آتش زیر خاکستر
نقد و بررسی داستان های کوتاه سید محمد علی جمال زاده به همراه گزیده داستان ها ( آتش زیر خاکستر ) نوشته روح الله مهدی پور عمرانی ازانتشارات مهرانشهر
سید محمدعلی موسوی جمالزاده اصفهانی نویسنده و مترجم معاصر ایرانی بود . در خانوادهای مذهبی در اصفهان به دنیا آمد. نویسندگان با اتفاقی جمعی، محمدعلی جمالزاده را پدر داستان نویسی نو و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات معاصر می دانند. جمالزاده ادبیات را به میان مردم آورد و زندگی و دغدغه آنان را موضوع نوشتههایش کرد. قصهها، اصطلاحات عامیانه و مَثلهای زبانزد مردم بنمایه داستانهای جمالزاده را تشکیل میدهد . زبانش، زبان مردم است و کوشیده با لحنی طنزآمیز و طعنی حزنانگیز خُلقیات ناپسند ایرانیان را در روزگار خود آشکار سازد. او با بهرهبردن از شیوه محاوره و استفاده از اصطلاحات و تعابیر، سبک ادبی جدیدی را خلق کرد که بر کارِ نویسندگان پس از خود مؤثر افتادجمالزاده نویسنده پرکاری بود. علاوهبر داستاننویسی، آفریدههای ارزشمندی نیز در حوزه تاریخ ایران، ادبیات، مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران دارد. وی با داستان کوتاه «فارسی شکر است» قدم به دنیای داستاننویسی میگذارد. طنزی تلخ دارد که با آن معایب و خصلتهای ناپسند ایرانیان را برشمرده و آن را عمدهترین مانع در مسیر پیشرفت آنان میداند. «فارسی شکر است»، «دارالمجانین»، «سر و ته یک کرباس» و «تلخ و شیرین» از مشهورترین آثار او در حوزه ادبیات داستانی است. «تاریخ روابط روس با ایران»، «پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی»، «قصه قصهها»، «بانگ نای»، «فرهنگ لغات عوامانه»، «طریقه نویسندگی و داستانسرایی»، «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» و «اندک آشنایی با حافظ» از آثار دیگر او در زمینه سیاست و ادبیات بهشمار میرود این نوشته ساخته شده از دوبخش است .
بخش نخست با سیری در زندگی جمال زاده آغاز میگردد و سپس برخی از داستان و نامه های این نویسنده اصفهانی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد .این داستان ها و نامه ها مذکور از منظر ساختار شناسای و نیز طنز جمال زاده که غالبا در اثارش دیده می شود مورد نقد و بررسی قرار میگیرد .بخش دوم تعدادی از داستان های کوتاه وی را شامل می شود .داستان هایی از جمله ( فارسی شکر است) (درویش مومیایی) (کباب غاز) (رجل سیاسی) • برشی از داستان کوتاه کباب غاز: این حرف که در بادی امر زیاد بی پا و بی معنی به نظر می آمد، کم کم وقتی درست آن رادر زوایا وخفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم معلوم شد آن قدر ها هم نامعقول نیست و نباید زیاد سرسری گرفت. هرچه بیشتر در این باب دقیق شدم ،یک نوع امیدواری در خود حس نمودم و ستاره ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت.رفته رفته سر دماغ آمدم و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده گفتم: ( اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی می شنوم ولی به نظر این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد باید خودت مهارتی به خرج بدهی که احدی از مهمانان در صدد دست زدن به این غاز برنیایند).