باغ‌های معلق
۱۴۰۳-۰۸-۲۶
باغ‌های معلق
کتاب باغ‌های معلق، روایت هفت زن سوری از لحظات سخت محاصره و جنگ مسلحین و داعش است.

از «حلب» تا «نُبُل» هر چیزی نشانی از زندگی و انسانیت داشت، زیر آوارها جان داده بود. خانه‌ها چنان ویران شده بودند که انگار قرار نبود دوباره زندگی تازه‌ای در آن‌ها شکل بگیرد. باد در ویرانه‌ها زوزه می‌کشید و می‌رفت. تکه‌پرچم یا پارچه‌ای اگر بود، تکانی می‌خورد؛ وگرنه تا چشم کار می‌کرد هیچ جنبنده‌ای نبود‌. همه‌چیز آخرالزمانی به‌نظر می‌رسید؛ شبیه روایت‌هایی که بعد از عذاب قوم عاد از سرزمینشان تعریف کرده‌اند. جنگ شهر را شبیه فیلم‌هایی کرده بود که در آن هیولایی ویرانشان می‌کند تا یک‌باره نشانه‌های یک منجی پیدا می‌شود.
شاید بتوان گفت پاراگراف‌ بالا یک شمای کلی از کتاب «باغ‌های معلق» است. یک سکانس پس از یورش داعش به سوریه. روایت‌هایی بی‌پرده و عریان از چهار سال محاصره. صحنه‌هایی وحشتناک اما واقعی که برای هضم آن نیاز به این داری گاهی کتاب را ببندی و یک‌ آن خودت را جای راویان کتاب بگذاری‌. روایت متفاوت هفت زن از چهار سال محاصره، چهار سال اضطراب. اضطراب اینکه هر لحظه ممکن است موشکی بر سر خانه و زندگی‌ات فرود آید و در همان یک‌لحظه خودت و یا عزیزانت دیگر وجود خارجی نداشته باشید. روایت هفت زن سوری از از محاصره‌ی شهرهای «نبل» و «الزهرا».
زمانی که ما به‌خاطر درگیری با کرونا، پاهایمان را از خانه‌‌هایمان بیرون نمی‌گذاشتیم، سمیه عالمی به‌همراه همسر و فرزندانش راهی سوریه می‌شود و ماحصل آن سفر می‌شود کتاب «باغ‌های معلق».
«باغ‌های معلق» روایت هفت زن سوری است که چهار سال در محاصره بودند. عالمی در شرایطی سخت به آن‌‌ها رسم نویسندگی می‌آموزد و خودشان می‌شوند راوی دردهای جانکاهشان. «باغ‌های معلق» روایت‌هایی است شفاف از زخم‌هایی که راویانش طاقت بازگوکردن آن را نداشتند. اما سمیه عالمی به‌خاطر زندگی در دمشق این تجربه را داشت که بتواند گوش شنوایی برای زن‌های سوری باشد که عزیزترین‌های زندگی‌شان را در چهار سال محاصره شهر توسط داعشی‌ها و مسلحین از دست دادند. او وقتی می‌بیند آن‌ها شرایط صحبت کردن را ندارند، از آن‌ها می‌خواهد خاطراتشان را مکتوب کنند. مدتی برای آن‌ها به‌صورت برخط کلاس نویسندگی گذاشت. حاصل چندماه رفت‌وبرگشت روایت‌ها تبدیل شد به کتاب «باغ‌های معلق».
زن‌هایی که نمی‌توانستند درباره اتفاقاتی که بر سرشان آمد حرف بزنند. زن‌هایی که پر از زخم بودند؛ پر از غم‌های فروخورده و سوگواری نشده. زن‌هایی که با مرگ و خون زندگی کرده بودند. نویسنده با زن‌های زیادی ملاقات می‌کند که هیچ‌‌کدام از آن‌ها توان مواجهه‌ دوباره با روزهایی که از آن گذر کرده بود را نداشتند. این خاصیت هر جنگ است که تا مدت‌ها بعد از جنگ، خاطرات و تبعات آن برای مردم هر منطقه باقی می‌ماند. با همه سختی‌ها و تلخی‌ها روایت‌ها نوشته می‌شود و کتاب با عنوان «باغ‌های معلق» توسط انتشارت شهید کاظمی به چاپ می‌رسد.
«باغ‌های معلق» را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: عنوان تا فهرست کتاب بخش اول، پیش‌روایت نویسنده به‌عنوان بخش دوم و روایت‌های راویان سوری که بخش سوم کتاب را تشکیل می‌دهد.در بخش اول، عنوان کتاب قرار دارد که دارای ایهام است. عنوانی که ذهن آدم را پرت می‌کند به باغ‌های معلق بابل و بعد می‌بینی عنوان یادداشتی است از «هاله» یکی از راویان کتاب.
