نویسنده: سلمان کریمی
ناشر: سوره مهر
تاریخ چاپ: ۱۴۰۲
تعداد صفحه: 274
بشکوچ دربارهی ازخودگذشتگی و محافظت است. یک عاشقانه که بهانهی روایتش، خون دادن و از جان گذشتن برای وطن است. در یک جمله، این نوشته از سلمان کریمی قصهی بزرگمردان ایران است. حالا اگر دلی و کمی غیررسمیاش را بخواهید بشنوید باید بگویم بشکوچ داستان یک عالمه خون است که خرمشهرِ قبل از سال پنجاه و نه را برای همیشه خونینشهر کرد.
رمانی که توفیر دارد
بشکوچ یک رمان عاشقانه و جنگی است با شخصیتهایی اندک. کل کتاب روی دوش چهار شخصیت میچرخد: کیارش، ایرانه، سِلدا، و اسماعیل. کیارش و اسماعیل از تکاوران نیروی دریایی هستند که همراه ناخدا صمدی به خرمشهر اعزام میشوند. سلدا دخترعمو و خاطرخواه کیارش است. و آخری هم ایرانه که یک خرمشهری است و اصالتش به بختیاریها برمیگردد. «بشکوچ» در یک نگاه کلی قصهی این چهار نفر است با لعابی از عشق. عشقی که البته با عشق و عاشقی مرسوم رمانها فرق میکند. ساخت و بهانهاش توفیر دارد. اینکه قصه چگونه پیش میرود و کیارش در جنگ چه میکند و خرمشهر چگونه خونینشهر میشود را باید در کتاب بخوانید.
یک چهلمتری معروف
تقریباً همهی شهرها خیابانهای خاص خودشان را دارند. یک خیابان با کلی خاطره و اتفاق بزرگ و کوچک که گذشته و آیندهی شهر را به ساکنانش گره میزند. این یکی فرق میکند. همهچیز چهلمتری معروف خرمشهر فرق میکند. دلیلش هم خون است. همهی خونهایی که ریخته شد و به این خیابان و خرمشهر هویت داد. همهی خونهایی که خرمشهر را خونینشهر کرده است. قسمتهایی زیادی از «بشکوچ» روایت همین خونینشهر شدن است. صحنههایی بهتبرانگیز و تحریککننده که از شدت تلخی حتی ارادهی گریه را هم ازتان میگیرد. و با همهی اینها، بشکوچ کتاب تلخی نیست. سیاهنمایی هم نمیکند. کشمکشهایش به اندازهاند و در کل روایتی شور و شیرین و نزدیک به واقعیت از خرمشهر ارائه میدهد.
بشکوچ بیتکلف هم هست، حرفش را صریح میزند و از گفتگوها برخی نقدها به فرماندهی آنروزهای جنگ به وضوح دیده میشود. در کنار این محتوای عالی باید جنبهی روایتهای چندگانه را هم اضافه کنید: این کتاب در بخشهای مختلفی سامان یافته که هر بخش راوی اولشخص خودش را دارد. سِلدا، ایرانه، و کیارش هر سه راویان این کتاب و بخشهای مربوط به خودشان هستند. شخصیتها را میتوانید درک کنید و روایتها را بهتر بشنوید، میتوانید چرایی کنشهای مختلف را بهتر درک کنید و این هنرِ ارزشمند نویسنده است که با بهرهی مناسب از این ساختار، چنینن فرصتی را فراهم کرده است.
بَشکوچ؛ زیبا ولی نامأنوس
بَشکوچ همان شیردال است. موجودی افسانهای که ترکیبیست از شیر و اسب. نماد محافظ است و در معماریهای ایران باستان بسیار به کار رفته است. بشکوچ را ایرانه چند باری برای کیارش به کار میبرد. و چه برازنده هم هست. دیدید، بَشکوچ کلمهای بسیار زیباست. زیبا ولی نامأنوس که ارتباط اولیه با آن دشوار است. این مسئله برای کل کتاب هم صادق است. شاید چندصفحهی اول شامل یکی از همان قصههای جنگی و عاشقانه باشد و نتوانید با آن ارتباط زیادی بگیرید. ولی رمان گیرایی است و چندصفحهای که به آن فرصت دهید، مثل شیردال، سِحرتان میکند.همهی شخصیتهای اصلی فداکار هستند، به عبارتی دیگر میتوان بشکوچ را صفت همهی شخصیتها هم در نظر گرفت. از جانِ کف دست، گذشته است، شخصیتهای اصلی این کتاب چاقو به گلوی خودشان گذاشتهاند تا قربانی شایستهای برای آنچه میخواهند باشند. ایرانه، سِلدا و کیارش هر کدام به نحوی در حال پاسبانی و محافظت از چیزی هستند. و میان همهی اینها کیارش است که بیشتر به بشکوچ میخورد. موجودی افسانهای که محافظ معبد است. و چه معبدی شایستهتر و ارزشمندتر از وطن.
بشکوچ شما را درگیر میکند، در فضا و صحنههای خاصی قرارتان میدهد و احساستان را جوش میآورد. گاهی خشم، گاه شور و بیشتر وقتها هم غصهی فقدان عزیزان. همهی اینها حول گذشت و فداکاری سامان گرفتهاند. رمان، هدفش خلق احساس است و سلمان کریمی در این کتاب احساسات متفاوتی را به خوبی و با نثری روان خلق کرده است.