اولین درس کتاب ادبیات فارسی سال اول دبیرستان بعد از تحمیدیه حضرت حق، نعت پیامبر(ص) است. این بخش از درس از کتاب «تاریخ جهانگشای» عطاملک جوینی انتخاب شده است. جوینی در نعت پیامبر(ص) میگوید: «درود بر پیمبر بازپسین، پیشرو پیمبران پیشین». این جملة عطاملک جوینی متأثر از حدیث نبوی «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» است.
پیشرو بودن پیمبر بازپسین بر پیمبران پیشین
سید محمدعلی سلمانزاده اطاقسرایی
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی و دبیر دبیرستانهای بابل
چکیده
اولین درس کتاب ادبیات فارسی سال اول دبیرستان بعد از تحمیدیه حضرت حق، نعت پیامبر(ص) است. این بخش از درس از کتاب «تاریخ جهانگشای» عطاملک جوینی انتخاب شده است. جوینی در نعت پیامبر(ص) میگوید: «درود بر پیمبر بازپسین، پیشرو پیمبران پیشین». این جملة عطاملک جوینی متأثر از حدیث نبوی «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» است.
بهنظر نگارنده و با توجه به چندین سال تدریس این کتاب، دانشآموزان همواره در فهم این قسمت با مشکل روبهرو هستند. در این میان، نه مؤلفان محترم کتاب و نه نویسندگان کتابهای گوناگون کمکآموزشی،که مجال بیشتری برای این کار داشتهاند، شرحی بر آن ننوشتهاند. حال آنکه نویسندگان و شاعران ادب فارسی این موضوع را به اشکال مختلفی در آثارشان بهکار بردهاند. نگارنده با تتبع در آثار برخی از نویسندگان و شاعران ادب فارسی نمونههای از این دست را استخراج کرده تا هم شاهدی بر این باشد که در آمده و در کتابهای ادبیات فارسی سال دوم، سوم و چهارم بحثی از آن به میان نیامده است.
کلیدواژهها: پیامبر، حضرت محمد(ص)، حضرت آدم(ع)، احادیث نبوی
درآمد
اولین درس کتاب ادبیات فارسی سال اول دبیرستان، تحمیدیه و نعت حضرت رسول(ص) است. این درس که از تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی انتخاب شده، بعد از حمد خداوند متعال به نعت حضرت محمد(ص) پرداخته است و آن حضرت بزرگ را اینگونه نعت میکند: «و درود بر پیمبر بازپسین، پیشرو پیمبران پیشین» (تاکی، 4:1383).
آبشخور عطاملک جوینی در این جمله این حدیث نبوی است که: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین». (صدرینیا، 137:1380). من پیامبر بودم در حالیکه حضرت آدم (ع) در آب و گل بود.
دلیل من برای نگارش این مقاله این است که طی چندین سال تدریس این درس هر وقت به این جملة عطاملک جوینی میرسیدم، درمییافتم که فهم آن برای دانشآموزان سال اول دبیرستان با توجه به دانش دینی و مذهبی و ادبی آنها دشوار است. از سوی دیگر نه مؤلفان محترم این کتاب، توضیح و شرحی دربارة آن دادهاند و نه حتی کتابهای کمکآموزشی گوناگونی که نوشته شده و مجال مناسبی در توضیح و شرح آن وجود داشته است بدان پرداختهاند. همچنین، درس اول ادبیات فارسی سوم «در نعت پیامبر» از بوستان سعدی ذکر شده اما متأسفانه بیت «بلند آسمان پیش قدرت خجل / تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل» که به حدیث «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» اشاره دارد، در تجدیدنظر کتاب حذف گردیده است.
پیشروی حضرت محمد بر پیامبران پیشین
با عنایت به این حدیث نبوی «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» که آبشخور شعرا و نویسندگان فارسی بوده است و آن را به شیوههای گوناگونی در آثارشان بهکار بردهاند، این حقیر بر حسب بضاعت خود شواهدی از آثار شاعران و نویسندگان ادب فارسی انتخاب نمودهام که برای تبیین و شرح این جمله مناسب بهنظر میرسد. دیگر آنکه هضم این مطالب با وجود اینکه شاعران و نویسندگان فراوانی به این امر پرداختهاند، برای دانشآموزان سال اول آسانتر مینماید.
