به گزارش
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، علاقهمندان رمان حس تجربه کردن یک زندگی جدید را دوست دارند؛ بنابراین مخاطب با شروع خواندن یک رمان از زندگی خود دست میکشد و دو چشم راوی میشود و در دل داستان میرود تا در مدت زمان کوتاهی از خودش فاصله بگیرد و جای راوی زندگی کند. خبر تجاوز یک ناظم به چند دانشآموز مدرسهای در غرب تهران بحث داغ این روزهاست که قلب همه ما را به درد آورده است، اتفاقی که علی قانع در کتاب «سایههای سکوت» آن را هشدار داده بود تا افراد با سکوت تعداد قربانیان را افزایش ندهند. قانع نخستین رمانش را به این موضوع و پیامدهای آن اختصاص داده بود؛ از این رو گفتوگویی را با این نویسنده انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
متاسفانه در روزهای گذشته جامعه ناراحت از اتفاقاتی است که در یکی از مدارس غرب تهران رخ داده و موضوع تجاوز به کودکان پسر بعد از مدتها دوباره در جامعه مطرح شده است. شما در سال 95 در رمان «سایههای سکوت» از زوایای مختلف به این مشکل اجتماعی پرداختید اما با واکنشهای مختلفی روبهرو شدید و حتی کار به جایی رسید که عدهای تلاش کردند تا کتاب خمیر شود. درباره چاپ این اثر و پرداختن به موضوع تجاوز کمی صحبت کنید.
«سایههای سکوت» نخستین رمانم بود که در آن به این مساله اجتماعی پرداختم و در واقع این هشدار را دادم که چنین مشکلی مثل همه جای دنیا در کشور ما نیز وجود دارد و جامعه، خانوادهها، نهادها و مسئولین باید حواسشان را جمع کنند اما برخورد بدی با این اثر شد. متاسفانه ما عادت کردیم که به جای آگاهی جامعه نسبت به برخی مسائل، اصل سوال را بپوشانیم اما باید آگاه باشیم که با پوشاندن مسئله، سوال حذف نمیشود. مثال درست برای این موضوع سخنرانی محمود احمدینژاد است که در یکی از سخنرانیهایش اعلام کرده بود ما در ایران همجنسباز نداریم در حالی که این موضوع نه به دین، نه به کشور و به حکومت و نه به قدرت روی کار برمیگردد، بلکه یک مساله اجتماعی است که در همه جوامع وجود دارد اما تعداد آن کم و زیاد است و ما باید به این موضوعات بپردازیم تا جامعه را برای مقابله با چنین ناهنجاریهایی آماده کنیم. خوب به یاد دارم «سایههای سکوت» که چاپ شد، عدهای نامهنگاری کردند که علی قانع سیاهنمایی کرده است و مسائل فحشا و اروتیک را رواج می دهد و اگر کمی دست از تلاش کشیده بودم، باور کنید که دوستان کتاب را خمیر کرده بودند.
چرا به چنین موضوعی پرداختید؟
کار ادبیات همین است. ادبیات باید درد جامعه را خیلی زودتر از مردم عادی ببیند و به آن بپردازد و متاسفانه در جامعه ما وقتی چنین نگاهی ایجاد میشود، خیلی بد با آن برخورد میکنند و آنقدر حاشیه درست میشود و سنگ سر راه نویسنده می گذارند که او از کاری که کرده پشیمان میشود. فکر میکنم اوایل زمستان 96 بود که با حضور حسین پاینده و محمدرضا گودرزی نشست نقد و بررسی رمان «سایههای سکوت» برگزار شد و صحبتهای بسیار خوبی درباره این کتاب مطرح شد اما متاسفانه به دلیل همان دیدگاههای اشتباه، صحبتها در هیچ رسانهای منعکس نشد و این یکی از دردها ادبیات ماست و امیدوارم که با توجه به اتفاقات پیش آمده، جامعه اهمیت پرداختن به این موضوعات اجتماعی را بیشتر درک کند.
با توجه به خاص بودن این موضوع و همین طور مشکل ممیزی، تا به حال کمتر به این موضوع پرداخته شده است. برای مثال تا آنجایی که من بهخاطر دارم محسن فرجی در کتاب «جغرافیای اموات» در یکی از داستانهایش اشارهای به این موضوع دارد یا در چند رمان اشارات کوچکی به این موضوع شده است. ایده اولیه این رمان چه زمان در ذهن شما شکل گرفت؟
نویسنده و هنرمند به مشکلات جامعه نگاه میکند و با توجه به زاویه نگاه خود به آن اتفاق یا رویداد اجتماعی میپردازد و شرایط به این شکل نیست که این مشکلات از کره مریخ آمده باشند؛ بلکه مشکلاتی است که در دل هر جامعه وجود دارد و ما آن را میبینیم و لمس میکنیم. هنرمند وظیفه دارد که به مشکلات دقیقتر نگاه کند و آنها را به اطلاع مردم برساند. من داستان این رمان را تحتتاثیر یک فیلم نوشتم. فیلمی که من دیدم «رودخانه مرموز» (به انگلیسی: Mystic River) نام داشت. یک فیلم معمایی درام از کلینت ایستوود، کارگردان آمریکایی است که بر اساس فیلمنامهای از برایان هالگلند و بر اساس داستانی به همین نام از دنیس لهان ساخته شده بود. در این فیلم یک مشکل مشابه برای پسر بچهای رخ میدهد و آن اتفاق تلخ تا سالها در ذهن آن پسر بچه میماند. بعد از آن روی داستان «ممد بیجه» که مدتی سوژه یک رسانهها بود تحقیق کردم تا سوژه اصلی شکل گرفت و به این نتیجه رسیدم که خیلی از بچهها یا حتی خانوادهها به دلیل شرم و حیا و آبرو خود درباره این ناهنجاریها سکوت میکنند تا اینکه یک جایی قضیهای مانند این ناظم مدرسه رو میشود و بوی گندش میزند بالا و دیگر نمیشود جلوی بوی تعفن را گرفت و آنجاست که همه متوجه میشوند که چقدر در پرداختن به این مسائل کوتاهی کردهاند.
