به اقرار محققان و پژوهشگران تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران، پیروزی انقلاب، فصل تازهای را در ادبیات پدید آورد. عمق، گستره و مانایی این تغییر را باید از یک سو در ماهیت انقلاب اسلامی و از سوی دیگر، در شرایطی که طی بیش از 3 دهه پس از انقلاب تاکنون بر جامعه ایرانی و شرایط جهانی ادبیات حاکم بوده است، جستجو کرد.
فرصتها و تهدیدهای ادبیات انقلاب
PostDateIconچهارشنبه, 10 خرداد 1391 ساعت 11:34 | PostAuthorIconنوشته شده توسط قربانی | مشاهده در قالب PDF | چاپ | فرستادن به ایمیل
به اقرار محققان و پژوهشگران تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران، پیروزی انقلاب، فصل تازهای را در ادبیات پدید آورد. عمق، گستره و مانایی این تغییر را باید از یک سو در ماهیت انقلاب اسلامی و از سوی دیگر، در شرایطی که طی بیش از 3 دهه پس از انقلاب تاکنون بر جامعه ایرانی و شرایط جهانی ادبیات حاکم بوده است، جستجو کرد.
شکاف میان ادبیاتی که پس از انقلاب ظهور کرد، با آنچه پیش از انقلاب توسط پیشگامان ادبیات داستانی ترجمه و تالیف شده بود و در دهههای بعد در قالب ادبیات سوررئال، ناتورئال و فرمالیسم ادبی دنبال شد، قابل توجه است. ماهیت ویژه ادبیات پس از انقلاب و فاصله آن با گذشته، خود هم فرصت و هم تهدیدی برای ادبیات به شمار میرفت (مراد از فاصله تفاوت ماهوی در محتوا و صورت است). در حقیقت میتوان گفت با ظهور ادبیات پس از انقلاب، میزان غافلگیری ادبیات داستانی بیش از غافلگیری اجتماعی رخ داده توسط انقلاب بود، زیرا نیروهای انقلابی با همان اندیشهای که به قیام برخاسته بودند و با همان مبانیای که درباره آن سالها تامل شده بود، به دوران پس از انقلاب وارد شدند. اما در ادبیات داستانی با نوعی زایش نویسنده مواجه بودیم. پیشینه و درک روشنی از داستاننویسی دینی، با کارکردهای اجتماعی پیش از پیروزی انقلاب وجود نداشت و تنها نمونههای اندکی از داستانهای بلند و کوتاه عموما با موضوعات تاریخی از سوی یکی دو چهره ادبی تولید شده بود. اما این نمونههای اندک، نه از سوی نویسندگان آنها به عنوان ادبیات داستانی نوین دینی معاصر تلقی می شد و نه در حوزه داستاننویسی حرفهای جایگاهی درخور کسب کرده بود. تفاوت ادبیات داستانی با رخدادهای اجتماعی آن است که اساسا ادبیات داستانی متعهد (متعهد واژه ناگزیری است برای آنچه پس از انقلاب رخ داد) پیش از انقلاب نه سابقه آفرینشی قابل توجهی داشت و نه هنرمندان شناخته شدهای. بلکه انقلاب هنرمند و هنر را به یکباره پدید آورد. پس از این دوره، داستاننویسان شناخته شده پیش از انقلاب (نسل اول داستاننویسی) در سکوتی معنیدار ـ که خود بسیار قابل تامل است ـ اساسا وارد دایره آفرینشگری در جهت اهداف و آرمانهای انقلاب نشدند.
آنچه فرصتی برای ادبیات انقلاب فرض میشد، خروج قهری نویسندگان پیش از انقلاب و درونینویسی آنان بود. درونینویسی در ساحت ادبیات داستانی از خصوصیات و شاخصهای مهم این دوران است. این خصوصیت به عنوان امری قاعدهساز در دهه نخست پس از انقلاب بشدت بر ادبیات داستانی ما تاثیر گذارد، خلاقیت به خرج داد و بیرون از قواعد مرسوم مکاتب ادبی به خلاقیت پرداخت. بر اساس فرضیه درونینویسی، با پایان یافتن جنگ، فضای جنگ و جهاد نیز تغییر یافت و کشور وارد فضای سازندگی، رشد و توسعه اقتصادی شد. چنین فضای جدیدی مقتضیات خاص خود را در جامعه ایجاد کرد و نویسنده، از درونی مینوشت که این مقتضیات را برآورده ساخته، منعکس کند. در واقع تغییر ماهوی تجربیات به تغییر ماهوی بطئی ادبیات انجامید. ظهور گونههایی چون ادبیات سیاه جنگ و بازگشت صوری و محتوایی رویکرد غربگرایانه در ادبیات داستانی معاصر ایران از تبعات این تحول است.
ارکان بنمایه یک تحلیل
اقرار به آغاز دوره جدید کمابیش در تحقیقات ادبیات داستانی معاصر از سوی طیفهای مختلف فکری به چشم میخورد. اما ویژگیهای ماهوی این دوره همچنان بخش مغفول تحقیقات ادبی است. کدام یک از ارکان و شاخصههای ادبی این دوره را میتوان به عنوان عنصری ماهوی و اصیل برای ادبیات تصور کرد؟
اگر نویسندگانی که زاییده جریان انقلاب بودند، محور این تحول قرار گیرند، در هر دورهای معیار ادبیات خواهند بود. در نتیجه معیارهای ادبی جای خود را به نقد و تحلیل شخصیت خواهند داد. از سوی دیگر، نویسندگان این نسل سیره اعتقادی و سلایق ادبی واحدی را دنبال نکردهاند. از این رو، چگونه میتوان مسیر ادبیات انقلاب را از میان سلایق و افکار مختلف و بلکه معارض تشخیص داد؟ چنین روشی با وجود غیرادبی بودن و معضلات دیگر هماکنون کاربردی قابل توجه در میان اهالی ادبیات یافته است. تقسیمبندی نویسندگان به نویسندگان جبهه انقلاب، دفاع مقدس، نویسندگان روشنفکر و شبهروشنفکر بر همین اساس شکل گرفته است. این تقسیمبندی ریشه در عنصر شخصیت و اختصاص ادبیات پس از انقلاب در آن دارد؛ شاخصهای که شاید در سالهای پس از انقلاب شاخصهای کمابیش دقیق در تقسیمبندی ادبیات انقلاب و متعهد با دیگر رویههای ادبی به دست میداد، زیرا در آن زمان، پیش از اینکه ادبیات انقلاب با شاخصههایش شناخته شود، این نویسندگان انقلابی بودند که به آن هویت میبخشیدند. اما پس از گذشت بیش از 3 دهه از پیروزی انقلاب نویسندگان انقلابی معیار مبهمی در تقسیمبندی ادبیات است، بلکه ادبیات نیازی به چنین تقسیمبندیهایی ندارد و این تقسیمبندی در گشودن معضلات ادبی از کارآمدی و دقت علمی لازم برخوردار نیست. نویسندگانی که خود جزو نویسندگان نسل اول ادبیات جنگ تلقی میشدهاند و کارنامه درخشانی در آفرینش ادبی دارند، اکنون در نقطه مقابل دیدگاه آن روزشان قرار دارند. این در حالی است که عموما در تقسیمبندی ادبیات داستانی بر اساس نویسندگان، این سابقه درخشان مدخلیت پیدا می کند و مرزهای تقسیم را در هم میریزد.
