رقصيدن نهنگ ها در ميني بوس
۱۴۰۱-۰۴-۱۸
پروانه سراواني در روايت اين داستان يأس، سرخوردگي، ناكامي‌، ترس و اميد و آرزوي زناني را دستمايه قرار داده كه در آستانۀ ميانسالي و در شرف اتخاذ تصميماتي اساسي‌اند.

رقصيدن نهنگ ها در ميني بوس اين كتاب نوشته پروانه سراواني است كه انتشارات هيلا در سال 1400 منتشر كرده است.

رقصيدن نهنگ ها در ميني بوس  روايت چند زن است كه راهي يك سفر متفاوت مي‌شوند. اين زنان سهيلا، ماهور، خورشيد، آذر،‌ ميترا نام دارند. اين خانم ها يك ميني بوس كرايه مي كنند و راهي سفر محمودآباد مي شوند. اين زنان با وجود اينكه سعي مي كنند با هم شوخي كنند و بخنند ولي هر كدام زندگي سختي را پشت سر گذاشته اند. اين كتاب روايت يأس، سرخوردگي، ناكامي‌، ترس و اميد و آرزوي زناني است كه مي‌خواهند زندگي‌شان را تغيير دهند. پروانه سراواني در روايت اين داستان يأس، سرخوردگي، ناكامي‌، ترس و اميد و آرزوي زناني را دستمايه قرار داده كه در آستانۀ ميانسالي و در شرف اتخاذ تصميماتي اساسي‌اند. تغيير راوي در هر فصل و روايت بريده‌اي از زندگي هر يك از شخصيت‌ها نقطۀ قوتي است كه فارغ از هرگونه يكنواختي‌اي مخاطب را با خود همراه مي‌كن. نويسنده در اين كتاب به موجزترين شكل شخصيت‌هاي داستاني‌اش را معرفي مي‌كند و ما را با سرنوشت اين نسل از زنان سرزمينمان رو در رو مي‌كند.

در پشت جلد اين كتاب گروه انتشاراتي ققنوس چنين نوشته است: گله نهنگ ها؛ كنار ساحل رها شدند تا بچرند علف هاي تنهايي را؛ آن قدر بجوند و نشخوار كنند برگ هاي كشيده و آب خورده كنار آب را كه به تخم و رگ و پي گياه برسند. آن وقت شروع كنند به جويدن شن ها. تا خاطره تمام آن هايي كه روي شن ها راه رفته اند، نشسته اند و دراز كشيده اند، با تمام عاشقانگي ها، تمام نااميدي ها و تمام سرخوشي ها از حافظه ي تك دانه هاي شن منتقل شود به مغز كوچكشان و ديگر حافظه ي هر نهنگ پر باشد از حافظه شن! طبيعت مي گويد علف كه كنار ساحل نمي رويد! نهنگ كه نمي چرد! نشخوار هم نمي كند ! اما شن ها كه حافظه دارند! آدم ها كه روي شن ها راه رفته، نشسته و دراز كشيده اند! يحتمل نهنگ هم مي تواند بچرد! علف بخورد و نشخوار كند و حافظه شن ها را به خود دربكشد!

در برشي از اين كتاب آمده است: مامان مي گفت وقتي كسي دارد درباره درد و مرضش حرف مي زند، گوش نكن. حواست را بده به هزار و يك چيز و اصلا حرف هايش را گوش نگير. درد و مرض مثل ويروس است. از تني به تني ديگر مي ريزد. مردم زرنگ اند. درد و مرض شان را براي ديگران تعريف مي كنند و ضرب و زهرشان را از جان خودشان مي گيرند و ميريزندش به جان ديگران. گوش هايت را بگير و گوش نشده. دارم فكر مي كنم بروم روي يك بلندي بايستم داد بزنم، مردم را جمع كنم، وقتي همه جمع شدند با صداي بلند غم و غصه هايم را برايشان تعريف كنم. اين كه گناه بزرگي نيست، هست؟ ...... اگر زهر غم من بين صد نفر تقسيم شود كه ديگر زهر ندارد، دارد؟ ضربش كم مي شود. زورش كم مي شود آن وقت صد نفر از مردم غصه هاي مرا ذره ذره با خودشان حمل مي كنند و مي برند. خدا را چه ديده اي، شايد وسط راه، كنار جدول خيابان، توي دستشويي پارك، توي صف اتوبوس، روي پله برقي مترو يا هرجاي ديگري، ذره ذره غم مرا فراموش كنند و همان جا دور بريزند. بلكه شانه هاي من هم از سنگيني اين همه ماتم و مصيبت خلاص شود. سبك شوم بلكه .

منابع:
رقصيدن نهنگ ها در ميني بوس
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.