«طوطی فلوبر» نوشته جولین بارنز است که در ایران او را به عنوان نویسنده «درک یک پایان» میشناسند. «طوطی فلوبر» به زعم برخی از نویسندگان مانند کورش اسدی بهترین اثر این نویسنده انگلیسی به شمار میرود.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جولین بارنز نویسندهای است که به علت نوشتن رمان-تفکرهایش مشهور است. بارنز در آثارش سبک و سیاق جدیدی برای قصهگویی برگزیده و همواره از بینامتنیتی قوی و پررنگ در آثارش بهره میبرد. این بینامتنیت لزوما به شخص یا اثری خاص ارجاع پیدا نمیکند و گاه برآیندی از تفکرات و اندیشههای چند ادیب و چهره فلسفی را دربرمیگیرد که از زبان نویسنده بیان میشود. بهترین نمونه آن هم رمان «درک یک پایان» به قلم همین نویسنده است که منبوکر 2011 را برای بارنز به ارمغان آورد.
«طوطی فلوبر» نام رمان-تفکر دیگری از این نویسنده انگلیسی است. این رمان یکی از مهمترین آثار بارنز و تلفیقی است از رمان، زندگینامه، تحلیل و نقد ادبی. قهرمان این کتاب مردی است فرهیخته و شیفته گوستاو فلوبر، نویسنده مطرح فرانسوی. این کاراکتر برای گشودن رازی که در ابتدا پیش پاافتاده به نظر میرسد، نقبی به دل شخصیتهای آثار و زندگی فلوبر میزند و در این میان حقایق و عقاید خود درباره زندگی را با رازهای جهان فلوبر در هم میآمیزد.
این رمان با توصیف راوی از مجسمه فلوبر آغاز میشود:
«بگذارید از مجسمه شروع کنم: آن بالا ایستاده است، همیشگی و نه چندان خوشتراش، با اشکهای مسی روان از دیدگانش. جلیقه و شلوار خمرهای به تن دارد، با پاپیونی شل و ول و سبیلی نامرتب، چهرهای بیمناک و منزوی از این مرد. فلوبر به ما نگاه نمیکند. به جنوب چشم دوخته است، از میدان کارم به کاتدرال.»
نویسنده از توصیف ویژگیهای ظاهری مجسمه نویسنده محبوبش آغاز میشود و به کله طاس او میرسد و از همین جا ورود به اندیشههای او را آغاز میکند و تا پایان رمان به قیاس زندگی خود با اندیشههای فلوبر میپردازد.
اولین بحثی که راوی در این رمان مطرح میکند دلیل پرداختن عوام به جزئیات زندگی یک نویسنده در کنار آثاری است که از او به جای مانده است:
«چرا نوشته باعث میشود دنبال نویسنده بیفتیم؟ چرا نمیتوانیم او را به حال خودش بگذاریم؟ چرا کتابها برایمان کافی نیستند؟ فلوبر میخواست آنها برای خواننده کفایت کنند. زیاد نیستند نویسندگانی که بیش از فلوبر به عینیت متن و بیاهمیتی شخصیت نویسنده اعتقاد داشتهاند. با این همه باز هم ما خیرهسرانه به تعقیب خود ادامه میدهیم: تصویرش، چهرهاش، امضایش؛ مجسمه 93 درصد مسی و عکسی که نادار از او گرفته؛ تکهپارههای لباسهایش و دسته مویش. چه چیزی ما را به بقایای او حریص میکند؟ آیا به قدر کافی به کلمات باور نداریم؟ فکر میکنیم بازماندههای یک زندگی حقایقی را آشکار میکنند؟»
راوی حتا در گذر از خیابان هم دست از مقایسه زندگی خود با اندیشههای فلوبری نمیکشد و از اغذیهفروشی و چاپخانهای به نام فلوبر در مسیر خود یاد میکند و حتا از آمبولانسی به همین نام و قیاس جالبی از اصنافی که نام فلوبر را برای خود برمیگزینند ارائه میدهد. او در موزهگردی خود به یک طوطی برخورد میکند که موزهدار مدعی است همان طوطیای است که فلوبر آن را برای نوشتن از موزه روآن به امانت گرفته و در زمان نوشتن «سادهدل» روی میزش گذاشته است. راوی احساس خود به فلوبر را با دیدن این نویسنده با حس و حال عمیقی بیان میکند:
«به پرنده خیره شدم و با شگفتی دریافتم که عمیقا با نویسنده احساس نزدیکی میکنم، با مردی که آیندگان را از هر گونه علاقه شخصی به خود بازداشته است. مجسمهاش دوباره ساخته شده بود، خانهاش تخریب شده بود، کتابهایش طبعا زندگی خودشان را داشتند و مخاطبان به آنها واکنش نشان میدادند نه به خود او. اما این جا این طوطی سبز معمولی، که در شرایط عادی و در عین حال اسرارآمیز نگهداری میشد، چیزی بود که باعث میشد احساس کنم کموبیش نویسنده را شناختهام. هم خوشحال بودم هم متاثر.»
