شهیدان همبستگی: سرگذشتی از سردار سرلشکر پاسدار شهید نورعلی شوشتری و دیگر شهیدان حادثهی تروریستی مهرماه ۱۳۸۸ (منادیان وحدت، امنیت، خدمت)/ مصطفی محمدی.- تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نمایندگی ولی فقیه، اداره روابط عمومی و انتشارات، ۱۳۹۰.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) دفتر دوم کتاب «شهیدان همبستگی» نوشته مصطفی محمدی، به سرگذشت شهید نورعلی شوشتری و دیگر شهیدان حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان میپردازد.
محمدقاسم فروغیجهرمی، سردار سرتیپ محمد پاکپور، دکتر سید عباس صالحی و سردار احمد نوریان بر این کتاب یادداشت نوشتهاند که در بخشهای «به جای مقدمهی ناشر»، «دیباچه»، «سرآغاز» و «پیشگفتار» کتاب آمده است.
در بخشی از سرآغاز کتاب که یادداشت سید عباس صالحی بر کتاب «شهیدان همبستگی» است، میخوانیم: «نمیتوان از چابکسواران کویر، گلبرافشانان بهار و جرعهنوشان و ساقیان از خم غدیر عشق به سادگی سخن گفت؛ با آنان که همنفس حماسه دلیری و اندوه عرفانی بودهاند، در آرامش توفانی زیستند، خلاف آمد عادت گشتند، دلاورمردانِ بیشههای غیرت شدند و زورق ارواح را تا کرانههای اقیانوس سعادت پیش بردند. سردار شهید «نورعلی شوشتری» یکی از این مسافران کوچنده بود که گرچه سالیانی با درد و دریغ از کاروان بازماند، اما دل در آن داشت و پای در راه نهاد و قفلهای بسته را برگشود.
یارانش گفتهاند که قاب عکسی که در گوشه اتاق و یا میز کار گذاشته بود، بارها و بارها بغضش را شکست؛ در آن تصویر، شهیدان زنده: باکری، همت و زینالدین نشسته بودند و او میان چندتن از یاران «زندهاش» ایستاده! و وی غمنالهای داشت که عکس دروندادی است از شگفتی؛ نشستهها پرواز کردهاند و ما ایستادهها، هنوز ایستادهایم! اما دیری نپایید که: او هم به بهای ایستادگی پرواز کرد.»
«شهیدان همبستگی» در 10 فصل با نامهای تهران (چندمینبار)، خراسان(سفر سوم)، تهران (باری دیگر)، خراسان (سفر چهارم)، تهران (و باز تهران)، سیستان و بلوچستان (سفر دوم)، خراسان (سفر پنجم)، تهران (آخرینبار) و فصل پایانی تدوین شده است.
هرچند قالب اصلی این کتاب، تاریخ شفاهی است اما مصطفی محمدی محتوا را شبیه به سفرنامه تنظیم کرده است.
در صفحه 174 از دفتر دوم کتاب «شهیدان همبستگی» میخوانیم: «تماس تلفنی من، پیامد گفتوگوی غیر حضوری امروز ظهر برادر احراری با وی است. چند کلمه که حرف میزنیم، فروتنی کرده و خود به دیدار من میآید؛ در حالی که خسته از کار روزانه است و صبح فردا نیز برای ماموریتهای فرهنگی میباید به چندین شهرستان سر بزند.
میپرسم: برادر امیری! درباره شهید شوشتری، ما کجای کاریم؟ حرفهایی به میان میآورد، اما آنچه که به نظرم شنیدنیتر رسید، مسالهی دستورپذیری شهید شوشتری است، که سردار امیری آن را در قالب خاطرهای اینچنین روایت میکند: آن هم رعایت مسائل شرعی و اخلاقی بود؛ چنان چه یکبار توی ماه مبارک رمضان از اسلامآباد غرب به سمت اهواز به راه افتادیم. نزدیکای شهر که رسیدیم، گفت: برادر امیری! یکجا نگهدار تا برویم توی جنگل و غذایمان را بخوریم. این در حالی بود که اگر هر جای دیگری هم خودرو را کنار میزدیم، عذرمان توی منطقهی جنگی، شرعا و عرفا موجه بود که روزهخواری کنیم؛ ولی حاجآقا میگفت جایی برویم که از دید عموم دور باشد و حرمت نگه داشته شود...»
شماره بازیابی: م س / 719 ش ۹۵۵ /۰۸۴ ۳۰۹۲