مرد ابدی: روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانی مقدم
۱۴۰۳-۰۸-۲۷
مرد ابدی: روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانی مقدم
کتاب «مرد ابدی» روایت مستندی از زندگی فرمانده پرآوازۀ سپاه اسلام، شهید حسن طهرانی‌مقدم است. حاصل قریب به ۱۲ سال، مصاحبه و معاشرت با اصلی‌ترین افرادی که حسن طهرانی‌مقدم در برابر چشم آنان رشد کرد و «حسن» شد.

نویسنده: معصومه سپهری
ناشر: تسنیم- شهید کاظمی
تاریخ چاپ: ۱۴۰۳
تعداد صفحه: ۲۰۰۰

«از نظر فنّی، ایرانی‌ها برای ما دشمن مهلکی هستند ولی من مهندس هستم و نمی‌توانم یک کار مهندسی خوب را تحسین نکنم. موشک کروز سومار کار مهندسی بسیار هوشمندانه و یک دستاورد بومی است. نمی‌توان این موشک را یک کپی تلقّی کرد. من کلاهم را به احترام آدم‌هایی که از نظر فنّی این کار را انجام داده‌اند، از سر برمی‌دارم.» این‌ها را یکی از متخصّصان موشکی رژیم صهیونی گفته بود؛ کسی که در سال‌های دهه‌ی ۹۰ میلادی مدیریّت و نظارت سپر دفاع ضدّموشکی اسرائیل را بر عهده داشت؛ همان سامانه‌هایی که در عملیّات وعده‌ی صادق ۱ و ۲ به مصاف موشک‌های ایرانی رفتند.
کدام موفّق بودند؟ ثبت بیش از سی اصابت فقط در پایگاه هوایی نواتیم، به عنوان مهم‌ترین پایگاه هوایی صهیونیست‌ها در سرزمین‌های اشغالی، نشان می‌دهد کدام طرف پیروز از معرکه‌ی نبرد بیرون آمده. صحبت‌های ابتدایی این متن، بخش‌هایی از سخنرانی یوزی رابین است که هشت سال قبل، در برابر تعدادی از اعضای کنگره‌ی آمریکا، به تشریح بعضی دستاوردهای موشکی ایران پرداخته بود. هرچند چهار سال بعد از این حرف‌ها، یکی از مسئولان آمریکایی مدّعی شد موشک‌های ایران فتوشاپ است، امّا زمان لازم بود تا تقویم ورق بخورد و به فروردین و مهر ۱۴۰۳ برسد تا توانمندی زرّادخانه‌ی موشکی ایران، در برابر به‌روزترین سامانه‌های دفاع ضدّموشکی آمریکایی و اسرائیلی و متراکم‌ترین و سنگین‌ترین شبکه‌ی پدافندی دنیا، خودشان را اثبات کنند.
فرمانده گمنام
از سال ۱۳۶۳ که اوّلین تیم آموزشی ایران ــ به سرپرستی یک جوان که بعدها «پدر موشکی ایران» شد ــ برای آموزش شلّیک موشک بالستیک راهی سوریه شد، تا فروردین و مهر ۱۴۰۳ که بالستیک‌های ایرانی راهی اراضی اشغالی شدند و اهدافی را در دل رژیم صهیونیستی زدند، ایرانی‌ها راه درازی را طی کرده بودند؛ راه درازی که تمامش در سکوت و گمنامی طی شده بود تا در روز مبادا دشمن را با سیلی سخت خود از واقعیّت، بیدار کنند. پرچم‌دار این مسیر کسی بود که هرچند در همه‌ی این سال‌ها برای سرویس‌های اطّلاعاتی شرق و غرب شناخته شده بود ــ تا جایی که بعضاً حتّی قصد ترورش را هم کرده بودند ــ امّا تازه بعد از شهادتش بود که از حجاب و گمنامی بیرون آمد: سرتیپ حسن طهرانی‌مقدّم.
بعد از انفجار در یکی از پادگان‌های موشکی سپاه پاسداران که برحسب یکی از اسنادی که در کتاب ذکر شده، می‌شود فهمید صرفاً یک حادثه بوده نه یک عملیّات خرابکاری ــ آن‌گونه که بعضی مدّعیان معاند بیان می‌کنند ــ خیلی‌ها تازه با نام «طهرانی‌مقدّم» آشنا شدند. پیام تسلیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم حسّاسشان کرد که این طهرانی‌مقدّم، که بوده! پیام تسلیت حاوی عبارات و تمجیدهایی بود که تا آن زمان، در مورد کمتر‌ کسی به کار برده شده بود: «سردار عالی‌قدر»، «دانشمند برجسته» و «پارسای بی‌ادّعا». سیزده سال مانده بود تا عملیّات وعده‌ی صادق ۱ و ۲ اتّفاق بیفتد و مردم بفهمند طهرانی‌مقدّم که بود و چه کرد. این شد که بعضی نویسنده‌ها رفتند سراغ سوژه.
خلاصه‌ای درباره‌ی خانم نویسنده
