جشن شب یلدا را جشن دهقانی نامید، که با ریشه های همیشگی و کهنسال خود می تواند تاریخی هزاران سال داشته باشد و شاید تاریخی قدیمی تر از تاریخ میترا و مهر پرستی . و آن تاریخی که "خرم روز" و یا "خورروز" (= خورشید روز) دیگان، جشن تولد میترا قلمداد شده است... "
تحلیل اسطوره یلدا در ادب فارسی:
شادروان مهرداد بهار اسطوره را در برگیرنده باورهای مقدس انسان در مرحله خاصی از تطورات اجتماعی می داند که در جوامع ابتدایی شکل می گیرد و باورداشت مقدس مردم می شود. به این ترتیب، اساطیر هر ملت، هم رنگ با آرزوها و امیدها محبت ها و لذتهای آدمی، ریشه در گذشته آن قوم دارند، هرچند اکنون بواسطه پیشرفت علم و دانش و آگاهی افسانه بنظر میرسد لیکن بدون شک برای گذشتگان واقعیت بوده است و نقش قوی ایدئولوژیک و بعد فلسفی آن در باورهای آدمی و زندگی او غیر قابل انکار است و طبیعی است که در هنر و نیز در ادبیات به عنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده خیال تاثیر تام داشته باشند. از پیدایش ادب فارسی دری ( قرون ۴ و۵ ) کاربرد شب یلدا به عنوان یک تصویر طبیعی و اسطوره ای و به صور مجاز و کنایه و تشبیه و استعاره، و در قالبهاي گوناگون اعم از غزل، قصيده، قطعه و حتی دوبيتي و رباعي، در اشعار و گفته های سخنوران فارسی به چشم می خورد، و این خود قرینه ای بر دیرزمانی و اهمیت داشتن این جشن ملی خانوادگی است.
برغم اینکه در فرهنگ عامه و نزد جهانیان شب يلدا (شب چله)، به دلالت پیشینه تاریخی و اسطوره ای آن، شبی عزیز و فراموش نشدنی و شادی افزا است که برای خواستگاری و ازدواج شگون دارد و در این شب باید بیدار ماند و پای قصه های مادر بزرگ ها نشست و خورد و نوشید و دوستی و همدلی کرد و بار عام داد و ضعیفان و بی چیزان را دریافت، به ویژه در گذشته که مردم کشورمان همگی دهقان و دامدار بودهاند، و آنان سرمای زمستان را دستاویزی برای گردهم آمدن و جشن گرفتن در استراحت زمستانی می دانستند، ليکن پژواک شب یلدا در فرهنگ ادبی و رسمی کشورمان، صورت دیگر و واژگونه دارد و خواهیم دید که نگاه غالب گویندگان ما به به یلدا - که بنابر اصل و اهمیت تولد میترا و خورشید در این روز، بایستی واجد جنبه تاریخی - اسطوره ای باشد، صرفاً دیدی طبیعی محض و از جنس لیل و نهارست. در نزد سخن دانان ما غالباً يلدا چهرهی تاريک و زمخت از شبی سیاه و دراز و طاقت فرساست که بایستی به پایان برسد و همین تصویر کلیشه ای یلدا، همواره از آغاز شعر فارسی خودنمایی کرده و در دوره های بعد از سوی شاعران تکرار شده است و اگر گاه و بیگاه، ابتکار و نو آوری هم دیده می شود، صرفاً به هم آمیختن تصاویر و بیان استدلال و تحلیلی فزون تر است که شفیعی کدکنی در کتاب صور خیال در شعر فارسی، از آن زیر عنوان «مساله سرقات» یاد می کند.
