ماجرای خوابی که آیتالله مرعشی دیدهاند...
معرفی کتاب
شهریار ما/ حسین صبوری.- قم: صبوری، ۱۳۸۱.
محتویات کتاب:
شهریار ما.....4
خلوت با یار......19
دید و بازدید........29
شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید.
ماجرای خوابی که آیتالله مرعشی دیدهاند:
شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشستهام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند.
فرمودند: شاعران فارسیزبان را نیز بیاورید.
آنگاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند.
فرمودند: شهریار ما کجاست؟
شهریار آمد.
حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان!
شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را؟
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند.
گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیدهام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساختهای؟
شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد: که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام؟ چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه درباره آن با کسی صحبت کردهام!
گفتم: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند. حضرت, شاعران اهل بیت را احضار فرمودند. ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید.
آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
شهریار بعد از شنیدن این خواب، فوقالعاده منقلب شد و گفت: من فلان شب این شعر را ساختهام و همانطور که قبلا عرض کردم تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت, معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام.