کتاب زندگینامه شهید «نعمت الله سعیدی» به کوشش «حدیث حیدری» گردآوری شده است.
«در عملیات کرخه نور در فروردین ۵۹ خود شاهد آن بودم شهید نعمت الله سعیدی دشمن را تا پنج روز از تصرف هویزه عقب راند و خدمت بزرگی به اهالی هویزه نمود و مانع پیشروی بیشتر دشمن گردید. همچنین عملیات چریکی شبانه او با نیروهای تحت سرپرستیش و ضررهای ایذایی که بر دشمن متجاوز و نیروهای عراقی وارد کرد که خود این تاکتیک از عملیات بازدارنده و پر ثمر او به شمار میرفت.»(بخشی از نامه تسلیت نماینده امام خمینی در خوزستان/ص۲۵)
دنیای مجازی این روزها همه چیز را کاذب و خیالی و واهی کرده است. قهرمانان واقعی را نمیشناسیم آنان که برای رشد درک و معرفت ما این آزادی و استقلال را ساختند. آنان که به جای هشتگ و لایک خواندند و خود را ساختند و مجاهدت کردند. آنان که آنقدر از ترس هوای نفس خود را مستور و مکتوم از نگاهها کردند که امروز در هیاهوی بیرحم روزگار محکوم شدند به فراموشی.
هفته دفاع مقدس یادآور انسانهایی است که برای بر زبان آوردن این واژههای مقدس آن را به تصویر میکشیدند. به مال و اهل و خونشان. به همه چیزشان قربة الی الله. سردارانی که این روزها نامشان از روی کوچه و خیابانها برداشته میشود و یادشان از ذهنها فراموش میشود. ما برای فراموش نکردن به این آیینها و یادبودها -هرچند که این روزها از همه چیز جز شعاری باقی نمانده است- نیاز داریم. فرصت معرفی کتاب برای این هفته مجال کوچکی فراهم آورده است تا مگر از شهدایی یاد کنیم که کمترین فضیلتشان این بود که نگذاشتند ذره ای از خاک کشور از دست برود.
شهید نعمت الله سعیدی متولد ۱۳۳۰ در محله پشت بازار خرم آباد میان غیور مردان لر دیده به جهان گشود. مدتی در داروخانه مشغول کار بود و همانجا فهمید بعضی داروهایی که تولیدکنندگانش اسرائیلی و یهودی هستند ضررهای بسیاری بر جسم و روح انسان دارد. داروهایی که ماده اصلی خیلیهاشان از حرام و نجس تهیه میشود.
نعمت الله کوشید تا اینها را برای مردم شرح دهد و به آنها بگوید که با تکیه و اعتماد مطلق بر این داروها به تجارت جهانی این رژیم کمک نکنند و موجب موفقیت آنان در این سرمایهگذاری نشوند. او به همین سبب ماهها زندانی ساواک شد. نعمت الله که اهل تهذیب شخصی بود و با آیت الله مدنی که پای درسش هم مینشست رابطه مراد و مریدی داشت، شروع به مطالعه و تحقیق و تفحص کرد و همزمان بیانیهها و اعلامیهها و سخنرانیها را به علاقهمندانش میرساند.
او بدین جهت بارها و بارها به زندان افتاد. زیر بار سختترین شکنجهها لب از لب نگشود و به این کتمان شهره بود. او با شروع جنگ به جبهههای حق علیه باطل رفت و پس از تجربه مجروحیت شیمیایی سرانجام در سال ۶۳ در آبهای هور العظیم به سوی معبودش شتافت.
شاید بزرگترین تفاوت مردان خدا با انسانهای عادی جدای از همت بلندشان در این باشد که هرچه در درآوردن سر و صدای کارهایشان خساست میکنند عوضش سخت اهل عملند: «زن بیچاره گریه کنان تعریف کرد شوهر بیغیرتم مرا به مستشاران آمریکایی مستقر در هتل عالی قاپو فروخته است. رگ غیرت هاشم بیرون زد. به من گفت برو خرم آباد سراغ حاج نعمت بگو هر چه سریعتر مواد آتشزا به اصفهان بفرستد. هاشم پورزادی با زیرکی به هتل نفوذ کرد. مواد آتشزا را در پلان مربوط به مستشاران آمریکایی جاسازی نمود. بر اثر آن انفجار پنج آمریکایی کشته و این چنین انتقام آن تجاوز را بچههای لرستان گرفتند.
حتی شنیدیم که امام با شنیدن این خبر گفتند: «عدهای از جوانان باغیرت ایرانی در هتل عالیقاپو اصفهان کاری کردند کارستان.» این در حالی است که بسیاری از آنان که داعیهدار اصلاحات و بهبود کژیها هستند، جز هیاهو و برانگیختن سر و صدای مشتی حزب باد هنر دیگری ندارند. هر انتقاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای آنان فرصتی است که خود را بزرگ کنند و قهرمان جلوه بدهند.
مرد خدا، نعمتالله سعیدی چنان دست از مجاهدت برنداشت که حتی فرصت نکرد برای یکبار هم که شده تنها نوزاد تازه متولد شده خود را ببیند و برای دقایقی هم که شده لذت پدری را بچشد: «نعمت یک آهی کشید و با حسرت گفت: آیا من محمد را خواهم دید؟ جمع یک صدا فریاد زدند انشاالله...پیکر نعمت را به اندیمشک منتقل کردیم. اجل به نعمت فرصت نوازش محمد را نداد.»(۱۰۷ص تا ۱۰۹)
«آیا محمد را خواهم دید؟» این اثر شیوایی و گیرایی غریبی دارد. گاه خواهری با تمام نگرانیها و دلواپسیها برایت قصه میگوید و گاه شاهدی که بزرگمردیهایش را دیده است. حقیقتهایی که ارزش بیش از یکبار خواندن را دارد. این اثر به کوشش حدیث حیدری گردآوری شده و توسط نشر معارف به چاپ رسیده است.