هنگام تسلط مسلمین بر ایران لهجهٔ رسمى ادبى و سیاسى و دینى ایرانیان همان بود که به ”پارسى میانه“ و ”پهلوى پارسی“ یا ”پهلوى ساسانی “ مشهور است.
ادبیات پهلوی
PostDateIconیکشنبه, 25 تیر 1391 ساعت 11:55 | PostAuthorIconنوشته شده توسط قربانی | مشاهده در قالب PDF | چاپ | فرستادن به ایمیل
هنگام تسلط مسلمین بر ایران لهجهٔ رسمى ادبى و سیاسى و دینى ایرانیان همان بود که به ”پارسى میانه“ و ”پهلوى پارسی“ یا ”پهلوى ساسانی “ مشهور است. خلاف آنچه تصور مىشد با غلبهٔ عرب این لهجه، یا بهتر بگوئیم زبان رسمی، یک باره از ایران برنیفتاد بلکه تا چند قرن در بعض نواحى این سرزمین رواج داشت و کتابها و کتبیهها بدان نگارش یافت و بسیارى از آنچه به این لهجه و بهخط پهلوى در عهد ساسانیان نوشته و تألیف شده بود بهعربى و پارسى درى درآمد که بعضى از آنها هنوز هم در دست است. در میان زردشتیان ایران که تا اواخر قرن چهارم هنوز در بسیارى از نواحى ایران بهوفور دیده مىشدند، غیر از نسکهاى اوستا همهٔ کتابهاى دیگر دینى یا تفسیرهاى اوستا به پهلوى بود و غالب این کتابها و تفسیرها هم در سه قرن اول هجرى تألیف شده و حتى تألیف بعضى از آنها به قصد مبارزه با دین اسلام یا آئین مسیح صورت گرفته است.
تازیان هنگام تسلط بر ممالکت اسلامی، از آنجا که از رموز تشکیلاتى اطلاعى نداشتند،ناگزیر دیوانهاى محلى را با متصدیان آنها و زبان و دفاترى که متداول بود، برجاى نهادند. از آنجمله در عراق و ایران یعنى در قلمرو شاهنشاهى ساسانى عمال دیوان و خط و زبان پهلوى را، همچنان که بود نگاه داشتند، و این حال ادامه داشت تا عهد حکومت حجاجبن یوسف ثقفی، که یکى از کاتبان ایرانى موسوم به صالحبن عبدالرحمن به فکر نقل دیوان از پهلوى به عربى افتاد. وى زیر دست زادانفرّخ صاحب دیوان کار مىکرد و بعد از فوت استادش جاى او را گرفت و با آنکه پسر زادانفرخ یعنى مردانشاه با اندیشهٔ او مخالف مىکرد، فکر خود را عملى کرد.
گویند چون مردانشاه دانست که صالح از تصمیم خود بازنمىگردد او را نفرین کرد و گفت: ”خدا ریشهٔ تو را از جهان ببراد همچنان که ریشهٔ فارسى را بریدی!“ و باز همچنان که ابنالندیم در الفهرست نوشته ایرانیان حاضر شدند صد هزار درهم بدو دهند تا از این کار اظهار عجز کند و او نپذیرفت!
بدین ترتیب با خیانت طالحى صالحنام زبان و خط پهلوى از دیوانهاى عمال عرب در ایران برافتاد،، لیکن این واقعه مانع آن نشد که خط و زبان پهلوى در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود قرن پنجم کم و بیش رایج باشد چنانکه در برخى از نواحى ایران کتبیههاى ابنیه را به خط پهلوى یا به خط کوفى و پهلوى هر دو مىنوشتند مانند کتیبهٔ برج لاجیم نزدیک زیراب در مازندران که از قرن پنجم هجرى و یک خط آن به پهلوى و خط دیگر آن به عربى (کوفی) است. این برج مقبرهٔ کیاابوالفوارس شهریار بن عباس بن شهریار بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شده است. برج دیگرى هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در اوائل قرن پنجم بنا شده و کتیبهٔ آن بهخط کوفى و پهلوى است. برج رادکان نزدیک بندر گز نیز از همینگونه برجهاى مقبرهاى و داراى دو کتیبه به خط کوفى و پهلوى است.
