13 دی روز خاموش شدن نیمای بزرگ ادب پارسی
۱۳۹۵-۱۰-۱۳
چراغ شعر نوین ایران را با شناخت و درک آثار نیما یوشیج پاسداری کنیم.

13 دی روز خاموش شدن نیمای بزرگ ادب پارسی
یادش گرامی و روانش پر سرور باد
چراغ شعر نوین ایران را با شناخت و درک آثار نیما یوشیج پاسداری کنیم

علی اسفندیاری ، معروف به نیما یوشیج در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی در
روستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد.
پدرش ابراهیم*خان اعظام*السلطنه متعلق به خانواده*ای قدیمی مازندران بود. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.
نیما 12ساله بودند که به همراه خانواده اش به تهران رفت. او در مدرسه سن لویی درس خواند و بعد ها به تشویق معلمش نظام وفا ، به شعر گفتن مشغول شد .
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد.
نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می*کرد. در نخستین سال*های صدور شناس*نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده*است.
خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می*رسد.
این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث*فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده*است و حفاظت می*شود.
بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.

این شاعر بزرگ، درحالی*که به علت سرمای شدید یوش، به ذات*الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه*اش در یوش منتقل کردند.

شراگیم یوشیج – تنها فرزند نیما یوشیج- دانش آموخته ی فیلم و تلویزیون در دانشگاههای تهران و پاریس است.
او تا سال ۱۳۶۱، تهیه کننده و کارگردان تلویزیون ملی ایران بوده و اکنون سالهاست که در امریکا زندگی میکند. ایشان تاکنون بیش از ۴۰ کتاب از نیما، پدر شعر نو ایران، منتشر کرده است.

شراگیم یوشیج:
نیما در خانواده یی اشرافی به دنیا آمد. مادر او، یکی از متموّلین آن زمان بود. «طوبی مفتاح»، دختر «حکیم نوری» -ناظم الاطباء- و پدربزرگ نیما، «میرزا علیخان ناظم الایاله»، ناظم باج و خراج منطقه ی نور بود و خانه ی کنونی در یوش، ساخته ی زمان اوست که بنای آن هشت سال به طول انجامید و استادان گچکاران و نجاران، همگی از اصفهان به یوش کوچ کرده بودند تا خانه ئی این چنین درخور شأن و مقامِ ناظم ایالات و ناظر بر ۱۴۴ پارچه آبادی در ییلاق نور دهکده ی یوش، که مسقط الراس ییلاقی اش محسوب میشد، بسازند.
نیما در کودکی از دامان این خانواده میگریزد و به زندگی درفقر نزدیک می شود و به دل آزردگان پناه می برد و دلش را با درماندگان و دل آزردگان تقسیم میکند. خلاقیت نیما در نمایاندن زندگانی انسان های ستمدیده و مظلوم ست.
نیما می گوید :
مایه ی اصلی اشعار من رنج من ست و من برای رنج خود و دیگران شعر می گویم.
سئوال : گویا نیما، برادری به نام «لادبن» داشت که به شوروى گریخته بود. ماجرای او چه بود؟
مادرم عالیه خانم (همسر نیما، عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی) می گفت: یک شب، تنها برادر نیما که دو سال از او کوچکتر بود، آمد. نامش رضا بود، اما نیما او را لادبن خطاب می کرد نامی که خودش برای برادرش انتخاب کرده بود، سَرووضع غریبی داشت، انگار از چیزی و یا کسی فرار می کرد. آشفته به نظر می رسید. چند روزی در خانه ی ما ماند، عاقبت یکشب گفت من باید بروم. فردای آن روز شام را که خوردیم، سه نفری به طرف رودخانه ی ارس مرز مشترک ایران و شوروی رفتیم. شب بود و تاریک به کنار رودخانه که رسیدیم، دو برادر، یکدیگر را سخت درآغوش کشیدند و گویی برای آخرین بار با هم وداع کردند. بعد، لادبن کفش هایش را در آورد و از آب رودخانه گذشت. ما در تاریکی سیاه شب، سایه ی او را میدیدیم که در آنطرف رودخانه کفش هایش را به پایش کرد و در دل سیاه جنگل ناپدید شد.
تابستان سال ۱۳۱۰ بود. نیما سال ها در انتظار دیدار برادرش، چشم به راه ماند، اما او هرگز بازنگشت.
و نیما این شعر را به یاد برادر سرود:
ترا من چشم در راهم...
گرم یاد آوری یا نه...
من از یادت نمیکاهم...
ترا من چشم در راهم…..


 
سازندگان:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.