راوی از این جا به بعد وارد نقد و تحلیل آثار فلوبر میشود و این کار را با مشهورترین رمان وی آغاز میکند؛ «مادام بواری»:
«این عطش بیپایان به استعاره آزارم میدهد. قیاسها مثل شپش به جانم میافتند و وقتم را به بطالت و لهکردنشان میگذرانم. کلمات به آسانی به ذهن فلوبر میرسیدند، اما او نارسایی پنهان کلمه را هم درمییافت. این تعبیر غمانگیز در «مادام بوواری» را به یاد بیاورید: «زبان آدمی چون تشت ترکخوردهای است که ما از آن نواهایی برمیآوریم تا دل ستارگان را نرم کنیم، اما تنها خرسها به ساز ما میرقصند.» پس میتوان خالق این سطور را یکی از این دو دانست: نویسندهای صاحب سبک، سرسخت و تمامعیار یا کسی که زبان را به شکل غمانگیزی نابسنده میدانست.»
راوی این رمان به هر جا و مکانی که پا میگذارد اندیشههای فلوبر را با خود همراه میبرد و فضاهایی که به آن وارد میشود را با فضاسازیهای فلوبر در آثارش مقایسه میکند:
«پاویون فقط یک اتاق دارد، اتاقی مربع با سقفی هرمیشکل. یاد اتاق فلیسیته افتادم: «فضایش هم به نمازخانه میمانست و هم به بازار.» این جا هم ترکیبهایی معنادار از گروتسک فلوبری- خرتوپرتهای بیارزش کنار یادگارهای ارزشمند. اشیای به نمایش گذاشتهشده را نامرتب چیده بودند. مدام مجبور بودم زانو بزنم تا داخل کابینتها را ببینم، درست مثل مومنی مشغول عبادت یا مثل جستوجوگران در مغازههای سمساری.»
راوی در ابتدای رمان گاهشماری از زندگی گوستاو فلوبر نیز میآورد تا خواننده هر چه بیشتر با آثار و اندیشههای این نویسنده فرانسوی درگیر کند. سوالی که اینجا مطرح میشود این است؛ دلیل شیفتگی این راوی نسبت به فلوبر چیست و اصولا چرا یک آدم باید تا این حد درگیر تفسیر جزئیات زندگی شود؟ جولین بارنز در پاراگراف آخر صفحه 26 به این پرسش مهم پاسخ میدهد:
«سه روز قبل، بیهیچ احساسی در ساحلی ایستاده بودم که دوستان نزدیکم در آن کشته شده بودند. شاید این مزیت رفاقت با آدمهایی باشد که مردهاند: احساست به آنها هرگز سردی نمیگیرد.»
بحرانهای شدید عاطفی و شوکهای احساسی چیزی است که آدمی را همیشه به تفکر درباره حقیقت زندگی وامیدارد و بارنز از این مساله برای پیشبرد و نوشتن رمانی درباره تفکرات یک نویسنده مطرح بهره برده است. این راوی فرهیخته به درون شخصیتهای رمان نیز وارد میشود و آنها را با افرادی که در زندگیاش وجود دارند، مقایسه میکند. کاراکتر «فلیسیته» از داستان «سادهدل» از آن جمله است.
شاید بهترین جملات برای بیان انگیزه و هدف اصلی جولیان بارنز از نوشتن این رمان را در همین چند خط بتوان خلاصه کرد که در پشت جلد این کتاب آمده است:
«اگر درگیر زندگی باشی، آن را به وضوح نمیبینی: یا بیش از حد از آن لذت میبری و یا بیش از حد رنج میکشی. به عقیده من هنرمند یک غول بیشاخودم است، چیزی خارج از طبیعت. تمام مصائبی که مشیت الهی سر او آورده نتیجه سرسختی در انکار این اصل کلی است بنابراین مجبورم به این شیوه زندگی کنم: تنها، با انبوه مردان بزرگی که خود برگزیدهام و تنها رفقایم هستند.»
رمان «طوطی فلوبر» با ترجمه الهام نظری به تازگی به بازار کتاب راه پیدا کرده است. این مترجم در یادداشتی که در ابتدای کتاب آورده، انگیزه خود را از ترجمه این رمان اینگونه بیان کرده است:
«ماجرای ترجمه این کتاب از جلسات داستانخوانی زندهیاد کورش اسدی شروع شد. آن موقع جولین بارنز تازه جایزه بوکر را برای آخرین کتابش برده بود. من آن کتاب را خریدم و خواندم و واقعا لذت بردم. قصد داشتم ترجمهاش کنم که گفتم قبلش با آقای اسدی مشورتی بکنم. او به من گفت معروفترین اثر این نویسنده «طوطی فلوبر» است که سالها پیش منتشر شده و در زمان خودش انقلابی در رماننویسی پستمدرن به شمار میآمده است. میگفت هوشنگ گلشیری مرتب از این کتاب یاد میکرد. خلاصه کتاب را خریدم و دو روزه خواندم و تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم.»
رمان «طوطی فلوبر» نوشته جولین بارنز با ترجمه الهام نظری از سوی نشر ماهی در 247 صفحه و 1500 نسخه به قیمت 28000 تومان به تازگی منتشر شده است