از بهترین شعرهای احمد عزیزی :
ای زلبت غنچه – ریز طبع در افشان من
وی به سر زلف تو شانه ی لرزان من
گر تو نباشی به ناز سرو تجلی – طراز
مصرع بر جسته نیست بر سر دیوان من
انجمن آرای حسن رونق انجم شکست
بر سر مجلس نشست ماه درخشان من
زخم زلیخا مزن بر دل یعقوب ما
مصر ملاحت تراست یوسف کنعان من
برق بهاری ز شوق عکس تجلی گرفت
: در بر بادام دوست ، پسته ی خندان من
تا تو قدم می زدی بر لب حوض نظر
وه چه گلی می شکفت بر لب ایوان من
نان غلامان دهید شام ندیمان نهید !
آمده آن شاه حسن سر زده بر خوان من
بی سر و دستار و مست ، شیشه ی دردی به دست
غلغل مینا شکست بلبل دستان من
می زده و بی خبر ساقی و مطرب به بر
شاه جهان در گذر زینهمه عصیان من
بوته ی هجران چقدر کج نظر افتاده است
زیره ی زر می دهد بر رخ کرمان من
گر تو بگویی که نیست صورت حیران به مرا
در حرم روی کیست آینه گردان من
بر در سلطان طوس آمده ام پای بوس
حضرت شمس الشموس شاه خراسان من
شعر از احمد عزیزی