غزلی از حافظ آسمانی
۱۳۹۵-۰۷-۱۹
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس/ زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس/ یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/دولت صحبت آن مونس جان ما را بس/ از در خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس/ حافظ از مشرب قسمت گله بی‌انصافیست/ طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس/ زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس/ من و همصحبتی اهل ریا دورم باد /از گرانان جهان رطل گران ما را بس/ قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس/ بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس/ نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان/ گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس/ یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس/ از در خویش خدا را به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس/ حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس
سازندگان:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.