نصرالله منشی در «کلیله و دمنه» حضرت محمد(ص) را از نظر رتبة پیامبری، اول اما از نظر نوبت، آخر همة پیامبران میداند.
«و از برای هدایت و ارشاد، رسولان فرستاد تا خلق را از ظلمت جهل و ضلالت برهانیدند صحن گیتی را به نور علم و معرفت آذین بستند و آخر ایشان در نوبت و اول در رتبت، آسمان حق و آفتاب صدق سیدالمرسلین و خاتمالنبین و قائدالغرالمحجلین ابولقاسم محمدبن عبداللهبن عبدالمطلببن هاشمبن عبد منافالعربی را (ص) برای عز نبوت و ختم رسالت برگزید.» (منشی، 2:1374)
نجمالدین رازی در «مرصادالعباد» به کمک احادیث نبوی، اولین آفریده را از روح حضرت محمد(ص) میداند. او حضرت آدم(ع) را طفیل حضرت رسول(ص) میداند و آن حضرت را قافلهسالاری میداند که اول از کتم عدم بیرون آمد و کاروان موجودات را پیشرو شد. او اضافه میکند همانطوری که اول خطبة نبوت در آسمانها بهنام حضرت محمد(ص) بود، سکة ختم نبوت را در زمین بهنام او زدند.
- «لطیفهای غریب روی مینماید. آنکه خواجه(ع) فرمود: «اول ما خلق الله القلم»، «اول ما خلق الله العقل» و «اول ما خلق الله روحی» هر سه راست و هر سه یکی است و بسیار خلق درین سر گرداناند تا این چگونه است.» (نجم رازی، 52:1380)
- محمد از شما و عالم شما بود ولکن رسول خدا و خاتم انبیا بود. همة عالم را از نور او روشنایی است. او را با عالم آب و گل چه آشنایی است. آدم طفیل محمد بود؛ تو مپندار که محمد طفیل آدم بود:
تا ظن نبری که ما ز آدم بودیم
کان دم که نبود آدم آن دم بودیم
بیزحمت عین و شین و قاف و گل و دل
معشوقه و ما و عشق همدم بودیم (همان: 132-131)
- اگرچه انبیا(ع) هر یک قافلهسالار کاروان امتی بودند... همه گزیدگان بودند و بعضی را بر بعضی برگزیدند تا پیشرو امت شوند و به عرصات از راه دین و دروازة یقین درآورند. اما خواجه(ع) قافلهسالاری بود که اول از کتم عدم قدم بیرون نهاد و کاروان موجودات را پیشروی کرد و به صحرای وجود آورد: «نحن الآخرون السابقون» و چون وقت بازگشتن کاروان آمد آنکه پیشرو بود سردمدار شد که «ختم بی النبیون» (همان: 135:136)
- و چنانکه در اول خطبة نبوت در آسمانها بهنام او بود که «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» به آخر در جملة زمین سکة ختم نبوت بهنام او زدند. (همان:137)
سنایی نیز در «حدیقه» میگوید که غایت هستی وجود حضرت محمد(ص) است و خلقت آن حضرت پیش از همه بوده اما پیامبری او بعد از همه قرار گرفته است:
غرض کن ز حکم در ازل او
اول الفکر و آخر العمل او
بوده اول به خلقت و صورت
و آمده آخر از پی دعوت
پای او تاج فرق آدم شد
دست او رکن علم عالم شد (کریمی، 79:1376)
مولانا هم در دفتر سوم «مثنوی» میگوید که پیامبر وقتی به عالم اسرار الهی مینگریست که هنوز آدم و حوا خلق نشده بودند.
