کتاب آبی ها رمانی تاریخی مذهبی نوشته سعید تشکری است که به همت انتشارات آستان قدس رضوی در دو جلد به چاپ رسیده است.
زکریای رومی در شهر هالینوبلس (حرّان) به دنیا آمده است و شهرش را بسیار دوست دارد، اما وقتی هارون الرشید او را احضار میکند، مجبور است دیر انطاکیه را ترک کند و به سمت دربار هارون برود. هارون مامورانی را برای بردن زکریا میفرستد اما وقتی او میفهمد امام رضا (ع) در مدینه است، مسیرش را دور از دید ماموران طوری تغییر میدهد که بتواند به دیدن امام مسلمانان برود.
سعید تشکری در این رمان روایتگر زندگی و احوال پزشکی مسیحی است که به دنبال پیشوا و الگوی کامل زمانه خود میگردد. رمان تاریخیِ «آبیها» در ۴۲ بخش تنظیم شدهاست. موضوع داستان دربارهی پزشکی مسیحی به نام «زکریای رومی» است که در شهر هالینوبلسو در زمان هارونالرشید متولد میشود. او میخواهد خود را از حیطه قدرت راهبان برهاند و هم عشق زمینی و هم عشق آسمانی را درباید.
سعید تشکری زاده ۱۳۴۲ شهر قوچان، نویسنده و کارگردان و رماننویس ایرانی است. او فارغالتحصیل ادبیات نمایشی و عضو کانون منتقدان تئاتر و کانون جهانی تئاتر TCA است. او ادبیات نمایشی تدریس میکند و تاکنون برای تلویزیون و رادیو آثار زیادی را قلم زده است.
گزیده کتاب آبی ها
نمونه ای از قلم نویسنده که از بخش 14 کتاب انتخاب شده است:
“یقین حال خليفه هر روز از قبل بدتر شده است. نشانیهای بیماری در او تغییر نکرده اما رفتار او بسیار ضد و نقیض است.
روزی فرمان کشتار سادات توس را داده است و روزی دیگر با همان حال دردمند، توبه نامه خوانده است. هر روز رفتاری عجیب. هرروز تصمیمی عجیبتر.
اما تو فرمان زبیده، همسر هارون و بانوی دربار عباسیان را اجرا کرده ای. سواران به هر سو می روند و نامه های دعوت تو را برای بهترین طبیبان در هر گوشه از عالم می برند. تا رسیدن اطبا، روزهای سختی بر شما و خلیفه خواهد گذشت.
این دعوت از سوی تو به عنوان جبرئیل بختيشوع، از بزرگترین طبیبان خاندان بختیشوع، بی شک به منزله فرمان خلیفه نخواهد بود و این باعث می شود، طبیبان با خیالی آسوده و برای دعوتی که شده اند، همراه سوارانی که از جانب تو آن ها را همراهی می کنند، به سوی توس حرکت کنند.
از همه بابت خیالت راحت است. إلا همان جوان رومی که هفته هاست سواران هارون به دنبال او هستند. در هنگام به محبس بودن تو و با شنیدن آوازه استادی زکریای رومی در طبابت، هارون سوارانش را پی او فرستاده است ، اما هنوز هیچ کس از او خبری ندارد. او همانند سوزنی است در انبار کاه که یافتنش هنوز میسر نشده است.”