ما می دانیم که یکی از بهره های شعر به ویژه قصیده و قطعه، انعکاس بخشی از فرهنگ جاری زمان شاعر از قبیل زبان، آداب و سنن ملی و پیشینه فرهنگی و تاریخی در مطاوی سخن است و این موضوع نه در قصاید و قطعات که سر بیان مدایح دارند بلکه در آن دسته از اشعاری که در مضامین حکمت سروده شده است، هم خود نمایی می کند. سراسر دیوان های شعر فارسی مشحون و مملو از شعرهایی است که گویندگان ما به مناسبت های مختلف مذهبی و ملی از قبیل عیدهای قربان و فطر و غدیر ،و محرم و صفر و نوروز و جشنهای باستانی سده و مهرگان سروده اند. شاعران بزرگی همچون لامعی گرگانی و فرخی و منوچهری و قطران تبریزی و معزی نیشابوری و در سده های بعدی بزرگانی همچون سنایی و عمعق بخارایی و عثمان مختاری و انوری و ... در قالب قصیده و قطعه، نخست به گونه تلمیح و تضمین به بسیاری از داستانها و وقایع مذهبی و ملی پرداخته اند و از اصطلاحات علوم مختلف مانند نجوم، پزشکی و ریاضی سود جسته اند و با توصیف زیبای این مناسبت ها و جلوه های طبیعی مرتبط با آن به سراغ مدح ممدوح خود رفته اند، لیکن هیجگاه هیچ کدام آنان، سراغ شب یلدا را نگرفته اند. با وجود اینکه در آغاز ادبیات دری (در دوره ی سامانیان) نقش اسطوره های ایرانی یر رنگ تر از دوره های بعدی است که سلسله های ترک و صفوی بر ایران حکمفرما می شوند، لیکن بازهم از یلدای اسطوره ای رد پایی نمی بینیم. در دیوان و آثار بزرگانی نظیر فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و غیره یا نشانی از یلدا نیست و یا یک دو بارست، که آنهم انگشت اشارتشان به شیوه کم اهمیتی پیش گفته است.
درست است که برداشت و طرز تلقی شاعران از اسطورها به میزان هنر تفکر و قدرت تحلیل آنها بستگی دارد، لیکن بی گمان دگرگونیها و شرایط تاریخی و اجتماعی و جو سیاسی و محیط حاکم و طرز تلقی شاعران از گونه های مختلف اساطیر، تاثیری غیر قابل انکار بر آنان دارد. نفوذ مذهب یا گسترش یافتن قدرتهای بیگانه در ایران، که در طول تاریخ نوسان های بسیاری داشته، در طرز تلقی شاعران از اساطیر، فراز و نشیب های موثر بوده است.
هرچند مردمان از اسطوره ها مانند "مدینه فاضله" دنیایی فراتر از ماده را می جویند اما اسطوره ها بر خلاف "مدینه فاضله" که دست مایه ذهنی و انتزاعی روشنفکران است، بیشتر غریزه عمیق طبقات فرو دست جامعه را می نمایاند، و به همین دلیل نیز غیر مدوّن بوده و در قالب قصص و افسانه ها و مناسک و بستر فرهنگ عامیانه نمود پیدا کرده و با گم شدن در زمان و مکان حیات می یابد. چون عامه مردم به اساطیر و افسانه ها دلبستگی بیشتری داشته، لذا بر خلاف شعرا و اهل فضل – که با هیات حاکمه مرتبط بوده - آنان پاسدار حقیقی اساطیر بوده اند.