پرداختن به این موضوع در دل یک رمان چه کمکی به اجتماع میکند؟ آیا به نظر شما تنها با مطرح کردن موضوعی مثل تجاوز همه مشکلات حل میشود؟
من برای پرداختن به این سوژه تنها به اتفاق نگاه نکردم، بلکه تلاش شد تا به چرایی این موضوع بپردازم و بگویم که چرا یکی مانند ممد بیجه یا همین ناظم بیمار مدرسه پسرانه دست به چنین جنایاتی میزنند. باور کنید این اتفاق یک دفعه رخ نداده است و سالها در ذهن این افراد بوده و حتی ممکن است مثل ممد بیجه خودش قربانی این تجاوزها قرار گرفته باشد. من میخواستم با دید روانشناسی و ریشهیابانه به این موضوع نگاه کنم که آقایان خیلی بد برخورد کردند. ما باید ترس را کنار بگذاریم و این مسائل را آموزش بدهیم تا تعداد قربانیان این افراد بیمار، به این شکل زیاد نشود. متاسفانه ما دچار یک سانسور مضحک شدهایم و درباره خیلی از مسائل نمیتوانیم بنویسیم و این یک آسیب بزرگ است که ما در آینده متوجه ضررهای آن خواهیم شد. برای مثال ما در سازمان بهداشت جهانی، بیماریای به نام «اعتیاد سکس» داریم و این بیماریها در همه جوامع دیده میشود اما در سایر کشورها به این بیماریها میپردازند تا ریشهیابی کنند اما در کشور ما همه سعی میکنیم تا چنین مسائلی را پنهان کنیم و بگوییم که اصلا وجود ندارد.
پس به اعتقاد شما بهترین راه پرداختن به این ناهنجاری، مبارزه فرهنگی است؟
به اعتقاد من با اعدام این ناظم هیچ مشکلی حل نمیشود و شاید تنها کمی خانوادهها آرام بگیرند. باید توجه داشت همان طور که ممد بیجه آخری نبود، این ناظم هم آخری نخواهد بود و بعد از آن هم چنین بیمارهایی در جامعه قدم خواهند گذاشت و وظیفه ما این است که به وسیله رسانه، جامعه را نسبت به این موضوع آگاه کنیم. به نظر من بهترین راه این است که آموزش به مدارس برسد تا بچهها یاد بگیرند که در چنین مواقعی چه برخوردی باید داشته باشند. جامعه باید متوجه شود که تجاوز تنها برای دختران اتفاق نمیافتد و وقتی یک بیمار روحی و روانی پای در جامعه میگذارد به سراغ همه میرود و دختر و پسر فرقی ندارد.
همه این صحبتها را مطرح کردید تا بگویید که کار ادبیات پیشبینی آینده است؟
دقیقا. کار ادبیات پیشبینی آینده است و اگر غیر از این باشد، فایدهای ندارد. به نظر من با ادبیات است که میتوان جلوی جنگ، فقر، فحشا، فساد، اختلاس و هزاران مشکل دیگر را گرفت. البته این اتفاقات توسط نویسندهای به تحریر درمیآید که دل بسوزاند و جامعه به او انگ نزند که در حال ترویج فحشا و مسائلی به این شکل است. متاسفم که این را میگویم اما عدهای علاقهمند هستند که ادبیات ما در مسائل دختر و پسری خلاصه شود و همه چیز گل و بلبل باشد اما به خدا قسم که ادبیات این نیست و ادبیات رسالت و وظیفه دیگری دارد.
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. بهعنوان آخرین سوال؛ به نظر شما فقر پرداختن به مسائل اجتماعی و دردهای مردم (در رمانهای داخلی و خارجی پرفروش که این روزها خوب میفروشند) در بازار کتاب احساس نمیشود؟
یک نهادی به من پیشنهاد داد تا یک داستان شاد بنویسم؛ آنها میگفتند که ادبیات شما تنها یاس وناامیدی است. من به این دوستان گفتم که از این به بعد جوک و طنز خواهم نوشت اما واقعیت این است که روحیه یاس و ناامیدی قالب شده است و با یک اثر من تغییر نخواهد کرد. هنرمند جوان این را درک میکند و ادا درنمیآورد. در کل باید بگویم که نویسندگان و ناشران به سمت چاپ داستانهای زرد عاشقانه متمایل هستند؛ چراکه مخاطب دارد و نشر هم خرج دارد و باید به راهی هزینهها تامین شود. شما به همین کتاب «سایههای سکوت» نگاه کنید که متاسفانه در چاپ نخست مانده است اما کتابهای زرد مثل نقل و نبات فروش میرود.