در قرن چهارم و پنجم بسیارى از ایرانیان به خط و زبان پهلوى آشنائى داشتند. جمعکنندگان شاهنامهٔ ابومنصورى و مترجمان بعضى از دفترهاى پهلوى به پارسى در همین دوره رسالاتى از پهلوى مانند ایاتکار زریران و کارنامهٔ اردشیر بابکان و داستان بهرام گور و پندنامهٔ بزرگمهر بختگان و گزارش شترنگ و نظایر این رسالات را به پارسى درى و به خط پارسى نقل کرده و جزو شاهنامه قرار داده بودند. نفوذ لهجهٔ پهلوى در این نقلها به حدى بود که بعد از نظم آنها به پارسى بهوسیلهٔ دقیقى و فردوسى هم وجوه تقارب فراوانى میان آنها با اصل پهلوى هریک مشهود است.
در اواسط قرن پنجم یکى از کتابهاى مشهور که گویا اصل آن از دورهٔ اشکانى بوده است یعنى ویس و رامین از متن پهلوى به پارسى گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانى به نظم پارسى درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهاى پهلوى بسیار دیده مىشود.
آشنائى شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوى و نقل آنها به پارسى تا قرن هفتم هم ادامه داشته است چنان که در همین ایام یکى از شاعران مشهور بهنام زرتشت بهرام پژدو کتاب ارداویرافنامه را از پهلوى به شعر پارسى درآورد. نقل این شواهد مسلم مىدارد که آشنائى ایرانیان با خط و زبان پهلوى ساسانى با انقراض حکومت ساسانى یک باره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامه داشت.
نقل آثار پهلوى به عربى
در سه قرن اول هجرى بسیارى از کتابهاى مشهور پهلوى که حاوى مطالب تاریخى و ادبى و حکم و مواعظ و عهود و مسائل علمى بود بهعربى درآمد و از جملهٔ مهمترین آنها است: کلیله و دمنه - خداینامه که چند بار ترجمه و تهذیب شد و مهم ترین مترجم آن عبدالله بنمقفع بود - داستان اسکندر - سندبادنامه - بختیارنامه - بلوهر و بوذاسف - کتاب صورت پادشاهان - کتاب سگسیکان - آئیننامه - گاهنامه - داستان بهرام چوبین - داستان رستم و اسفندیار -داستان پیران ویسه - داستان دارا و بت زرین - کتاب زادانفرخ در تأدیب پسرش - عهد کسرى به پسرش هرمز و پاسخ هرمز بدان - عهد اردشیر به پسرش شاپور - کتاب موبدان موبد در حکم و جوامع و آداب - کتاب مزدک - کتابالتاج در سیرت انوشیروان - کتاب سیرت اردشیر - کتاب ستور پزشکى - زیج شهریار - کارنامهٔ انوشیروان - داستان شهر براز با اپرویژ - لهراسپنامه - گزارش شطرنج - نامهٔ تنسر و بسیارى از کتب دیگر در مسائل مختلف از قبیل منطق و حکمت و ریاضیات و فلاحت و تاریخ و ادب و قصص و حکایات و امثال و حکم و مسائل دینى خاصه کتب دینى مانویه و غیره.
از ناقلان همهٔ این کتابها اطلاع کافى نداریم. ناقلان کتابهاى مانویه اصلاً شناخته نیستند زیرا مترجمان آنها از بیم جان نام خود را بروز نمىدادند اما از کسانى که کتابهاى دیگر را بهعربى درآوردند بعضى را از راه روایات مورخان و مصنفان مىشناسیم مثل جبلةبن سالم (متوفى به سال ۱۲۵ هـ. معاصر هشام بن عبدالملک اموی)؛ ابنالمقفع ادیب مشهور؛ نوبخت اهوازى منجم و فرزندانش؛ موسىبن خالد یوسفبن خالد؛ علىبن زیاد تمیمى ناقل زیج شهریار؛ حسنبن سهل منجم؛ محمدبن جهم برمکی؛ هشامبن قاسم اصفهانی؛ محمدبن بهرام اصفهانی؛ موسىبن عیسى الکسروی؛ بهرام پسر مردانشاه؛ عمربن فرخان طبری؛ علىبن عبیدة الریحانی؛ بهرام هروى مجوسى و عدهاى دیگر.