معصومه سپهری، متولّد ۱۳۵۳ در تبریز، دانش‌آموخته‌ی فلسفه از دانشگاه‌های تبریز و علّامه طباطبایی تهران، همسر یک جانباز، علاقه‌مند به کتاب و شعر و شاملو و فروغ و اخوان و سهراب، نویسنده‌ی کتاب‌های «لشکر خوبان»، «یک جعبه شیرینی یک گلوله»، «نورالدّین پسر ایران» و «مرد ابدی» است. حدّاقل دو عنوان از این کتاب‌ها نظر رهبر انقلاب را هم جلب کرده و ایشان بر آن‌ها تقریظ نوشته‌اند. در تقریظی که بر کتاب «نورالدّین پسر ایران» نوشته شده، در تمجید از قلم نویسنده و صداقت و صراحت راوی، چنین آمده: «هم راوی و هم نویسنده حقّاً در هنرمندی، سنگ تمام گذاشته‌اند. آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرین‌زبانی که از قریحه‌ی ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازک‌اندیشیِ نویسنده، به خوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرئت راوی در بیان گوشه‌هایی که عادتاً در بیان خاطره‌ها نگفته می ماند، از ویژگی‌های برجسته‌ی این کتاب است.»
سپهری، با چنین کارنامه‌ای، سراغ یکی از بزرگ‌ترین و نادیده‌ترین سوژه‌های حرفه‌ایِ خودش رفت. به گفته‌ی خودش، کار از هفت ماه بعد از شهادت طهرانی‌مقدّم شروع شده و قرار بوده دوسه‌ساله تمام شود؛ امّا مسیری که در ذهن نویسنده دو تا سه سال زمان برای آن کنار گذاشته شده بود، یازده سال طول کشید! نوشتن از افرادی که به این قائلند که «فقط انسان‌‌های ضعیف به اندازه‌ی امکاناتشان کار می‌کنند»، راحت نیست. طهرانی‌مقدّم هم از کسانی بود که بیش از امکانات و توانایی‌‌های اطرافش خروجی داشت. همین شد که نویسنده هم عزمش را جزم کرد که کم نگذارد.
کتاب، روایتی داستانی از تولّد و کودکی و نوجوانی و جوانی تا جنگ و در ادامه هم از جنگ تا فرماندهی توپخانه و فرماندهی موشکی و ادامه‌ی مسیر موشکی شدن ایران تا انفجار آبان ۱۳۹۰ و شهادت طهرانی‌مقدّم دارد. سطربه‌سطر این روایت داستانی، نه بر مبنای تخیّل نویسنده که بر مبنای اطّلاعات و جزئیّاتی است که سپهری در گفت‌وگو با افراد مختلف کسب کرده است. مصاحبه با بیش از ۱۸۰ نفر از خانواده و دوستان تا فرماندهان و همکاران شهید ــ که بعضاً مصاحبه‌های هر نفر هم بیش از چهل ساعت طول بکشد ــ در سطح توان و تحمّل هر فردی نیست. ماجرا وقتی سخت‌تر می‌شود که بدانیم نویسنده بعداً باید بنشیند و این حجم از مصاحبه‌ها را فهرست کند و در ادامه هم مانند کارگردانی که پای میز تدوین نشسته، انبوه اطّلاعات به‌دست‌آمده را در یک خطّ سِیر مناسب قرار دهد تا یک روایت داستانی از سوژه خلق شود؛ مسیری که برای منصرف کردن هر کسی که به فکر دودوتاچهارتای زندگی است کفایت می‌کند. سپهری امّا نان دلش را می‌خورد و این را در «لشکر خوبان» و «نورالدّین پسر ایران» هم ثابت کرده بود.
فرمانده قبلاً هم به کتاب‌فروشی‌ها آمده بود
هرچند حسن طهرانی‌مقدّم پیش از این با آثار دیگری مانند «مردی با آرزوهای دوربرد» و «خطّ مقدم» به ویترین کتاب‌فروشی‌ها راه پیدا کرده و مورد استقبال کتاب‌خوانان هم قرار گرفته بود، امّا «مرد ابدی» را می‌توان مفصّل‌ترین، کامل‌‌ترین، جزئی‌ترین و البتّه مستندترین روایت از تولّد تا شهادت مردی دانست که وصیّت کرده بود روی سنگ مزارش بنویسند «اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند».
آدم‌های بزرگ این‌شکلی‌اند
خواندن «مرد ابدی»، به جز همه‌ی این‌ها، یک فایده‌ی بزرگ دیگر هم دارد: اینکه برخلاف تصوّر خیلی از ماها، هر قدر اراده و هدف و افق آدم‌ها بزرگ‌تر می‌شود، مشکلات و موانعشان هم بزرگ‌تر می‌شود؛ هر قدر اراده و هدف و افق آدم‌ها بزرگ‌تر می‌شود، کمتر از جانب افراد و ساختارهایی که باید آن‌ها را بفهمند، فهمیده می‌‌شوند؛ هر قدر اراده و هدف و افق آدم‌ها بزرگ‌تر می‌شود، بیشتر یاد می‌گیرند که باید سرشان را پایین بیندازند و تمام مشکلاتی را که همه‌ی ماها با آن‌ها سرو‌کار داریم، کنار بگذارند و کارشان را بکنند، ولو از جانب بسیاری دیگر مورد سؤال و زخم‌زبان قرار گیرند. اینجا است که صف آدم‌های بااراده که آمده‌اند تا واقعاً کاری بکنند و بی‌منّت و بی‌ادّعا پروژه‌ی تاریخ را جلو ببرند، از صف دیگرانی جدا می‌شود که صرفاً دوست دارند کاری انجام دهند امّا همّت و پایمردی و اراده‌ی قبلی‌ها را ندارند و در نهایت هم انبوه مشکلات، بهانه‌ی موجّهی می‌شود برای بریدن از مسیر.
 

افزودن دیدگاه جدید: