رفتن به محتوای اصلی
EN
AR
UR
aqlibraries_menu_primary
خانه
انتشارات سازمان
کتابخانه های وابسته در مشهد
کتابخانه های وابسته درشهرستان ها
جدیدترین منابع
عضویت
آیین نامه ها
ارتباط با ما
تماس با ما
درباره ما
۱۳۹۷-۱۲-۲۷
کنکاشی در کتاب «خانه لهستانیها»
کتاب از زبان پسر بچهای ده ساله که کلاس چهارم است و در سالهای قبل از انقلاب همراه با مادر و مادربزرگش در اتاقی از خانهای که قبلا لهستانیها در آن سکونت داشتند، تعریف میشود. ابتدای داستان همه مستاجرهای این خانه با ویژگیها و خصوصیاتشان را معرفی میکند و مخاطب تقریبا با شخصیتهای داستان آشنا میشود، جز یکی دو شخصیت دیگر که در خلال داستان، به مجموعه شخصیتهای کتاب اضافه میشوند.
پسربچه این کتاب به شدت شبیه پسر بچه کتاب "زندگی در پیشرو" بود، ازین جهت که بیشتر از سنش میفهمد و باهوش است. البته در بعضی قسمتهای داستان او از آینده نه چندان دور خبر میدهد و احساس میشود نوشتن داستان را چند سال بعد مثلا در ۱۳ یا ۱۴ سالگی انجام داده و گاهی ما را از اتفاقات بعد نیز باخبر میسازد.
از لهستانیهای ساکن در خانه تنها "مادام" باقی مانده بود که در جنگ جهانی دوم از راه دریا وارد بندر پهلوی شده بودند تا از ایران بگذرند و به اروپا و آفریقا بروند؛ اما بعضیها به خاطر شکنجه و کار زیاد در همان بندر مردند و بعضیهاشون توی شهرهایی مثل تهران و اصفهان و اهواز ماندگار شدند. از همان وقتها مادام با دلشاد خانم باهم دوست شدند و صاحبخانه که با رفتن و یا مردن لهستانیها میخواسته آنجا را بفروشد، دلشاد خانم از شوهرش که مرد پولداری بوده و بعد از فوت همسر اول و رفتن پسرش به آمریکا با دلشاد خانم ازدواج میکند، میخواهد برای خوشحال کردن او خانه لهستانیها را بخرد و برای این کار دلیل داشته، چرا که با فروش خانه، مادام مجبور میشد برود خانه سالمندان؛ چون توی لهستان جز یکی دو نفر کسی برایش نمانده بود و خودش هم دیگر دلش نمیخواست برگردد. و اینگونه بوده که دلشاد خانم که تنها کسی بوده که به اسمش میآمد و همیشه خندهرو بوده و لباس گلگلی به تن داشته، ماهی یکبار برای گرفتن اجاره میآمده و خاطرات جوانیاش را تعریف میکرده و به همه خوش میگذشته است.
این پسر بچه که اسمش سهراب است علاوه بر مادر و مادربزرگش، خالهای هم در آن خانه دارد که خلوضع است و اتاقش از آنها جداست و مادرش با کار در تولیدی و دوختن لباس برای دیگران، خرج خانه و دوتا اتاق را در میآورد و پدرش خیلی سال است که مرده و او هیچ از پدرش به خاطر ندارد، تنها از توصیفات مادر و اطرافیان میداند که پدرش آدم خوبی بوده است. مادرش و خاله پری میانه خوبی باهم ندارند، مادرش از لاتها بدش میآید و دلش نمیخواهد پسرش لات شود، برعکس خاله پری که تمام عمرش عاشق یک لات بوده و معتقد است آمیزجلال او با سایر لاتها فرق داشته و متر و معیار مردونگی و لوطیگری بوده است و با وجودی که همه میدانند او در تصادف مرده، خاله پری معتقد است او فعلا از آدمها مخفی شده و روزی برمیگردد و حق مظلوم را از ظالم میگیرد. فریدون که پسر همدمخانم و قاسمآقاست، صمیمیترین دوست سهراب است و دو خواهر به نامهای فریده و فرشته دارد که هردو از سهراب بزرگترند و در درسها به او کمک میکنند.