اینان غیر از کسانى هستند که از متون سریانى یا هندى براى ترجمه استفاده و آنها را بهعربى نقل مىکردند و همچنین غیر از کسانى هستند که به ترجمهٔ کتابهاى متعدد مانویه از پهلوى و سریانى بهعربى سرگرم بودند.
تألیفات پهلوى
در همان حال که عدهاى از ایرانیان کتابهاى پهلوى را، به قصد جلوگیرى از انهدام قطعى آنها، به زبان عربى نقل مىکردند، گروهى از علماء زرتشتى تألیف کتابهائى را به خط و زبان پهلوى ادامه مىدادند. این کتابها که غالب آنها در دست است یا ترجمه و تفسیر و تلخیص نسکهاى اوستا، و یا کتبى در مسائل مختلف اخلاقى و دینى و تاریخى و جغرافیائى و ادبی، و تاریخ تألیف آنها قرنهاى هفتم و هشتم و نهم میلادى بود.
دین کرت
مهمترین و مفصلترین کتاب موجود پهلوى است. این کتاب اصلاً در ۹ جلد بود که اکنون دو مجلد اول آن در دست نیست. اسم اصلى آن زندآکاسیه (آگاهى از کتاب زند - مقصود اوستا است) و مؤلف آن آذرفرنبغ پسر فرحزاد معاصر مأمون خلیفهٔ عباسى است. دینکرت مجموعهٔ بزرگى از اطلاعات دینى و عادات و عقاید و روایات و تاریخ و ادبیات مزدیسنا و حاوى خلاصهٔ جامعى از بیست و یک نسک اوستاى عهد ساسانى است و بههمین جهات از حیث حفظ روایات تاریخى و دینى و ملى و علمى ایرانیان عهد ساسانى و اوایل دورهٔ اسلامى از بهترین مأخذ موجود است. این کتاب را دانشمند پارسى دستور پشوتن سنجانا و پسرش داراب با حواشى و ملاحظات به انگلیسى ترجمه و در بمبئى چاپ کردهاند.
بن دهشن
بندهشن که نسخهٔ کامل آن را ”تهمورث دینشاجى انکلساریا“ در سال ۱۹۰۸ چاپ کرده و چند ترجمه از آن به زبانهاى اروپائى صورت گرفته است. این کتاب از جملهٔ کتب بسیار معروف پهلوى و حاوى اطلاعات پربها دربارهٔ مسائل تاریخى و جغرافیائى و دینى ایران دورهٔ ساسانى و اوائل عهد اسلامى است.
ارداى ویرافنامک
که ظاهراً در اواسط قرن نهم میلادى تألیف شده و متضمن روایت معراج ارداى ویراف از مقدسان آئین زرتشتى و دیدن بهشت و دوزخ و مشاهدهٔ ثوابهاى نیکوکاران و عقابهاى بدکاران است. این کتاب به انگلیسى و فرانسوى ترجمه شد.
سایر تألیفات پهلوى
از کتابهاى دیگر پهلوى در این سه قرن شکندگمانیک ویژار در مسائل کلامى و فلسفی؛ شایست نشایست در ذکر وظایف و مراسم دینى و بعضى مسائل مذهبى دیگر؛ شترستانهاى ایران مهمترین کتاب پهلوى در جغرافیاى تاریخى ایران؛ مادیگان چترنگ (شطرنجنامه) در باب پیدا شدن شطرنج و اختراع نرد بهدست بزرگمهر و چندین کتاب و رسالهٔ دیگر است.