به نظر میرسد موضوع نیز نمیتواند محور این تحول فرض شود. اصطلاح موضوع به اندازه کافی مجمل و نارساست که نمیتواند بنیانی بر تحلیل ادبی باشد. رجوع به اصطلاحنامهها و کتابهای آموزش داستاننویسی روشن خواهد کرد، اصطلاح موضوع در ادبیات داستانی، اصطلاحی مبهم و اختلافی است که پیوستگی روشنی با دیگر عناصر داستانی ندارد. بنابراین نمیتواند محوری برای تحلیل دیگر عناصر داستانی قرار گیرد و الگویی داستانی را ترسیم کند. شیوههای متداول تقسیمبندی ادبیات داستانی معاصر تا حدود زیادی به سمت تقسیمبندی موضوعی رفتهاند. رواج نامگذاری بر گونههای ادبی بر اساس موضوع، راهاندازی جشنوارههای متعدد موضوعی، نقد موضوعی و حمایت و سیاستگذاری موضوعی گویای اهمیت یافتن این گونه از تقسیمبندی در ساحت ادبیات داستانی معاصر است. تقسیمبندیهای موضوعی بخصوص در 2 دهه اخیر نشان داده است از جامعیت و مانعیت لازم برخوردار نیست و ادبیات انقلاب و دفاع مقدس را به گونههایی بیهویت تبدیل میکند. شاهد گویای ناکارآمدی این تقسیمبندیها، تغییر اصطلاحات موضوعی به اصطلاحات مضمونی در طول دورههای ادبی است. به عنوان مثال برای ادبیات مربوط به جنگ 8 ساله بین ایران و عراق تعابیر متعددی در طول سالیان گذشته متداول گشته و برخی نیز منسوخ شده است. پیدایش اصطلاحات جدید یا تفسیرهای متناقض از اصطلاحات گذشته، نشاندهنده ناکافی بودن تعاریف گذشته برای یافتن ماهیت ادبیات پس از انقلاب و تلاش اهالی ادبیات برای یافتن عنوانی جامع و مانع برای ادبیات است.
ادبیات دفاع مقدس
در این میان، گروهی اصطلاح جنگ را به گونهای تعریف کردهاند که از زمان تولد تا هنگام مرگ بر زندگی انسان قابل اطلاق است و طول حوادث تاریخی را شامل میشود. هر گونه تضادی بین انسان با دیگری و حتی با خود، نوعی جنگ به حساب میآید.
اما در حالی که عدهای بر عنوان ادبیات دفاع مقدس تاکید میورزند، گروهی دیگر معتقدند یا اساسا هیچ جنگی مقدس نیست. یا اگر هم جنگ ما مقدس بوده است، این تقدس نباید به ادبیات راه پیدا کند. به این معنی که ادبیاتِ درباره جنگ، مقدس نخواهد بود زیرا ادبیات مقدس را نمیتوان نقد کرد.
برخی نیز که با اصل تقدس جنگ تحمیلی موافقند، معتقدند این تقدس خاصه جنگ تحمیلی میان ایران و عراق نیست بلکه هر جنگی از سوی دفاعکننده، مقدس است و هر تهاجمی نیز نامقدس خواهد بود.
نکته: آنچه در ادبیات ما رخ داده است مخالفت با جنگ نیست. بلکه تاکید بر سیاهیها و سختیها در عین پذیرش حقانیت ما در دفاع است. بنابراین بهتر است از اصطلاح ادبیات سیاه جنگ از آن یاد شود
در مقابل عدهای قرار دارند که معتقدند تنها دفاع از حق، مقدس است و تهاجم باطل نامقدس خواهد بود. بنابراین نه هر دفاعی مقدس است و نه هر تهاجمی نامقدس. این دو رابطه عموم و خصوص من وجه دارند.
عدهای دیگر معتقدند اصطلاح دفاع مقدس تاریخ مصرف دارد و بهتر است با پایان یافتن کارکرد تبلیغاتی و تهییجی آن در زمان جنگ، این واژه نیز به جنگ تغییر یابد.
عدهای دیگر ترجیح دادهاند با برجسته ساختن جنبه پایداری جنگ، به جای بهکارگیری عنوانی خاص، از عناوین مستعمل درباره بخشی از جنگهای تاریخ همانند ادبیات پایداری و مقاومت استفاده کنند.
در دورههای بعد، با تولید آثاری از اواخر دهه 60 و ادامه روند آن در دهههای 70 و 80، که با نگاهی متفاوت به روایت جنگ میپرداختند و مانند گذشته، جنبههای حماسی را مورد توجه قرار نمیدادند، اصطلاحات نوپدید دیگری وارد گفتمان ادبی شد تا این جریان را تحدید کند.
گروهی از نویسندگان نسبیگرا که هر تجربهای از جنگ را لباس واقع میپوشانند، از به کار بردن اصطلاح دفاع مقدس یا پایداری پرهیز کردند. به عقیده اینان، جنگ چهرههای متفاوتی دارد، بلکه به تعداد آدمهای شرکتکننده در جنگ تجربه از جنگ و جود داشته به همان تعداد، روایت نیز میتواند وجود داشته باشد. بنابر این همه روایتها زیرمجموعه ادبیات جنگ قرار میگیرد.
