در حال و هوای مراسم بزرگداشت احمد عزیزی در روز هنر انقلاب اسلامی
در حال و هوای مراسم بزرگداشت احمد عزیزی در روز هنر انقلاب اسلامی
احمد آقایِ عزیزیِ گُل!
در ملکوت تکلم، رؤیایِ رویت دید و خوابنامه و باغ تناسخ را تعبیر کرد. همان شد که ترانههای ایلیایی، از ناودانِ الماسِ فکرش چون سیلِ گلِ سرخ پایین میریخت.
همان بود که گاهی زیرِ "بارانِ پروانه" روی "قوسِ غزل" سُر میخورد. گاهی هم"کفشهای مکاشفه"اش را میپوشید و در"شرجی آواز" میان "غزالستان" میدوید. یک روز اما نرسیده به "روستایِ فطرت"، از "رودخانه رویا" با "یک لیوان شطح داغ"، از "ترجمه زخم" سرشار شد. ابدی شد و رفت.
کفشهایی برای مکاشفه
او که میان سیاهچادر عشایر در دشتهای سبز سرپل ذهاب میدوید و دست خورشید گونههایش را نوازش میداد آنقدر ذکاوت داشت که قبل نشستن روی نیمکتهای کلاس از اسم خیابانها و تابلوی مغازهها خواندن و نوشتن را بیاموزد. ذوق ادبیاش از نوجوانی با انشاهای زیبایش درباره دوران ستمشاهی پا گرفت و کمکم با تاثیرپذیری از مولانا و سهراب در جوانی با مجله جوانان، سرودن شعر را آغاز کرد. قاری قرآن بود و صوت دلنشینی داشت.
اولین اذانگوییهای خود را در حرم امامزاده احمدبن اسحاق(ع) سرپل ذهاب شروع کرد. در آن سالها با تمام کمتجربگی، میفهمید بین دین و ایمان به خداوند و عشق به ائمه با نظام شاهنشاهی ارتباطی نیست. با همین تفکر اعتقادی، همراه شیخ ندافی، آقای ملکشاهیان، فتاحیان، یدالله طهماسبی، مرتضی محمودی و... در جلسات محرمانه ضد رژیم شرکت میکرد.
قبل از انقلاب به دعوت شمس آلاحمد به تهران سفر کرد و دیداری با مرتضی مطهری داشت. با آغاز جنگ، همراه خانواده به تهران نقل مکان نمود و به همکاری با روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت. سپس اولین اثرش"کفشهای مکاشفه" در سال 1367 چاپ شد و بین هنرمندان بزرگ دست به دست گشت.
9 سال و یک روز اغما
خواهران، برادران و ابوالفضل تنها پسر زندهیاد احمد عزیزی با لباسهای سیاه وارد سالن اجتماعات مرکز نمایشگاهها و همایشهای دائمی آستان قدس رضوی میشوند تا در مراسم بزرگداشت این شاعر انقلابی که به همت انجمن ادبی رضوی موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی در روز هنر انقلاب اسلامی برگزار شده، شرکت کنند. شاعران یک به یک میرسند و کنار علاقهمندان شعر آیینی و انقلابی جمع میشوند تا خاطره شاعری از خطه کرمانشاه را گرامی بدارند. شاعری که برحسب مصلحت کردگار 9 سال و یک روز از عمر 58 سالهاش را در بستر بیماری و حالت اغما به سر برد.
خواب و سکوت و شعر
سپیدموی شعر خراسان، غلامرضا شکوهی از قرابت فکری و حسیاش با احمد عزیزی میگوید و تاکید دارد: «وقتی نثرهای عزیزی را خواندم دیدم آنها نیز نمونههای کوچک مثنویهای اوست و در همان حد کمال و زیبایی. به نظر من برای احمد عزیزی شناختنامههای جداگانهای در نثر، شعر و مثنوی لازم است. زیرا او در هرکدام شخصیت جداگانهای دارد».
