کتاب «اقتصاد خیر و شر» (جست و جوی معنای اقتصاد از گیل گمش تا وال استریت) نوشته توماش زدلاچک به تازگی با ترجمه احد علیقلیان منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۱ منتشر شده است.
کتاب «اقتصاد خیر و شر» (جست و جوی معنای اقتصاد از گیل گمش تا وال استریت) نوشته توماش زدلاچک با ترجمه احد علیقلیان منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «اقتصاد خیر و شر» (جست و جوی معنای اقتصاد از گیل گمش تا وال استریت) نوشته توماش زدلاچک به تازگی با ترجمه احد علیقلیان منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۱ منتشر شده است.
این کتاب با برتر قرار دادن حکمت فیلسوفان و شاعران بر الگوهای خشک ریاضی، تغییر شیوه محاسبه ارزش اقتصادی را نوید می دهد. در سراسر این کتاب، پرسش های فرااقتصادی دقیقی مطرح می شود.
توماش زدلاچک نویسنده این کتاب از معدود افرادی است که پایه های علم اقتصاد را لرزانده اند. او عضو شورای ملی اقتصاد در پراگ است و آثارش جزو کتاب های پرفروش هستند. او در این کتاب، دست به تجدید نظر اساسی در رشته اقتصاد می زند و فرض های معمول را درباره جهان به چالش می کشد. برای این کتاب، پیش گفتاری به قلم واسلاو هاول رئیس جمهور فقید و درگذشته جمهوری چک نوشته شده است.
این کتاب ۲ بخش اصلی و ۱۴ فصل دارد. «اقتصاد باستان و فراسوی آن» و «اندیشه های کفرآمیز» دو بخش اصلی هستند که ۱۴ فصل را با این عناوین در بر می گیرند: حماسه گیل گمش، عهد عتیق، یونان باستان، مسیحیت، دکارت مکانیک، کندوی رذایل برنارد مندویل، ادم اسمیت آهنگر اقتصاد، نیاز به آزمندی، پیشرفت آدم جدید و اقتصاد سبت، محور خیر و شر و کتابهای مقدس علم اقتصاد، تاریخ دست نامرئی بازار و انسان اقتصادی، تاریخ روح حیوانی، فرا-ریاضیات، اربابان حقیقت. پس از این فصول، فصل نتیجه گیری هم با این عنوان درج شده است: آنجا که چیزهای وحشی هستند
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
چون چیزهای مادی و بنابراین مکان را می توان ظاهرا فقط با حواس درک کرد، تجربه گرایی، به معنایی فلسفی، با عقل گرایی در تضاد قرار می گیرد. اما دکارت می کوشد سخت به این روش عقل گرایانه بچسبد، روشی که خودش راه را برای آن هموار می سازد. البته اگر حواس چیزی را متفاوت با عقل بگوید، آنچه عقل می گوید درست است. گرچه ما آن واقعیت را نمی بینیم، عاقلانه تر آن است که به توضیح منطقی اعتماد کنیم. همچنین چیزهایی هست که برای حواس ما قابل درک نیست؛ حواس ما در بعضی عرصه ها کور و گنگ است، و عقل می تواند به جاهایی برود که حواس را به آن راه نیست. گرچه «در واقعیت» نمی توان ذرات را تا بی نهایت خرد کرد، در اندیشه (تخیل) مان قادر به انجام این کار هستیم. پس جهان واقعی نمود جهان عقلانی است نه جهانی که از تجربه «محض» می شناسیم.
اما اصلا از کجا می توانیم مطمئن شویم جهان بیرونی پدیده ها (و بنابراین مکان نیز) وجود دارد اگر نمی توانیم به حواس مان اطمینان کنیم؟