برخی دیگر با پذیرش تقدس دفاع ایران در برابر تهاجم ارتش بعثی، نام خود را نویسندگان ضدجنگ گذاشتند. به عقیده اینان، ما در طول 8 سال درگیری نظامی با عراق، جنگ نکردیم، بلکه دفاع کردیم. بنابر این، در طول 8 ساله جنگمان ضد جنگ بودهایم.
دسته دیگر، اساس وجود ادبیات ضد جنگ ـ حتی در غرب ـ را انکار کرده و این اصطلاح را جعلی دانستهاند.
اما گروهی دیگر، با اعتقاد به اینکه این اصطلاح (ضد جنگ) از مواریث ادبیات داستانی جنگ جهانی دوم است، استفاده از آن را روا ندانستند و به کاربرندگان آن را متهم به ناآشنایی با ادبیات جهانی کردند.
گروه بعد معتقدند: آنچه در ادبیات ما رخ داده است، مخالفت با جنگ نیست. بلکه تاکید بر سیاهیها و سختیها در عین پذیرش حقانیت ما در دفاع است. بنابر این بهتر است از اصطلاح ادبیات سیاه جنگ از آن یاد شود.
عدهای معتقدند: آنچه در برخی داستانها مشاهده میشود، مخالفت با جنگ نیست. بلکه مخالفت با اندیشه مقدس دفاع است که میخواهد از دفاع تقدسزدایی کند. بنابراین اصطلاح داستان ضددفاع مقدس توسط این گروه به کار برده شد.
و بالاخره همچنان عدهای معتقدند: مخالفت با تقدس، مخالفت با دفاع است پس ادبیات ضدجنگ در داستاننویسی ما قابل شناسایی است.
تقسیمبندیهای مذکور، نتیجه تلاش اهالی نقد و نظر در تنقیح ادبیات داستانی، تقسیم و تنویع آن است. ضرورت این تنویع و تقسیم بخصوص در سالهای پس از دفاع مقدس بیشتر احساس میشد، زیرا:
1ـ در این دوره، نویسندگان شبهروشنفکر به صورت فعالتری به نوشتن درباره فضای بعد از انقلاب روی آوردند.
2ـ زمان پس از جنگ، رویکردهای غیر متعارفی را در روایت از جنگ پیش کشید.
3ـ نویسندگان نسل دفاع مقدس آثاری متعارض با دوره جنگ خلق کردند.
بخشی از این تقسیمبندیها نه بر اساس ماهیت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس، که به عنوان واکنشی از سوی منتقدان برای حفظ کردن مرزهای گذشته و نگاه داشتن برخی آثار و نویسندگان در زمره نویسندگان و آثار انقلاب صورت گرفت. این رویکرد انفعالی درصدد گشاده ساختن تعاریف برای حفظ ماهیاتی بود که ذاتا قابل جمع نبودند و این رویه همچنان دستیابی به تعاریف را به تاخیر می انداخت. ضمن آنکه این رویه ناقص و معیوب ـ که از ساحتهای سیاستورزانه و دلجویانه ادبی نشات گرفته بود، به روی دیگر سکه این فرضیه توجه نداشت. با غلبه وجه جامعیت ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس، امکان ظهور و بازگشت جریان شبهروشنفکری به ادبیات انقلاب مهیا میشد. با این تفاوت که این جریان معیوب این بار نه به عنوان یک مهمان خارجی بلکه به عنوان حرکتی در متن ادبیات انقلاب شناخته میشد. از سوی دیگر، این جریان به دلیل اصرار خود بر جامعیتی که تحقق آن غیرممکن مینمود، اندک اندک به بنمایههای ادبیات غرب که در آن مرزهای ایدئولوژیک سهمی در ماهیت ادبیات ندارند، نزدیک شد. این در حالی بود که ماهیت ادبیات در جریانهایی چون انقلاب و دفاع مقدس کاملا ایدئولوژیک بود. و نتیجه آن شد که بخشی از تئوریپردازی ادبیات انقلاب به سمت ایدئولوژیزدایی پیش رفت.
جریان ادبیات دفاع مقدس که سهم عمدهای از تلاش نویسندگان انقلاب را طی 3 دهه اخیر به خود اختصاص داده است، به واسطه جایگاه تاریخی خود، کانون توجه این تقسیمبندی معیوب ـ که بعضا با دواعی دلسوزانه صورت میگرفت و درصدد جذب حداکثری و حفظ نویسندگان انقلاب در جبهه ادبی انقلاب بود ـ قرار گرفت. این مساله زمینه را برای بزرگترین انحراف در ادبیات داستانی پس از انقلاب صورت داد؛ انحرافی که با ظاهری مخاطبپسند و شعارهایی از جمله بیان حقیقت، کلیشهزدایی و جهانینویسی، همراه شده بود.
این جریان در ابتدا درصدد تغییر اهداف، رویکردها و غایت ادبیات دفاع مقدس بود، اما در بخش قاعدهسازی و فرضیهسازی برای ادبیات به دفاع مقدس بسنده نکرده، در گامهای بعد، ادبیات انقلاب و اساس ادبیات دینی را هدف قرار خواهد داد و ادبیات پویای پس از انقلاب را به دخمههای ترجمهای و تهی پیش از انقلاب بازخواهدگرداند. ویژگی دیگر این گفتمان انحرافی آن است که از حوزه درون انقلابی به تئوریپردازی دست میزند. ادبیات متفاوت دفاع مقدس که از آن به ادبیات سیاه تعبیر میشود، از درون جریان ادبیات متعهد دفاع مقدس و نویسندگان آن شکل گرفت، بنابر این این گفتمان، نه در بیرون این جریان که در متن این جریان در حال انجام است. از این رو، قدرت نفوذ و چانهزنی بالاتری نسبت به برخی مکاتب شناخته شده ادبی جهان برخوردار است.
رشد این جریان در غفلت نقد فعالانه در حوزه ادبیات داستانی فزونی یافته است. این جریان به آن دلیل که با بنمایههای فکری شیعی و اسلامی مباینت دارد و از سوی دیگر، قادر به اظهار پیوستگی عمیق خود با مبانی فکری اومانیستی غربی نیست، حرکت خود را بر پایه مشهورات ادبی و ژورنالیسم بنا نهاده است. مظلومنمایی ادبی، پیش کشیدن سوابق و افتخارات نویسنده در متن گفتوگوی ادبی، جدل بر پایه معیارهای غیرادبی از شیوههای مرسوم این جریان است. این راهکارها در فضای ادبی کنونی کشورمان که در آن نقد ادبی و حوزههای نقد منفعلانه عمل می کنند، شرایط مناسبی را برای فضاسازی و تاثیرگذاری بخصوص بر مخاطبان عام داستان پیدا کرده است.
از این رو، پرسش از ماهیت ادبیات دفاع مقدس ـ که نگاهی عمیق به ماهیت دفاع مقدس و کارکردها و جلوههای داستانی این حقیقت نورانی دارد ـ مهمترین پرسشی است که چالش خطرآفرین ادبیات سیاه دفاع مقدس را جبران خواهد کرد. این پرسش عمیقا دینی، مبانی غربی داستان را مورد بازخوانی منتقدانه قرار میدهد و ظرفیتهای ناب داستان انقلاب و جنگ را در حوزه ادبیات داستانی قاعدهسازی می کند.
احمد شاکری / نویسنده و پژوهشگر روزنامه جام جم 27/01/1391
آخرین بروزرسانی (یکشنبه, 11 تیر 1391 ساعت 08:20)
منوی اصلی
صفحه اصلی
اخبار
جایزه های ادبی
جشنواره ها
سوالات متداول
گالری تصاویر
معرفی موسسات و دانشکده های ادبیات
نمایشگاه ها
همایش ها
گونه های ادبی
آموزش زبان
زبان شناسی
تاریخ ادبیات
عرب
معرفی بزرگان ادب
ادبیات تطبیقی
ادبیات دفاع مقدس
شعر
زبان و ادبیات عرب
تاریخ ادبیات عرب
بزرگان ادب
معرفی منابع
منابع چاپی
منابع الکترونیکی
پایان نامه ها
نشریات ادواری
نقد منابع
مقاله