شکوهی سپس غزلی را که برای عزیزی سروده میخواند: «هرچند قامتت قد و وزنی وزین نداشت/ دنیا به قدر وسعت ذهنت زمین نداشت/ این ساحر فلک بجز آزار اهل ذوق/ سحری دگر به شعبده در آستین نداشت/ کفشی که در مکاشفه پوشید هر قدم/ در کام شعر خویش بجز انگبین نداشت/ خواب و سکوت و شعر تو را در ربوده بود/ شعری که در سکوت سرودی قرین نداشت...»
امشب از نی خون حکایت میکند
حاج محمود اکبرزاده شاعر و مداح پیشکسوت مشهد با دستی لرزان عصا برمیگیرد و به جایگاه میرود. از احمد عزیزی میگوید که در شب شعری در تهران با او ملاقات کرده. جلسهای که شاعرانی چون مرحوم قیصر امینپور و سیدحسن حسینی هم در آن شرکت داشتند. سپس گوشهای از غمنامه "ما مریدان توایم ای سربدار" احمد عزیزی را در سوگ امام خمینی(ره) میخواند: «امشب از نی خون حکایت میکند/ ذوالفقار امشب شکایت میکند/ رهبر ما از بهاران تاکنون/ پیر ما از سربداران تاکنون/ یا خمینی مُنکِر تو مُنکَر است/ یا خمینی نفس تو اولیتر است/ رهبر شمشیر و خون و هیبتی/ رهبر دوران سخت غیبتی...»
آتشفشانی از خلاقیت
محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغان با بیان شیرینش از نقدهایی که بر آثار عزیزی داشته میگوید: «احمد عزیزی را باید آتشفشان خلاقیت دانست. از روح طوفانی و غلیانی او تعبیر، ترکیب و تصویرهایی در شعرش ظهور میکرد که در شعر دیگران کمتر دیده شده بود. در شعرهای او با گستردگی شگفتآور عناصر خیال و حضور بیسابقه پدیدههای محیط پیرامون و فوران عناصر زندگی امروز مواجهایم که آثارش را سرشار از هنرمندی میکند.
شعرهای اجتماعیاش سرشار از تعبیراتی در خصوص مصائب، آلام و آمال مردم بود. از دیگر ویژگیهای شعر او اشارههایی است که به متون کهن، جغرافیا و اشعار شاعران بزرگی چون حافظ، سعدی، مولانا و پیشینه فرهنگی ایران دارد. ترکیبسازی نیز از تواناییهای بسیار قوی اوست که واژههای زیادی را به دایره گفتار و زبان وارد کرده است».
سرسلسله شعر اجتماعی و دینی
دکتر محمودرضا اکرامیفر برای حضار از تکنیک شعری احمد عزیزی میگوید: «تکنیکِ تکرار، یکی از شیوههایی است که در بیشترکارهای نظم و نثر وی دیده میشود اما این تکرار متناسب و متناوب است و خواننده را دچار دلزدگی نکرده بلکه به تاکید و تعمیق محتوا کمک میکند. به اعتقاد من عزیزی، سرسلسله شعر اجتماعی دینی در عصر معاصر است. او در اشعار آیینی خود واقعیات گذشته را با شرایط اجتماعی کنونی پیوند میزند. در شعرش توصیف حالت نمیکند. مثلا شرایط را طوری روایت میکند که کسی تا به حال چنین برداشتی از موضوع نداشته است. به همین خاطر میتوان او را شاعری تحلیلگر، تبیینگر و تعریفگر برشمرد».
به صلابت بیستون، به لطافت بهار
مجری برنامه، همراه همیشگی احمد عزیزی و پرستار سالهای بیماریاش را فرا میخواند. زینب عزیزی برمیخیزد و به صلابت کوه بیستون پشت تریبون میرود. غم چهره و لرزش صدایش هنگام یادآوری خاطرات، حکایت از 3287 روزی دارد که از 15 اسفند 1386 تا 16 اسفند 1395 بر بالین برادر نشسته و شفایش را از خدا طلب کرده است. میگوید: «نوروز هر سال کرمانشاه میآمد.
چند سال قبل بیماری یک روز آمد و با حال غریبی گفت: "زینب! رهبر را دیدم". گفتم: "زیارت قبول. خب چه حسی و حالی داشت؟ چه گذشت"؟ با همان حالت مخصوص به خودش گفت: "آنقدر وصف ناشدنی بود که از بیانش عاجزم." همیشه به این فکر میکردم چطور میشود کسی استاد سخنسرایی باشد اما از بیان حس و حالش وقتی مراد و رهبرش را دیده ناتوان بماند».
زینب عزیزی این را میگوید و صدایش باز میلرزد در تعریف روزی که برادر ناگهان در بستر بیماری افتاد:" اسفند سال 1386 احمد در کرمانشاه بود. مادرم اصرار داشت برای تعطیلات نوروز نگهش دارد. میگفت تهران کارهای ناتمامی دارد و باید برود. 15 اسفند بلیت داشت. من خانه بودم که خواهرم تماس گرفت و گفت احمد حال مساعدی ندارد. تا سراسیمه خودم را بیمارستان رساندم گفتند به علت کاهش سطح هوشیاری ناشی از تشنج، بیماری قلبی و کلیوی به کما رفته است. من به احمد عشق عجیبی داشتم. با خودم عهد کردم تا وقتی نیاز به پرستار دارد کنارش باشم.
صبحها با امید وارد اتاقش میشدم و امور شخصیاش را انجام میدادم. گاهی هم برایش دیوان حافظ و سعدی یا کتابهای خودش را میخواندم. گاهی به عمد کلمهای را اشتباه ادا میکردم تا واکنشش را ببینم که در همان حالتش میخندید و متوجه میشد».
پشت پرده عشق، خلوت با خدا
خواهر فداکار ادامه میدهد: «چند سالی از بیماری احمد گذشته بود که سال1390 متوجه شدیم رهبر انقلاب، قرار است کرمانشاه بیایند. این خبر خوش را به احمد دادم. ابتدا با لبخند و سپس اشک احساساتش را ابراز کرد. بالای سرش رادیو را روشن گذاشته بودم و هر لحظه اخبار حضور امام خامنهای را در کرمانشاه دنبال میکردیم. تا ده روز منتظر بودیم ایشان را بر بالین احمد زیارت کنیم. ۲۸ مهر 90حوالی ظهر روز دهم، ناامید از دیدار ایشان داشتم داروهای احمد را آماده میکردم که آقایی آمدند و گفتند :"من نماینده حضرت آقا هستم." خوشحال نشدم و نتوانستم این حالت را پنهان کنم.
گفتم: "ببخشید، ولی ما میخواهیم خود آقا را زیارت کنیم". آرام گفتند:" برای شما خبر خوشی دارم. تا دقایقی دیگر رهبر معظم انقلاب اینجا میآیند." احمد در همان حالت نیمهکما خواب بود. صدایش زدم و گفتم: "احمد بیدار شو. الان آقا تشریف میآورند". در عرض همان چند دقیقه آمادهاش میکردم که ناگهان دیدم در فاصله کمی از من، رهبر انقلاب ایستادهاند. در همان لحظه حال غریبی که احمد سالها قبل برایم بیان کرده بود به من نیز دست داد. مانده بودم بخندم، بگریم، خوشآمد بگویم، چه کنم؟
حضرت آقا دست مبارکشان را روی سر احمد کشیدند و فرمودند: "احمد آقایِ عزیزیِ گُل! فرصت خوبی است با خدا خلوت کنی. این فرصت از فرصتهایی است که کم پیش میآید. با خدای متعال خلوت کن، میشنود حرف تو را و پاسخ میگوید، انشاءالله. امیدواریم خداوند متعال تفضلاتش شامل حال شما باشد و عافیت کامل به شما بدهد."» زینب احمدی با بغض ادامه میدهد: «قرار بود معده احمد را سوراخ کنند و از طریق آن تغذیه شود.
ولی وقتی آقا دست مبارکشان را روی سر احمد کشیدند مطمئن بودم شفایش را گرفته و عمل را قبول نکردم. از همان زمان شروع به غذا دادن به او کردم و احمد تا قبل از سه روز آخر زندگی از لذت خوردن و آشامیدن بهره برد. 13 اسفند 1395 با ما تماس گرفتند و گفتند حال عمومیاش مناسب نیست و دچار نارسایی و انسداد روده شده. دو روز بعد، تحت عمل جراحی ضروری قرار گرفت که بهعلت ریسک بالا، یک روز بعد عمل، فوت شد. در لحظات آخر زندگیاش گریان به بالینش رفتم و گفتم: "احمد عزیز، شاعر اهل بیت(ع)! تا قیام قیامت به نامت افتخار میکنم. تو هیچ تعلق دنیوی نداشتی ولی باقیاتالصالحاتی به جا گذاشتی که تا ابد هرکسی شعرهایت را درباره ائمه اطهار(ع) بخواند و اشک بریزد ثوابش به روح بزرگ تو هم میرسد"».
