نشست شمس نقد کتاب « داوت »
۱۴۰۲-۰۴-۱۸
این کتاب روایتی مستند از زندگی جانباز رمضانعلی خردمند با قلم «زهرا سلحشور» می باشد. مکان برگزاری این نشست:حرم مطهر، کتابخانه آستان قدس رضوی طبقه منهای ۱ کتابخانه تخصصی ادبیات می باشد

در سلسله نشست‌های ادبی شمس، کتاب «داوت» روایتی مستند از زندگی جانباز رمضانعلی خردمند با حضور «زهرا سلحشور» نویسنده کتاب،  مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد.
این مراسم فردا (دوشنبه) ساعت ۹ صبح در کتابخانه تخصصی ادبیات کتابخانه مرکزی آستان قدس واقع در حرم حضرت رضا علیه‌السلام برگزار می‌شود.
زمان: دوشنبه ۱۴۰۲/۴/۱۹ ساعت ۹ صبح
مکان برگزاری نشست:حرم مطهر، کتابخانه آستان قدس رضوی طبقه منهای ۱ کتابخانه تخصصی ادبیات
معرفی کتاب « داوت »
کتابی سرشار از امید، الگوی واقعی آتش به اختیار و وطن‌پرستی به معنای واقعی است.

باید دینت را بشناسی، به وطنت با تمام وجود عشق بورزی تا بتوانی از مال، جان، کار، سلامتی و خانواده‌ات بگذری. رمضانعلی خردمند یکی از همین ایثارگران است. تا جنگ بود، جبهه‌ها خالی از حضورش نبود. سال‌ها درگیر زخم‌های تنش شد و بی‌هیچ توقع وقتی روستای آبا و اجدادی‌اش را بی‌حامی دید تنهایش نگذاشت. حامی روستا شد، داوت شد. 

این کتاب، آینه‌ای در مقابل‌مان است که بازتاب نورش، تصویر یک مجاهد واقعی را در دیدگان‌مان نمایان می‌کند به این امید که این جنس آدم‌ها را بهتر بشناسیم‌ و قدرشان را بدانیم.
نویسنده کتاب در مقدمه کتاب در مورد عنوان کتاب چنین نوشته ند: عنوانش را متناسب با شخصیت اول داستانم که از روستا حمایت کرد، « داوت» گذاشتم. داوت کلمه ای در زبان کردی خراسانی است، به معنای « حامی روستا» ..... 
گزیده ای از کتاب
به من برگه‌ای دادند و من برای تهیه مجوز اسلحه به سازمان‌های مختلفی، از جمله محیط زیست منطقه مراجعه کردم و دو قبضه اسلحه صرفا برای دفاع از جان و مال‌مان در برابر اشرار منطقه تحویل گرفتم. حالا با پشتوانه داشتن سلاح با خاطری آسوده‌تر به زندگی در روستا ادامه می‌دادیم....
..... در آن لحظه همه خوب می دانستیم که سومین دسته منورها که آسمان را روشن کند چه معنایی دارد.... برای بار سوم آسمان روشن و بمبارن موشکی دشمن شروع شد؛ ما را دیده بودند و قصد انهدام ماشین را داشتند. شروع کردم به ویراژ دادن و ماشین را به چپ و راست جاده راندم تا نتوانند درست هدف گیری کنند. موشک ها در اطراف ماشین با فاصله ای کم به زمین می خورد و خاک ها را به اطراف می پاشید. تمام جاده شده بود دود و خاک و آتش و صدای انفجار پیاپی موشک ها .... با سرعت زیاد از مهلکه فرار می کردیم که ناگهان موشکی را که از آسمان مستقیم به سوی ماشین می آمد به وضوح دیدم. بی اراده چشم هایم را بستم، در یک لحظه .... 
 

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.