به گزارش
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) تجربههای جدید به نویسنده امکان نوشتن از موضوعات و فضاهایی تازه را اهدا میکند. یکی از راههای کسب تجربه هم سفر است. بسیاری از نویسندگان مطرح دنیا آثار شاخص خود را پس از سفر و زندگی در یک مختصات جغرافیایی غیر از مکان معمول خود خلق کردهاند. به تازگی مجموع داستانی به نام «هفت گنبد» از سوی نشر افق راهی بازار کتاب شده است که نویسنده پس از سفر به هفت شهر از هفت کشور مختلف آن را به رشته تحریر درآورده است. با محمد طلوعی نویسنده این مجموعه داستان درباره تجربیاتی که برای نوشتن این داستانها کسب کرده است و همچنین راهکارهای ایجاد فضاهای متفاوت در داستان گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه آن را میخوانید.
استقبال خوانندگان و همچنین ناشران برای چاپ و انتشار اثر بیشتر از رمان بوده تا داستان کوتاه؟ چه شد که بعد از تجربه رمان «آناتومی افسردگی» دوباره به نوشتن مجموعه داستان روی آوردید؟
داستان کوتاه برای من یک حریم امن است. من بدون توجه به موفقیتهای بازار دوباره به داستان کوتاه برخواهم گشت. بعد از این اثر یک رمان و دوباره بعد از آن یک مجموعه داستان به نام «هفت شهر» دارم که به محض آمادهشدن آن را چاپ و منتشر خواهم کرد. البته چند تا از داستانهای
سفر کردن راه خوبی برای بیرون رفتن از فضاهای معمول داستان کوتاه و این فضاهای دستمالی شده که در بهترین شکل ممکنه داستانهایی هستند که در تهران میگذرند، است.
این مجموعه را هم نوشتهام.
برای نوشتن مجموعه داستان «هفت گنبد» به هفت کشور سوریه، ارمنستان، لبنان، عراق، گرجستان، افغانستان و عمان سفر کردهاید. چرا این هفت کشور را برای سفر و کسب تجربه انتخاب کردید و اینکه دلیلش صرفا نزدیکی آنها به کشور خودمان بود یا دلیل دیگری داشت؟
چون این کشورها حول ایران بودند و درواقع این ایدهای بود که از «هفت پیکر» نظامی گرفتم. به نظر میرسد که این داستانها پیرامونی هستند و داستانهاییاند که دور و اطراف ایران میگذرند و البته در ایران بزرگ اتفاق افتادهاند نه در جغرافیای امروز ایران. میخواستم یک اینهمانی با داستانهای مجموعه «هفت گنبد» نظامی داشته باشد.
اینکه تصمیم گرفتید برای نوشتن اثر تازهتان به سفر بروید از کجا سرچشمه میگرفت و دلیل اصلی سفرتان برای نوشتن این مجموعه داستان چه بود؟
به نظرم میرسید که سفر کردن راه خوبی برای بیرون رفتن از فضاهای معمول داستان کوتاه و این فضاهای دستمالی شده است که در بهترین شکل ممکن داستانهایی هستند که در تهران میگذرند. فکر کردم این تغییر فضا یک نوع تغییر نگاه هم به من میدهد و داستانهایی به وجود میآورد که شبیه آن چیزی نیستند که الان وجود دارند.
در داستانهای این کتاب به کرات از لغات و اصطلاحاتی که در خطه جغرافیایی داستان رایج است، استفاده کردهاید. به عنوان مثال در داستان «لوح غایبان» از واژگانی مانند مضیف، در داستان دیگری از واژههای انگلیسی مانند خمیر دندان ناناسموکی و واژگانی از این قبیل. به نظر میرسد این کار عامدانه و برای پررنگکردن فضاهای داستانی از سوی نویسنده انجام شده است.
بله صددرصد که آگاهانه بوده. این کار برای ساختن فضای متفاوت داستانها بود. بسیاری از این کلمات وقتی در شکل غیرترجمه آن استفاده میشود، به همین شکل هم میتواند وارد زبان داستانی ما شود. درباره مثالتان هم درباره خمیردندان ناناسموکی و
ه دلیل اینکه با فاصله کوتاهی ترجمههای جهانی را میبینیم و گاهی کمتر از یک ماه از انتشار داستان در نیویورکر آن را میخوانیم، میتوانم بگویم که در واقع نسخههای اجرا شده جهانی به ما از لحاظ ذهنی و عینی نزدیک است .
باقی کلمات هم باید بگویم که مانند اینها برای خیلیها نیاز به ترجمه ندارد.
بله در گفتار آشنا به نظر میآید اما به شکل نوشتار در کتاب چندان آشنا و ملموس نیست و استفاده از آنها چندان باب نشده است.
به نظرم باب میشود. فکر میکنم وقتی این لغات در کتاب تکرار میشود، تعمد نویسنده برای ساختن این فضا به چشم میآید.
به نظر خودتان با مجموعه داستان «هفت گنبد» چقدر توانستهاید به سطح بینالمللی و استاندارد جهانی داستان کوتاه نزدیک شوید؟
قصدم از چیزهایی که میگویم خودستایی یا چیزی شبیه آن نیست. من سعی کردم به آن الگوهایی که در داستاننویسی در سطح بینالمللی وجود دارد، نزدیک شوم و البته نظر خوانندگان و منتقدان هم برایم مهم است.