دیدار با آفتاب
چراغها خاموش میشود و پرده سپید پایین میآید تا بر آن لحظات شعرخوانی احمد عزیزی در محضر رهبر انقلاب در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد جان بگیرد. حالا تصاویر دیدار شاعرانه رهبر شاعر انقلاب با مریدش در تخت بیمارستان میان گریههای پیاپی زینب عزیزی و دستتکاندادنها، لبخندها و گریههای احمد، اشک چشم بیشتر حاضرین سالن را درمیآورد. سپس پیام تسلیت رهبری به مناسبت درگذشت این شاعر انقلابی پخش میشود. با روشن شدن چراغها، مجری از شاعران بزرگ و پیشکسوت میخواهد روی سن بیایند. دو خواهر و تنها پسر احمد عزیزی هم مغموم بالا میروند و از دستان همکیشان برادر و پدر هدایایی دریافت میکنند.
با شاعر دو کاج
محمدجواد محبت را از همان سالهای دبستان با شعر دو کاج میشناسیم. همان روزها که وقتی شعرهای کتاب را حفظ میکردیم و میخواندیم انتهایش نام شاعر را بلندتر میگفتیم و ذوق میکردیم از اینکه شعر را از بَریم. حالا همان مردی که برای کاج شکسته شعرش غصهها خورده بودیم با عصا از پلهها بالا میرود تا از همشهریاش بگوید: «پیش از انقلاب روزی برای خرید از خانه درآمدم.
در خیابان، جوانی با چهرة ملتهب و آغوشی گشاده طرفم آمد و خیلی پرشور و شاعرانه گفت: "سلام". با تعجب پرسیدم: "شما؟" گفت: "احمد عزیزیام". پرسیدم: "چه میکنی؟" گفت: "شعر میگویم" همین جواب موجب شد او را به دیدار و نشست دعوت کنم. گفتم: "از شعرهایت بخوان". خواند و دیدم خوب شعر میگوید. گفتم: "خب، میخواهی چهکار کنی؟" گفت: "شعرم چاپ شود". گفتم: "میشود، شروع کن بنویس". شعری نوشت و من برای آقای علیرضا طبایی، مسئول صفحات شعر مجلۀ جوانان در آن روزگار، فرستادم. طبایی شعر را با مقدمهای مهرآمیز چاپ کرد و از همین جا احمد عزیزی، احمد عزیزی شد». محبت، این خاطره را میگوید. نّم از چشم میگیرد و میرود.
آشتیدهنده شاعران و مداحان
اخرین میهمان مراسم بیژن ارژن همشهری دیگر عزیزی است که بخش جدیدی از زوایای شاعرانه عزیزی را رو میکند. از روزگار جنگ میگوید که شاعران یا دچار خودتقلیدی بودند یا دگرتقلیدی. اینکه عزیزی از کسانی بود که توانست انبوه فراوانی واژه تازه را در شعر کلاسیک وارد کند و اگر نبود معلوم نیست چه بر سر شعر ما میآمد. چرا که کلمه بنیادیترین ساختار شعر است و وقتی کلمهای تازه نباشد، اندیشه تازهای از دل کهنگی بیرون نمیآید.
این احمد عزیزی بود که توانست رستاخیزی از کلمه بیافریند و شعر ما را دچار رشد و بالندگی کند. شاعران در گوشهای مشغول شاعری بودند و مداحان در گوشهای دیگر مشغول مداحی. کسی که توانست شاعران و انسانهای مذهبی و عامه مردم را با شعر آشتی دهد تا شعر شاعران را تخصصیتر و بهتر بشنوند کسی نبود جز احمد عزیزی.
گزارشگر: راحله ندافی مقدم