از توصیفات سهراب به طور دقیق مشخص نیست که خانه در کدام محله تهران است اما به نظر میرسد که جنوب شهر قرار دارد و تا توپخانه یکی دو ایستگاهی فاصله دارد و تا فردوسی که محل کار قاسم آقاست چند ایستگاهی راه دارند و مقداری هم باید پیاده بروند.
روال خانه بعد از تصمیم یهویی قاسم آقا برای شوهر دادن فریده به مردی پولدار که مزرعه زعفران دارد و و فکر بکری که به سر سهراب میزند و فریده را از مخمصه نجات میدهد و سپس مرگ آقای مهرنگار شوهر دلشاد خانم و پیدا شدن سروکله پسرش که از آمریکا، بهم میخورد و باقی داستان....
نقد کتاب
کتاب فصلهای کوتاهی دارد اما فصلها شماره گذاری نشدهاند و در هر فصل اتفاقات خانه از زمستان تا اوایل فروردین روایت میشود. خانهی لهستانیها در قفسهی آبی انتشارات چشمه جای گرفته و بدین معناست که داستانی، قصهگو و جریانمحور است و شاهد پس و پیش شدن داستان و ابهام یا دشواری در خوانش آن نیستیم.
کتاب داستان خطی زندگی آدمهایی است که هر کدام زندگی سادهای دارند و نویسنده کتاب در گفتوگویی درباره داستاننویسیاش گفته است: «راستش به کار بردن تکنیکهای پیچیده در داستان یا ادا درآوردن در نثر را نه میپسندم، نه میفهمم. به هر حال این شیوه من برای داستانگویی است. فکر می کنم در داستان گویی، اصل خود داستان است و چیزهای دیگری اگر بخواهد به آن علاوه شود شهیدش می کند. اصل همان داستانی است که باید تعریف شود به شیوه سالم، شیوا و درستش.»
در جایی از داستان سهراب متوجه میشود که خاله پری آنقدرها که فکر میکرد دیوانه نیست و اتفاقا باهوش هم هست و شهامت گفتن حرف و عمل کردن را برعکس آدمهای محافظهکار دارد. سهراب از وضعیت خالهپری، برای رهایی فریده از ازدواج راهکار پیدا میکند و وقتی فریده از ایده او استقبال میکند و میگوید او پسر شجاعی است دلش میخواهد خاله پری هم آنجا بود و حرف فریده را میشنید. که این نشان از انتخاب سهراب بین همرنگ جماعت شدن یا شجاعت را انتخاب کردن است. و به نظر میرسد هدف نهایی کتاب نیز همین باشد.
منبع:
http://www.lisna.ir
برچسب ها:
سایت،کتابخانه،وابسته،آستان،قدس،رضوی،
,
معرفی،نقد،کتاب،خانه ی،لهستانی ها،
افزودن دیدگاه جدید:
نام شما
موضوع
نظر
درباره قالبهای متنی
قالببندی متن
متن ساده
HTML محدود
متن ساده
HTML محدود
کد تصویر را وارد نمایید.
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید
به روز رسانی کد تصویر
سروش
ایمیل
لینکدین
.
عضویت خانوادگی
طرح امانت بین کتابخانه ای ثامن
کتابخانه گویای رضوی
کتابخانه سیار و تلفنی آستان قدس رضوی
آخرین اخبار و اطلاعیه ها
فعالیتهای کتابخانه های وابسته رضوی در نیمه دوم بهمن 1403
لوطی انقلابی: زندگی و زمانه شهید طیب حاجرضایی ۱۲۹۱-۱۳۴۲
معبد زیرزمینی