ناله‌های عشق
۱۳۹۶-۰۲-۰۲
ناله‌های عشق روایت زندگی سلمان پارسی است آنچنان که من دیده‌ام.
ناله‌های عشق حکایت غریب غربت خاک است که خداوند بسیار دوستش می‌داشت و بر او سلام می‌فرستاد. حکایت محبوبی است که باز به سراغ من آمد، با همان صلابت و استواری همیشگی و به همان نرمی و مهربانی آسمانی و مثل همیشه در فضایی عطرآگین و مه‌گون از هفت سفر سبزش گفت از صفر تا صفر، سفر سبز آغاز و انجام! از آن هنگام که زاده شد تا آن وقت که به سفری بی‌بازگشت رفت و همدمش را تنها گذاشت. از هنگامه‌ای که در کودکی نگهبانی آتش می‌داد و اورمزد را ستایش می‌کرد تا وقتی ترسا شد و تا زمانی که در یثرب دل به آخرین فرستاده آسمانی سپرد. تا وقتی که خانه گرامی‌ترین زن زمینی که مادر پدر خویش بود را دید که به خشم و غضب جهل در آتش می‌سوزد، تا آن هنگام که به امیری مداین رفت. و تا مرگ، مرگی از آن دست عاشقانه و زیبا که سبز بود! ناله‌های عشق حکایت اوست. سلمان پارسی که بسیار کهن بود. که فخر ایران سبز من است. که تنها و غریب بود و رنج بسیار برد و از اهل بیت رسول الله (ص) بود و پاک، پاک پاک به دیدار خدا شادمانه پرواز کرد. – بقیره جانم مهربان! هر چهار در را باز کن. امروز مهمانی دارم که نمی‌دانم از کدام در خواهد آمد. – تو چه گفتی سلمان! – گفتم بقیره جانم! – و نگفتی سلمی، چرا؟ – تو همیشه سلمی و بقیره‌ام بودی. سلمی نام توست در بهشت. و چون کنار تو بودن مرا مانند بهشت بود تو را سلمی می‌خواندم. اینک نام زمین‌ات گفتم که نگویی بی وفایی کرد و نامم ندانست! و من گریستم به تمام جان خود. – چرا گریه می‌کنی درد داری؟ – نه مرد من! از تنهایی می‌هراسم. – مهراس. من می‌روم. خدا هست. بچه‌ها هستند و زندگی هست. تا وقتی که هستی زندگی باید کرد. و من پنهان نگاه او می‌گریستم. ناله‌های عشق روایت زندگی سلمان پارسی است آنچنان که من دیده‌ام.
سازندگان:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.