بعد می‌رسیم به طرح روی جلد کتاب. نویسنده در این‌باره می‌گوید: «طرح جلد کتاب هنر استاد سلیمان منصور، نقاش فلسطینی متولد «رام‌الله» است. آن را در صفحه‌اش دیده بودم و به ناشر پیشنهاد کردم. برای خرید اثر و گرفتن اجازه‌ی انتشار با ایشان ارتباط گرفتم. خودم را معرفی کردم و گفتم می‌خواهم از یکی از نقاشی‌هایش برای طرح جلد کتابم استفاده کنم. خیلی زود همراه شد و قرار کردیم هزینه را پرداخت کنم و نقاشی را برایم بفرستد. گفت: «کاش می‌گفتین موضوع کتابتون چیه.» گفتم. مکثی کرد و گفت: «شما یاد دادین، زن‌ها نوشتن، این هم باشه هدیه و سهم من برای این کتاب.» ذوق‌زده پذیرفتم. این دست‌به‌دست دادن برای زنده نگه داشتن یک آرمان و خلق کاری در مسیر آن برایم عجیب شیرین آمد.
مرحله بعدی به‌عنوان فرعی کتاب می‌رسیم: «روایت هفت زن سوری از محاصره‌ی یک شهر». اما وقتی به فهرست نگاه می‌کنیم، نام شش زن را می‌بینیم. اولین گفت‌وگوی عالمی با زنی بود به اسم «سماح». سماح زنی حدودا سی‌ساله که معلم قرآن بود. سماح به‌خاطر تلخی‌های خاطراتش چیزی زیاد بیان نکرد و حاضر به نوشتن نشد: «بعدها از او(سماح) خواستم قصه‌هایش را برایم مکتوب کند؛ اما نتوانست. شما روایتی از سماح در این مجموعه نمی‌خوانید؛ او برای حرف زدن یا  نوشتن از آن روزها باید گریه می‌کرد و هنوز حتی نمی‌توانست گریه کند.»
اگر ۳۸ صفحه ابتدایی کتاب را بخوانید و خوشتان بیاید، قطعا دوست دارید از «باغ‌های معلق» به‌صورت کامل دیدن کنید و صدای پر از رنج آدم‌های داخل باغ را بشنوید. ۳۸ صفحه‌ای که با عنوان پیش‌روایت، به‌نوعی مقدمه مؤلف کتاب برای روایت‌هاست. ۳۸ صفحه‌ای که در ظاهر زیاد است اما وقتی تمامش می‌کنی، دلت می‌خواهد ای کاش این پیش‌مقدمه پایان نداشت تا بیشتر با شرایط حقیقی سوریه آشنا می‌شدی.
همین پاراگراف اول، گواهی است بر این ادعا که نویسنده به‌خوبی نوشته و محور مقاومت را شناخته: «آدم‌ها به‌تناسب دوری و نزدیکی از میدان اصلی جنگ و ساحتی که از آن درک کرده‌اند، از جنگ تأثیر می‌پذیرند و تجربه‌اش می‌کنند: هرچه از معرکه دورتر، از واقعیت دورتر و به حواشی آن نزدیک‌تر. بااین‌حساب، هرکدام از آدم‌های آدم‌های یک جغرافیای جنگ‌زده روایت خاص خودشان را از ماجرا دارند. این نفی واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی نیست، بلکه لایه‌ای است شخصی و نازک از آن. همین روایت‌ها کنار هم می‌تواند شمایلی بسازند از رویدادی که اتفاق افتاده، از آنچه آن‌ها دسته‌جمعی بار آن را به دوش کشیده‌اند.»
در بخش سوم، «هاله»، «هلاء»، «یاسمین»، «زینب الحوراء»، «هناء»، «فاطمه زهرا»، شش زنی هستند که روایت‌های چهارسال محاصره سخت را با کلمات به ریسه می‌کشند.
چیزی که بین شش روایت پر از زخم برجسته‌تر است و می‌درخشد، امید به آینده و ادامه زندگی است. امیدی که منجربه پیروزی شد.  امیدی که باعث شد آن‌ها شهر را ترک نکنند و دوباره خانه‌های ویرانشان را از نو بسازند. مثل فیلم کوتاهی که در این چندروزه خیلی دیده شد. پدر و پسری که داشتند جلوی خانه‌ی ویران‌شده‌شان را سنگ‌فرش می‌کردند. این همان امیدی است که در خانه‌های محور مقاومت قرار دارد و قوت‌قلبی است که در کنار همه بمباران‌ها و کشتارها، جانانه می‌ایستند و عاشقانه صبر می‌کنند.
 

برچسب ها:
افزودن دیدگاه جدید: