خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات ـ حسام آبنوس: تصور کنید کانالگَردان (همان کنترل) تلویزیون چند متر آنطرفتر از جایی است که روی زمین ولو شدهایم، حتی حاضر نیستیم برای تعویض کانال از جایمان تکان بخوریم و اندکی دستمان را به سوی آن دراز کنیم و مترصد فرصتی هستیم که کسی از آن حوالی رد شود تا از او بخواهیم یاریمان کند! این را گفتم تا میزان تنبلی نهادینه شده در وجود یکانیکان خود را عیان کرده باشم و بگویم خیلی سخت نگیرید ولی تا پایان با این متن همراه باشید.
ولی همین آدم خستهای که حاضر نیست چند متر آنطرفتر برود و کاری انجام دهد را تصور کنید! به او بگویند همین حالا (مثلا ساعت ۱۲ شب) حرکت کنیم برویم هزار کیلومتر آنطرفتر تا زائر امام مهربانیها در سرزمین آفتاب باشیم. آماده و حاضر یراق است و دیگران را بهخاطر تعلل شماتت میکند که چرا «لفتش میدهند!»
این وسط چیزی هست که نمیشود آن را توصیف و تشریح کرد؛ یعنی چیزی که آن آدم تنبل را تبدیل به موجودی سراسر شور و انرژی میکند! این «چیز» چیست، نمیدانم ولی هرچه هست مانند اکسیری است که مُرده را زنده میکند.
شاید بپرسید «این همه صغری و کبری چیدی تا چی بگی؟» خب این حرف درستی است. میخواستم بگویم با وجود سیطره شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، بسیاری از ما تبدیل به مخاطبان کپسولیخوان (یعنی کسانی که کوتاه میخوانند و کوتاه مینویسند) شدهایم، از این رو دیگر ذائقه و سلیقههای ما تنبل شده و به راحتی نمیتوان امید داشت که متنی طولانی (مثلا یکهزار کلمه) را بخوانیم (اصلا خیال نکنید منظورم رمانی با ۷۰۰ صفحه است). یعنی مصداق همان کسی شدهایم که حال ندارد چند متر آنطرفتر برود و کانالگردان تلویزیون را بردارد. ولی چطور میشود خوانندهای که متن کوتاهی در فضای مجازی را نمیخواند و به اصطلاح «حال و حوصلهاش» را ندارد ترغیب میشود تا رمانی مفصل و به معنای واقعی کلمه «رمان» بخواند. شاید همان اتفاقی که در مورد سفر هزار کیلومتری روی داده باید در فضای خوراک مطالعاتی ما هم اتفاق بیفتد تا مثلا با شوق و ذوق یک رمان ۷۰۰ صفحهای (شما بخوانید ۷۰۰ کیلومتری!) را در چشم برهم زدنی بخوانیم.
سعید تشکری با رمان ۷۰۰ صفحهای «رژیسور» کاری میکند که در چشم برهم زدنی مسافر سرزمین «خورشیدبرآمدان» شویم. مایی که برای خواندن یک یادداشت کوتاه حوصله و فرصت نداریم در روبهرو شدن با رمان «رژیسور» بیدرنگ بار سفر بر میبندیم و راهی ارض طوس میشویم.
در ادامه چند نکته درباره این رمان مینویسم که اگر نیت انتخاب کردن یا نکردن آن را داشتید با چشم باز تصمیمتان را بگیرید!
یک ـ هر مخاطبی وقتی میخواهد کتاب انتخاب کند، اولین گزینهای که به آن توجه نشان میدهد، حجم اثر است. خب همین اول خیالتان را راحت کنم که «رژیسور» رمان قطوری است که دست گرفتن آن به تنهایی کلاس دارد! چه به اینکه آن را تورق کرده و بخواهید مطالعه کنید. خب پس آنهایی که فکر میکنند وقت و فرصت ندارند احتمالا اگر رمانی ۷۰۰ صفحهای ببینند روی خود را به سمت دیگری میکنند و انگار «نه خانی آمده و نه خانی رفته». ولی نباید از حق گذشت که وقتی این رمان را دست میگیرد متوجه گذر زمان (همان رد شدن صفحات) نمیشوید و در چشم بر هم زدنی متوجه میشوید که کتاب به آخر رسیده و تنها شیرینی روایت بر کام شما نشسته است.
دو ـ آنهایی که به تاریخ علاقه دارند این رمان را بخوانند! البته آنهایی هم که به تاریخ علاقهای ندارند، باید این رمان را بخوانند. چرا؟ خب ادامه این متن را بخوانید. سعید تشکری در این رمان سراغ تاریخ رفته، البته این اولین بار نیست که این نویسنده سراغ تاریخ میرود، ولی او طوری با تاریخ روبهرو میشود که باید گفت خواننده را غافلگیر میکند. به این معنا که خواننده ممکن است در رابطه با یک رویداد تاریخی اطلاعات تاریخی هم داشته باشد، ولی بیان تشکری و نگاه شاعرانه او به تاریخ هر خوانندهای را دعوت میکند بار دیگر پای حکایتش بنشیند. آنهایی هم که به تاریخ علاقه ندارند، حتما این کتاب را بخوانند، چون تشکری آنقدر لطیف یک رویداد تاریخی را روایت میکند که آب از لب و لوچهتان سرازیر میشود.
سه ـ سعید تشکری در این رمان شخصیتهای بسیاری را ساخته و پرداخته کرده است. شخصیتهایی که هرکدام صدای منحصر به خود دارند و خواننده احساس نمیکند با شخصیتهایی روبهرو است که عمیق نیستند. این ویژگی را در دیگر آثار سعید تشکری نیز میتوان سراغ گرفت. او صداهای بسیاری را در رمانش از طریق شخصیتهایش به گوش خواننده میرساند و تعدد شخصیت یکی از جذابیتهای آثار تشکری است. او حتی شخصیتهای رمانش را به سرمنزل نهایی میرساند و آنها را روی هوا رها نمیکند. پس اگر دنبال قصه و خرده روایت هستید، باز هم توصیه میکنم «رژیسور» بخوانید، چون این تعدد شخصیتها با خودش قصههای فرعی همراه دارد که میتواند در کنار روایت اصلی خواننده را سرگرم کند.
چهار ـ روایت دردها و مشکلاتی که مردم در تاریخ به خاطر حکام وقت با آن دست و پنجه نرم میکردند دیگر وجهی است که در مطالعه این رمان با آن روبهرو خواهید شد. این همان چیزی است که در رویارویی با تاریخ در آثار داستانی کمتر میتوان دید و نویسندهها بیشتر داستانشان را بر بستر تاریخ سوار میکنند تا بتوانند قصه بگویند اما عبرت گرفتن و بازگو کردن جور و ظلم حکام کمتر مطمح نظر است.
پنج ـ نام رمان «رژیسور» است. معنای آن میشود صحنهگردان نمایش یا همان کارگردان خودمان! شخصیتی که بخشی از قصه روی دوش او قرار دارد، شخصیت «گلشا»ی عکاس است. او با عکاسی کردن در واقع رژیسور قصه حمله به ایران است. البته شخصیتهای دیگر هم هرکدام رژیسور قصه خودشان هستند ولی در نهایت رژیسور اصلی که کارها را تمشیت میکند، کسی دیگر است!
و آخر ـ سعید تشکری در آثارش مانند کبوتر جَلد حرم دور بارگاه نورانی امام هشتم میچرخد. در این رمان نیز خوانندهاش را در حال و هوای حرم رضوی و دلدادگی ایرانیان به این امام رئوف قرار میدهد. این همان چیزی است که خوانندهای که حاضر نیست یک متن کوتاه را بخواند، قدم به قدم تا صفحات پایانی رمان ۷۰۰ صفحهای «رژیسور» میآورد. حتی فراتر از آن، او را تا پایان متنی هزار کلمهای میکشاند تا ولو از طریق یک متن زائر بارگاه امام غریب شود.
این رمان را نشر سوره مهر منتشر کرده است.