جشن یلدا نیز از این قاعده استثنا نیست، آن به عنوان یک جشن دهقانی و خانوادگی، مرتبط با مردم عادی به ویژه کشاورزان و دامداران بوده است و حکام و سلاطین - که شاعران همواره روزی خود را در خوان گسترانیده آنان جستجو می کردند و شعرشان لبالب از عناصر زندگی اشرافی بوده - کاری به آن نداشته اند. از این رو طبیعی است که تصویرها برخاسته از زندگی طبقات جامعه، از جمله جشن مردمی یلدا، در شعر آنان دیده نشود، کاستی و نقصانی که استاد شفیعی کدکنی آن را "صبغه اشرافی صور خیال" نامیده و گوید که از آغاز پیدایش ادب فارسی تا پایان قرن پنجم هجری و نیز در دوره های بعدی همواره شعر فارسی از پشتیبانی دربارها برخوردار بوده و مشوقان اصلی شاعران نیز همین دربارها بوده اند و زندگی مردم عادی برای این گویندگان ارزشی نداشته و آن را پیش پا افتاده و غیر قابل تامل و عناصر و اجزایش را ناپایدار می دانستند. در حالیکه بر خلاف ادب عامه و باور مردم که همواره به اساطیری از جنس ایرانی چشم داشته و خوار شدن آن را بر نمی تافتند. در ادب رسمی و درباری، نفوذ سیاسی نژاد ترک بر کشور در دوره اولیه ادب فارسی از سویی و گسترش حوزه اساطیری نژاد سامی در کنار اساطیر ایرانی و همچنین گسترش ادبیات دینی اسلام به ویژه در دروه های بعد موجب بیقدری اسطوره های ملی گردید. و همین خصوصیت اشرافی بودن شعر، میراث های شاعران پیش تر (قبل از قرن پنجم هجری) برای شاعران دوره های بعد شد.
گذشته از اشرافی بودن عناصر تصویر شعری، چون طرز نگرش و دید شاعران با طرز دید توده مردم تفاوت داشته است لاجرم اگر شاعران درباری به عناصر زندگی مردم عادی همچون یلدا رو می آوردند، طبیعی است که دید اشرافی آنها، تصویر اسطوره ای یلدا را دگرگون کند. مضاف بر آن به قول شفیعی کدکنی، چون از نظر اجتماعی ثابت شده که زندگی اشرافی همیشه همراه به نوعی کلیشه شدن و ثبات است و حرکت در آن راه ندارد، قلمرو اشرافی شعر، مساله کلیشه شدن صور خیال را نزد گویندگان در پی داشته باشد.
به این ترتیب همین قلمرو اشرافی شعر، موجب گردید تا گویندگان فارسی در کنار دبیران و تاریخ نگاران گیج و گول در رویه و شرایطی یکسان، علاقه ای به آلودن سرگذشتی از نیاکان ما در مذهّب دفتر خود نداشته باشند(تعبیر شادروان اخوان ثالث). و برخلاف ادب عامه مردم، که بی ارج شدن اساطیر ایرانی و خواری عناصر داستانی نژاد ایرانی را برنمی تافتند، در دیوان های بجا مانده جز مواردی جسته و گریخته، به معنی شایسته ای از یلدا بر نخوریم.
اینک در ادامه نوشته خود نمونه هایی از انعکاس این شب را در نظم و نثر فارسی کنکاش می کنیم و خواهیم دید که خلاف خیل عظیم بدگویان یلدا، شاعران مجیز گوی یلدای اسطوره ای اندکند.
اگر چه گاهی در شعر گویندگان روی و عارض و چهره یار به خورشید و روز، و بلندی و سياهي زلف و گیسوی معشوقه و شاهد، از حیث زیبایی بدین شب تشبیه شده است :
گفتمش با عارضت زلفت تناسب از چه یافت
گفت ماه روشن است این و شب یلداست آن(خوسفی)
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور (عبید زاکانی)
همتم نسبت زلفش به شب یلدا کرد
بیش از آن است ولی همت من کوتاه است(عطار شیرازی)
روی تو به مه ماند و دندان به ثریا
زلفت به شب یلدا عارض به دو پیکر (لامعی گرگانی )
شگفت نیست اگر داده اي عنان خرد
به روی خوش و طرّه شب يلدا (مجير بيلقاني)
عین سوداست خال هندویت
شب یلداست تاری از مویت (نثاری تونی)
رویت ز جنّت آیه ای، مویت ز شب پیرایه ای
هر صبح رویت سایه ای از شام یلدا ریخته(ادیب الممالک)
قصه ی گیسوی لعبتـــان طرازی
از شب یلدا فزوده شد به درازی(ادیب الممالک)
چو مشک ناب معطر، چو زلف خوبان جعد
به روی روز درآورده چون شب یلـــــــــــدا (عماد الدین نسیمی)
چون از خم زلف چهره بنمایی
خورشید بر آید از شب یلدا (قاآنی)
زلفش به چهره چون شب یلدا بر آفتاب
یا عکس پر زاغ بر اوراق یاسمین (قاآنی)
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش(قاآنی)
بس درازستی ای شب یلدا
لیک با زلف دوست کوتاهی (قاآنی)
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست(سعدی)
و گاه با تمسک به صنعت غلو از اینکه سال یک شب یلدا دارد لیکن ماه روی یار ، دو شب یلدا (دو گیسو)، اظهار شگفتی کرده اند:
هست در سالی شبی ایام را یلدا و لیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود (خواجوی کرمانی)
در سال اگر شبی است یلدا
در یک مه آن صنم دو یلداست (رضاقليخان هدايت)
و یا گاهی شاعری از بیان ارتباط مستقیم یلدا با حضرت عيسي (ع) و هم زمانی شب يلدا و زایش مسیح سخن گفته است. شادروان دکتر قاسم غنی در یاد داشت های خود در حواشی دیوان حافظ با بیان این نکته که یلدا به معنی "شب تولد مسیح" است با لحنی انتقادی گوید: "... شعرا این معنی اصلی لغت را که شب تولد مسیح باشد به کلی فراموش کرده اند و به معنی مطلق شب دراز گرفته اند .
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا (سنائی)
در غندی تو خواص دم عیسی
در طره توقیع تو صبح شب یلدا(سیف اسفرنگی)
سخنم بلند نام از نظر تو گشت و شاید
که درازعمری از نام مسیح یافت یلدا (سیف اسفرنگی)
ز انوار ریاحین باغ و بستان گشته سر تا سر
منور چون عبادتگاه رهبانان شب یلدا ( رشید الدین و طواط )
به ظلمت شب یلدای عیسی مریم
به حرمت ید بیضای موسی عمران (جمال الدین عبدالرزاق)
"...و چون خورشید عالم آرای ظل الله سر از مطلع خویش برآرد چراغ درویشان نور ندهد و عیسی روح الله در سواد شب هویدا نباشد، جان آدم گم شده خود را در نور مسیح کاذب نطلبد، جمالی که از ضیاء او شب یلدا سوزن را در میان خاک بتوان یافت انگشت مرده ندهد..." (سنایی)
به ندرت دیده شده است که این شب با شب قدر تنظیر شده است :
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا (ناصر خسرو)
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلــــــــدا (عطار نیشابوری)
چندان بروشنی دل برف سان مناز
بس شب چراغ قدر به یلدا نهاده اند
لیکن در بیشتر اوقات، در نزد گویندگان ما، یلدا واژه ای نمادین است که از قبل آن تصویرها و تشبیه ها و استعاره هایی پدید آمده است که همه لبالب از بار منفی و ناارزشی است. چنانکه در همان قیاس پیش گفته (دو شب یلدا و قدر) معنی منفی آن (منحوس بودن) را معزی نیشابوری، که چندان به اسطوره های ملی علاقه نشان نمی دهد، چنین آورده است:
ايزد دادار مهر وكين تو گو
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانكه به مهرت بود تقرب مؤمن
زانكه به كينت بود تفاخر ترسا
در ابیات زیر اگر چه مانند ابیات یاد شده بالا، سیاهی و درازی زلف یار، از حیث زیبایی به یلدا تشبیه شده است اما در پاردوکسی زیباتر از آن، معنی منفی یلدا در نظر شاعر خودنمایی می کند و گوینده رنج و تعب و فراق و روز سیاه خود را با شب یلدا تنظیر می کند:
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد (خواجوی کرمانی)
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد (ملا محسن فیض کاشانی)
منّت زلف تو طوق گردنم بادا کزو
حال دلها بر تو در شبهای یلدا روشن است (کلیم کاشانی)
بر رخ تو کآفت جان من است
از شب یلــــدا سپه آورده ای(امیر خسرو دهلوی)
شب یلداست هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمی بینم، خود این شب های یلدا را (سلمان ساوجی)
روزی دل گشت از زلف دراز او مرا
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت (صائب)
می کند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند (صائب)
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق توهرشب که هست یلدائیست(سعدی)
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلــــــــــدا بلندتر (صائب)
زلف از شام یلدا گرفته
کارم آشفتگی ها گرفته (عارف)
دلم به زلف وی از هر طرف که روی نمود
سیاهی شب یلــــــــــــــــدا ورا زمام گرفت (قاآنی)
برخی اوقات گویندگان، زمان دوری و فراق يار و معشوق خود را از حیث سیاهی و درازی و کلفت جانکاهش به شب يلدا تشبیه کرده اند:
روز فراق تو كه نبينم جمال تو
با من حكايت شب يلدا كند همي (اديب صابر )
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شب های یلدا گرفته (انوری)
من از روز جـزا واقـف نبـودم
شــب یلـــدای هجــران آفریـدنـد(فروغی بسطامی)
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد(وحشی بافقی)
ما حال خویش را بی سرو بی پا نوشته ایم
روز فراق را شب یلــــــــــــــدا نوشته ایم(نظیری نیشابوری)
بی تو دوشم در درازی از شب یلدا گذشت
آفتاب امروز چون برق از سرای ما گذشت (نظیری نیشابوری)
و گاه مطلق غم و اندوه و بدبختی خود را مانند سیاهی و نحوست یلدا می دانند:
شوم از شام یـــــــلدا تیره تر بی
مو که دردم ز بــــودردا بتر بی (باباطاهر)
من در دلم هزار شب قطبی است
همره هزارها شب یلدا را (اخوان ثالث)
اکنون مرا که شام جوانی صبوح کرد
شبهای رنج چون شب یلدا دراز شد(قاضی حمید الدین)
گر بروز سیهم سوختگان بنشینند
نفس صبح شمارند شب یلدا را (فیضی دکنی)
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریه های سحرم را اثری پیدا نیست (محتشم کاشانی)
روز روشن به برم چون شب یلـدا تاریک
آب شیرین به مذاقــــم چو می تلخ حرام (ادیب الممالک)
آه ما رعنـــــــــــــــاترست از آه ماتم دیدگان
آنچنان کز جمله ی شبها شب یلدا یکی است (صائب)
وه که با این تیرگی هر شب سپهر نیلگون
ظلمتی دیگر فزاید بر شب یلدای من (خوسفی)
همه ایام داعی از عنا شبهای یلدا شد
به از مدح تو صبحی نیست این شبهای یلدا را(رشید الدین و طواط )
قصه ای که مراست با سکباج ، در ده شب یلدای داج گفته نشود . (مقامات حمیدی)
از این رو گوینده در انتظاری بی صبرانه خواهان آن است تا این شب سخت و نحس پایان یابد و روز وصال از راه رسد.
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم(سعدی)
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را (سعدی)
از افق سر می کشد خورشید خون آلود صبح
خود به پایان می رسد آخر شب یلدای من (کمال)
بنابراین طبیعی است که دمیدن صبح و طلوع آفتاب، تنها با از میان رفتن تاریکی و سیاهی یلدا میسر می شود و تقابل یلدا با روز و خورشید درخشان، در دستور کار گویندگان قرار می گیرد:
باد آسايش گيتي نزند بر دل ريش
صبح صادق ندمد تا شب يلدا نرود (سعدي)
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند(خاقانی)
ای خوش آن آتش رخشنده کز آئینه صبح
می برد شعله آن رنگ شب یلـــــــــدا را (جامی)
صبح ازل گشت شام، شام ابد صبح
صبح دوم شد پدید از شب یـلــــــدا(حاجب شیرازی)
مهره ی مهر چو از حقه مینـــــا بنمود
ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود (خواجوی کرمانی)
عدو را پیکرپروین، به روز پاک بنماید
ولی را چشمه خورشید بنماید شب یلدا (قطران تبریزی)
مرا خورشید بنماید وصال او شب یلدا
بروز پاک بنماید فراق او مرا جوزا(قطران تبریزی)
روز پهلوی شب یلدا زند
خویش را امروز بر فردا زند( اقبال لاهوری )
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا (معزی نیشابوری )
توئی کز پرتو رایت ببیند دیده اکمه
فروزان در نهاد سنگ آتش در شب یلدا(امامی هروی)
حافظ بزرگ، نقصان و ملال همنشینی با فرمانروایان ستم کار و ستم پیشه را به درازی شب یلدا قیاس کرده و آروزمندست که با برآمدن خورشید داد، شب تاریک ستم به سر آید.
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور زخوشید خواه ، بو که برآید( حافظ)
و نزدیک به مضمون حافظ، دیگران ظلم و ستم را به این شب گرامی تنظیر کرده اند:
چنانکه در سندباد نامه می خوانیم: «روزگار چگونه گذارند و در شبهاي يلداي ظلم که آفتاب ملک من به مغرب زوال افول نمايد چراغ فراغ چگونه افروزند. »
در این محیط تیره زآثارش
شمعی به دست در شب یلدا داشت (قدسی )
از این رو در مواجه با ممدوح، چنین شبی دراز و دیجور باید برای دشمن و عدویش آروز شود و صفت بدخواهان باشد:
دوستان را تا به اقبال تو شبها روز شد
روزهای دشمنان تو شب یلدا شوند (اديب صابر)
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا (مسعود سعد)
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا (مسعود سعد)
شاهی که هول و کینه او بر عدوی ملک
تابنده روز را شب یــــــــــــلدا کند همی(مسعود سعد)
چون هوا را تیره گرداند غبار لشکرش
روز روشن بر معادی چون شب یلدا بود(معزی نیشابوری )
بس که رنگ سیه از روی عدوی تو پرید
روز هیجاز سیاهی شده شام یلدا (اشرف مازندرانی )
غنیمت دان حضور نعمت الله
که دشمن را شب یلداست امروز(نعمت الله ولی)
چون صبح صادق است اما کند روز
به دشمن چون شب یلـــدا شبه گون (ادیب الممالک)
و سیاهی دود و عود توصیف شب یلدا و حجاب دیده روشن باشد:
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند(منوچهری)
زمستان روز دزدی کرد شاید در زمان او
که رویش را سیه کردند از دود شب یلدا(سیف اسفرنگی)
در زرد و سرخ شام و شفق بوده ام کنون
تن را به عودی شب یلــــــــــــــدا بر آورم (خاقانی)
و خاقانی شاعر صبح و آفتاب و طمطراق ، یلدا را به چاه تشبیه کند. در ابیات منتخب زیر، در چاه یلدا افتادن کنایه از گرفتار شدن و با مشکل و دردسر مواجه شدن است:
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد این در چاه یلدا (خاقانی)
همه شب های غم آبستن روز طرب است
یوسف روز به چاه شب یلدا بینند(خاقانی)
کرم شب تاب را شب یلدا
در بن چه ضیا فرستادی(خاقانی)
و یلدا زندان و عقوبت به حساب بیایید:
