من جواد زارعم، یکی از شخصیتهای رمان «همه» نوشته تیمور آقامحمدی. برای اینکه بدانید ماجرا از چه قرار است، ناچارم بیشتر توضیح بدهم .در رمان «همه» ما با شخصیتهایی روبهرو میشویم که نه واقعی بلکه در بستری واقعگرا بهشدت واقعیشده عرضه شدهاند، نمونهاش خود من؛ جواد زارع دوست شخصیت اصلی داستان، شباهتهای عجیبی به من دارد اما من نیستم، ایمان سیدآقایی، شاعر بزرگسال که در داستان دوست دیگر قهرمان اثر است یا داوود شاهی و... . اینها شخصیتهایی هستند که حتی نام واقعیشان حفظ شده. من مدعی نیستم که این شگرد امر شگفتانگیزی است، چرا که نمونههای فراوانی از آن را در داستانهای معاصر میتوان یافت. ……
زمانی که رمان نوجوان «رونی یک پیانو قورت داده از این نویسنده به بازار کتاب آمد، یکی از مهمترین نکاتی که از سوی غالب منتقدان و مخاطبان مطرح شد این بود: رونی شخصیتی بهشدت «امروزی» است (ر.ک: نظرات احمد اکبرپور، جعفر توزندهجانی، غلامرضا بکتاش، علیاصغر عزتیپاک و...). من از نزدیک شاهد بالیدن رمانهای «رونی» و «همه» بودهام و میخواهم کمی تقلب برسانم.
در آن رمان نوجوان از شخصیتهای واقعی مثل غلامرضا بکتاش (شاعر کودک و نوجوان)، رونی، پدر رونی، عمه، دوستان و یک تعداد شخصیت دیگر استفاده شده است. میدانیم که نویسنده تازهکار یا صرفا از خاطرات خود مینویسد یا به تخیل خود متکی میشود اما نویسنده حرفهای میکوشد بنا به نیاز و ضرورت و با رعایت تناسبهای لازم از هر دو بهره بگیرد. تیمور آقامحمدی یک شگرد دارد: بهگونهای بیمحابا از داشتههای اطراف و تخیلش استفاده میکند؛ این امر به درهم شکستن مرزهای واقعیت و خیال میانجامد. درست است که این، شیوه بسیاری از نویسندگان جدی بهشمار میرود اما من در روند نوشتن این رمانها پی به مسائلی بردهام که میتوانم ادعا کنم که نویسنده مورد بحث ما، به واقعیات پیرامونش حمله میکند و به زمین و زمان چنگ میزند تا داستانش شکل بگیرد. (ر.ک: مصاحبه نویسنده با این تیتر «برای نوشتن رمانم سه ماه جاسوسی کردم») شخصیتهای واقعی زمانی به رمان او راه مییابند از وجوه اشتراکشان کاسته و بر وجوه افتراق تأکید میشود. بهواقع نویسنده میکوشد تا دادههای پیش رویش را به تملک خود درآورد و از آن خود کند. غلامرضا بکتاشی که در رمان آمده، شباهتها و تفاوتهایی با خود واقعیاش دارد، همینطور بگیرید شخصیتهای دیگر آن کتاب را که با نمونههایی که من میشناسم متفاوتند.
در رمان «همه» نیز ما با شخصیتهایی روبهرو میشویم که نه واقعی بلکه در بستری واقعگرا بهشدت واقعیشده عرضه شدهاند، نمونهاش خود من؛ جواد زارع دوست شخصیت اصلی داستان، شباهتهای عجیبی به من دارد اما من نیستم، ایمان سیدآقایی، شاعر بزرگسال که در داستان دوست دیگر قهرمان اثر است یا داوود شاهی و... . اینها شخصیتهایی هستند که حتی نام واقعیشان حفظ شده. من مدعی نیستم که این شگرد امر شگفتانگیزی است، چرا که نمونههای فراوانی از آن را در داستانهای معاصر میتوان یافت. من از ویژگیای حرف میزنم که احساس میکنم تیمور آقامحمدی روی آن سرمایهگذاری جدی کرده و برگ برنده او در ساخت آدمهای داستانش است. آدمها هرچه اکنونیتر، دغدغهها و مسائلشان نیز امروزیتر؛ شاید این رمز امروزی بودن داستانهای این نویسنده محسوب شود که در بافتی تازه و دور از انتزاع صرف روایت میشود.
آیا کسی که نویسنده و اطرافیانش را نمیشناسد متوجه این شگرد میشود؟ پرسش مهمی است اما در پاسخش باید گفت بهزعم من نویسنده از دو نوع شخصیت واقعی استفاده کرده: آنها که مثل بکتاش نامی آشنا دارند یا آنها که در حریم شخصی و زیسته مؤلف قرار میگیرند. من فکر میکنم چه ما این شخصیتها را بشناسیم چه ناآشنا باشند برایمان، این شگرد از آبشخوری دستاول و لمسشده برخوردار است و نتیجهاش چیزی میشود که عمدتا مخاطب به زبان میآورد: حضور شخصیتهای تر و تازه در ادبیات داستانی. مخاطب اگر نداند منبع تغذیه شخصیتهای کتاب کجاست، لذت خود را میبرد اما لذت مضاعفی خواهد برد اگر برخی از آدمها را بشناسد و شکل دیگر شده آن را در اثر بازشناسد.
بنابراین میتوانم ادعا کنم رمان «همه» قصه آدمهای امروزی است با دغدغههایی از جنس اکنون. تیمور آقامحمدی داستانی از خود من برای من اکنونی نوشته است.
منبع: madreseroman.com