بنگرم سر، عالمی بینم نهان
آدم و حوا نرسته از جهان (زمانی، 3/4542:1387)
مستفاد از مضمون این خبر: «عن رجل قال قلت یا رسول الله متی جعلت نبیاً قال و آدم بین الروح و الجسد». از مردی روایت شده که گفت: به رسول خدا گفتم چه وقت پیامبر شدی؟ فرمود: در زمانیکه آدم میان روح و کالبد بود. به این صورت نیز نقل شده است: «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین». من پیامبر بودم؛ در حالیکه آدم بین آب و گل بود. (همان: 1156)
در مثنوی نیز مثل آثار اکثر صوفیة عصر وی، تقدم رسول خاتم بر سایر انبیا از تقدم غایی وجود او ناشی است که او را به تعبیر مولانا خواجة «لولاک» مینماید و اشارت قدسی «لولاک لما خلقت افلاک» را متضمن سری میسازد که حاصل و غایت آفرینش عالم را در وجود او نشان میدهد. این طرز تلقی از حقیقت محمدی که فحوای حدیث لولاک هم آن را الزام میکند، در عصر مولانا نزد اکثر مشایخ صوفیه، از جمله ابن فارض مصری و شیخ محییالدین ابن عربی، هم مجال بیان دارد. چنانکه این هر دو عارف بزرگ اسلامی عصر قبل از مولانا فحوای اشارت کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین را مستند تقریر این معنی یافتهاند که به قول ابن عربی با وجود تأخر زمانی وی، تمام انبیای سلف از مشکات نبوت وی بهره یافتهاند و به تعبیر ابن فارض، هیچیک از انبیا قوم خویش را جز به پیروی وی دعوت نکردهاند و وی هر چند در صورت فرزند آدم مینماید، در معنی پدر او محسوب است. در تقریر این معنی مولانا خاطرنشان میسازد که تقدیم حقیقت محمدی بر سایر انبیا همچون تقدم غایی فکر بر عمل و تقدم میوه است بر درخت. (زرینکوب، 1380: 115-114)
نظامی در «مخزنالاسرار» میگوید که حضرت محمد(ص) ترنج تازهای بود که از بهشت آمده بود. همانطور که رسم ترنج است که ابتدا میوه میدهد و بعد شکوفه میآورد، میوه نبوت حضرت محمد(ص) هم پیش از دیگر پیامبران بود اما شکوفة شریعتش بعد از آمدن تمامی پیامبران شکوفا شد.
بود درین گنبد فیروزه خشت
تازه ترنجی ز سرای بهشت
رسم ترنج است که در روزگار
پیش دهد میوه، پس آرد بهار
«کنت نبیاً» چو علم پیش برد
ختم نبوت به محمد سپرد (نظامی گنجوی، 12:1376)
همچنین او در نعت چهارم، توبة دل حضرت آدم(ع) را بهواسطة بوی هستی حضرت محمد(ص) میداند که در سرشت وی مخمر بود:
آدم از آن دانه که شد هیضهدار
توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبة دل در چمنش بوی تست
گلشکرش خاک سر کوی تست (همان: 28)
نظامی گنجوی در «خسرو و شیرین» هم در اینباره میگوید که نور وجود حضرت ختم مرتبت زودتر از همه خلق شده بود و راهنمای پیامبران و مشکلگشای آنان بوده است. او میافزاید که حضرت آدم به سبب گناهی که کرده بود، بهواسطة هدایت نور محمد(ص) عذر تقصیر خواست و رنگ پوستش که به دلیل این گناه سیاه شده بود، از سیاهی برگشت:
محمد کافرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغافروز چشم اهل بینش
طراز کارگاه آفرینش
سر و سرهنگ میدان وفا را
سپهسالار و سر خیل انبیا را
به معنی کیمیای خاک آدم
به صورت توتیای چشم عالم (نظامی گنجوی، 7:1376)
در «هفتپیکر»، نظامی در نعت سید المرسلین(ص) چنین گوید:
نقطة خط اولین پرگار
خاتم آفرینش هر کار (نظامی گنجوی، 27:1380).
این بیت تلمیح دارد به حدیث «اول ما خلق الله نوری». پیامبر میفرماید اولین چیزی که خداوند آفرید از نور من بوده است. پس وجود نور حضرت محمد(ص) پیش از همة آفریدهها بوده است.
عطار نیز در «منطقالطیر» خلق عالم را طفیل حضرت محمد(ص) میداند و مقصود از آفرینش را وجود آن حضرت میداند. او اضافه میکند که نور پاک آن حضرت اولین چیزی بود که از غیب پدیدار شد و بهواسطة آن نور پاک، عرش، کرسی، لوح و قلم خلق شد:
هر دو گیتی از وجودش نام یافت
عرش نیز از نام او آرام یافت
همچو شبنم آمدند از بحر جود
خلق عالم بر طفیلش در وجود
نور او مقصود مخلوقات بود
اصل معدومات و موجودات بود
بهر خویش آن پاک جان را آفرید
بهر او خلق جهان را آفرید
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاک دامنتر از او موجود نیست
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بیهیچ ریب
بعد از آن آن نور عالی زد علم
گشت عرش و کرسی و لوح و قلم (عطار، 1374: 16-15)
سعدی شیرازی نیز در «بوستان» اشاره به این امر میکند. او توانسته است حدیث کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین را در یک مصراع به زبان شیرین فارسی بیان کند:
خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد
زمین بوس قدر تو جبریل کرد
بلند آسمان پیش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل (سعدی شیرازی، 63:1372)
خاقانی هم در قصاید خویش بدان پرداخته است. او میگوید که انبیا در کهتری، مشجره نزد حضرت محمد(ص) آوردهاند. حضرت موسی(ع) بهواسطة هدایت او و حضرت آدم(ع) هم بهواسطة شفاعت آن حضرت برگزیده شدند:
او مالک الرقاب دوگیتی و بردرش
در کهتری مشجره آورده انبیا
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او بوده مجتبی (خاقانی، 4:1374).
خاقانی در قصاید دیگر اشاره میکند که هنوز آفرینش آغاز نشده بود که پیامبر بر همة هستی پیشوا بود و حضرت آدم(ع) به برقع حرمت رسول اکرم(ص) بود که سربلند و آبرومند شد. او همچنین سبب نومیدی شیطان از آمرزش الهی را حضرت محمد(ص) میداند:
برنامده سپیدة صبح ازل هنوز
کو برسیه سپید ازل بوده پیشوا
آدم از او به برقع حرمت سپیدروی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا (همان:5)
او در جایی دیگر حضرت آدم(ع) را پرورده و نتیجة حضرت محمد(ص) میداند. نیز حضرت عیسی(ع) را پروردة حضرت آدم(ع) میداند و در شگفت میماند از اینکه فرزندی به سبب بزرگی، پدر نتیجه و پروردة او بوده است.
جمع رسل بر درش مفلس طالب زکات
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب
عطسة او آدم است عطسة آدم مسیح
اینت خلف کز شرف، عطسة او بود باب (همان:44).
او در جای دیگر حضرت رسول(ص) را «دیباچة سراچة کل» میداند.
دیباچة سراچة کل خواجة رسل
کز خدمتش مراد مهنا بر آورم (همان: 247)
نتیجهگیری
1. با عنایت به سابقة چندین سال تدریس در دبیرستانهای مختلف، به نظرم فهم حدیث «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین» برای دانشآموزان سال اول دبیرستان با توجه به دانش دینی و مذهبی و ادبی آنها مشکل و دشوار است.
2. اگر مؤلفان محترم کتاب لازم دانستهاند که این موضوع در سال اول دبیرستان باشد، بهتر بود که نمونههای دیگری که در ادب فارسی فراوان است و نگارنده صرفاً چند نمونهای از آنها را آورده است، از کتابهای سال دوم، سوم و چهارم هم ذکر میکردند.
3. اولین درس ادبیات فارسی سال سوم انسانی، بعد از حمد خداوند متعال، ابیاتی از بوستان سعدی در نعت حضرت محمد(ص) است. متأسفانه بیت بلند آسمان پیش قدرت خجل / تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل که به حدیث «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین» اشاره دارد، در تجدیدنظر این کتاب، حذف شده است. اگر حذف این بیت از کتاب سال سوم به دلیل ناتوانی دانشآموزان در هضم و فهم آن بوده باشد، حذف آن برای دانشآموزان سال اول واجب مینماید. در غیر این صورت، چه دلیلی بر حذف آن بوده است؟ حال آنکه زیباترین بیت نعت پیامبر(ص) است.
4. بهنظر میرسد با توجه به ادبیات عرفانی و مذهبی غنی در کشورمان، جایگاه این موضوع در سطح دبیرستان- که در واقع زمان شکلگیری شخصیت بچهها و پیدا کردن پاسخ هزاران سؤال بیجواب دینی و مذهبی و .... است- مغفول مانده یا خیلی زیاد کمرنگ شده است.
5. استفادة شاعران و نویسندگان از این حدیث نبوی در آثارشان بیانگر آن است که آبشخورشان مشترک بوده است. همچنین نشاندهندة اهمیت آن است که در دورههای مختلف در آثارشان تکرار شده است. بهنظرم وجود این موضوع با توجه به گستردگی آن در ادب فارسی در مقطع دبیرستان لازم است.