اي سايه! سحر خيزان دلواپس خورشيدند
زندان شب يلدا، بگشايم و بگريزم (سايه)
عمر ابد ز عهده نميآيدش برون
نازم عقوبت شب يلداي خويش را (وحشي بافقي)
همچنین جدال بی پایان شمع و یلدا دستآویز غمز و عتاب شاعرانه قرار گیرد :
به سعی مشعله داری که دست منّتهات
ز نور شعله او بر سر شب یلدا(مجير بيلقاني)
رتبه عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب(وحشی بافقی)
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شمع یلــــــدا (حاجب شیرازی)
سوره نور به صد چرب زبانی خواند
شمع اندیشه ی تو در شب یلدای سخن (منیر لاهوری - ق۱۱)
اشک خود بر خویش می ریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع( اقبال لاهوری )
و درازی روز قیامت (که به تعبیر قرآن کریم یک روز آن مطابق با پنجاه هزارسال زمینی است) و شب یلدا و بیداری مردم در این دو رخداده، وجه اشتراک آن دو تلقی شود و همراه با تعارض روز بودن یکی و شب بودن دیگری، مضمون آفرین گردد:
هست چون صبح آشکارا کاین صبوحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدا ی من(خاقانی)
تا روز بپوشاند و بر جای بماند
تا روشنی روز قیامت شب یلدا (خوسفی)
مرده بودم لیک باز انگیختندم زانکه بود
صبح رستاخیز شام این شب یلدای من (فصیحی هروی )
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا (محتشم کاشانی)
بنابراین اگر یلدا به عنوان صفتی منفی و منفور، دست مایه شاعران برای هجا و هزل و یا نوعی دیگر از طنّازی باشد، جای تعجب و شگفتی نیست :
قندیل فروزي به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا(ناصر خسرو)
گر نیابد خوی ایشان، درنیابد خلق را
روز روشن در بر دانا شب یلدا شود(ناصر خسرو)
ترسا ز هجای تو تبرا نکنم
تا روز ترا چون شب یلدا نکنم (سوزنی سمرقندی)
به جای مقرعه دادش عمود صبح جهان
به جای پرچم جنگ آسمان شب یلدا (مجير بيلقاني)
هرچه داری در دل از مکر و رموز
پیش ما یلــــــــــــــدا بود مانند روز (شیخ بهایی)
که در هند رفتم به کنجی فراز
چه دیدم چو یلدا سیاهی دراز (سعدی)
هنرت چیست جز این ریش که گویی به مثل
شب یلدا بود از بس که درازست و سیاه(قاآنی)
دلبرا چون شب یلدایی تو
هم درازی و سیاهی و خنک (؟)
و یا با روزها و ایام نیکوی دیگر مقابل گردد:
فروغ روی رایت گر فتد بر تیره شب گردد
ز روز آخر خرداد روشن تر شب یلدا (سلمان ساوجی)
وعده یسر پس از عسر بود در قرآن
طلعت نوروز بعد از شب یلدا بینی (حلاج ؟!)
یعقوب وار در بیت الااحزان نیاز شدم و تا روز در آن شب یلدا عید فردا را دیگ سودا می پختم (مقامات حمیدی)
ابیات منثخب زیر با مضامین مختلف لیکن با همان برداشت منفی از یلدا خواندنی است و جملگی استعداد آن را داشته که ضرب المثل و مثل سائره شود، لیکن توده مردم از آن استقبال نکرده اند :
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلـــــــــــدا مانده (امیر خسرو دهلوی)
مردان نظر سیاه به دنیا نمی کنند
روز سفید خود شب یلدا نمی کنند(صائب)
بحر اگر همت او نیستــــــی
روز هنر چون شب یلدا ستی(اديب صابر )
چون حلقه ربایند به نیزه، تو به نیزه
خال از رخ زنگی بربائی شب یلدا (عنصری)
عقلش دهد جواب که از پرتو ضمیر
صد آفتاب در شب یلدا بر آورم (فیضی دکنی)
چشم جان را سرمه اش اعمی کند
روز روشن را شب یلدا کند( اقبال لاهوری )
با جفای تو بر، که خورد از عمر
شب یلدا رفو که کرد پرند (خاقانی)
بیدار شو که در شب یلدا نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها(صائب)
آن که باشد که در این منزل ویرانه چو من
هیات قوس و قزح در شب یلدا نگرد (نباتی)
محمد مهدی حسنی
http://www.honarnews.com/vdcamuni.49n0615kk4.html