بررسی رمان صد سال تنهایی: ترکیبی از دنیای جادویی واقعیت
۱۴۰۳-۰۱-۰۷
«در زندگی‌مان از یک جایی به بعد نسبت به همه‌چیز و همه‌کس بی‌اعتنا می‌شویم، دیگر نه از کسی می‌رنجیم و نه به عشق کسی دل می‌بندیم». این یکی از زیباترین جملات رمان صد سال تنهایی است. صد سال تنهایی، رمانی نوشته گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی است که در سال 1967 منتشر شد. مارکز برای نوشتن این اثر حدود 15 ماه خودش را در خانه حبس کرد و نتیجه چیزی نبود جز برنده شدن جایزه نوبل ادبیات در سال 1982 میلادی! کتاب صد سال تنهایی اثری است که میلیون‌ها نفر در جهان را شیفته خود کرده است. این رمان حاصل ۱۵ ماه تلاش و کار گابریل گارسیا مارکز است که به گفته‌ خود در تمام این ۱۵ ماه خود را در خانه حبس کرده بود! جذابیت رمان صد سال تنهایی از عنوان‌ آن آغاز می‌شود. عنوانی که مخاطب را به فکر فرو می‌برد. تنهایی آن هم صد سال!

تم اصلی این کتاب تنهایی است. رمان صد سال تنهایی به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. داستان از زبان سوم شخص حکایت می‌شود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولی‌ها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آن‌ها می‌پردازد و شگفتی‌های مربوط به حضور آن‌ها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می‌دهد. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید.

صد سال تنهایى اولین رمانى بود که مردم آمریکاى لاتین خودشان را با آن شناختند، رمانى که آن‌ها را معرفى مى‌کرد، اشتیاقشان، توانایى‌هایشان و معنویتشان را گرامى مى‌داشت و گرایش قلبى‌شان به شکست را ارج مى‌نهاد.رمان صد سال تنهایی همان‌طور که از اسمش مشخص است، دوره صد ساله‌ای از زندگی سرهنگ آئورلیانو بوئندیا را روایت می‌کند. این داستان با توصیف صحنه تیرباران شخصیت اصلی شروع می‌شود. سرهنگ بوئندیا همان‌طور که مقابل جوخه اعدام ایستاده، به مرور خاطرات زندگی در ذهنش می‌پردازد. همین مرور، آغازی می‌شود برای اینکه خواننده بتواند با زندگی شش نسل خانواده بوئندیا که در دهکده ماکوندو زندگی می‌کرده‌اند آشنا شود.

در این رمان، دو شخصیت به نام‌های خوزه آرکاردیو بوئندیا و اورسلا با هم ازدواج می‌کنند. به دلیل اینکه حاصل ازدواج خاله اورسلا با پسردایی خوزه، فرزندی با دم تمساح بود، این دو نفر از بچه‌دار شدن می‌ترسیدند و این موضوع، تمسخر اهالی ده را به دنبال داشت.

چرا باید رمان صد سال تنهایی را خواند؟

اگر علاقه‌مند به ادبیات داستانی و حوزه رئالیسم هستید و هر روز زمانی را به مطالعه اختصاص می‌دهید، خواندن رمان صد سال تنهایی به شما پیشنهاد می‌شود. البته توجه داشته باشید که مطالعه این کتاب برای هر کسی راحت نیست و ذهن آسوده‌ای می‌خواهد.

این کتاب شبیه‌سازی یک جامعه است و درس‌های زیادی برای خوانندگانش دارد. این کتاب را بخوانید و یک بار دیگر از دریچه‌ نگاه عجیب مارکز به وقایع دور و بر خودتان نگاه کنید. چند ماکوندو در جهان وجود دارد؟ زندگی به چه سمتی می‌رود؟ سرنوشت چیست؟ ما چه چیزهایی را به چه قیمتی به دست آورده‌ایم؟‌ داستان صد سال تنهایی داستان یک سفر است، نه سفر یک نفر که سفر یک جامعه و تلاش‌هایشان، در این کتاب می‌توانید همه‌چیز را تجربه کنید، بعد از خواندن صد سال تنهایی دیگر دنیا شبیه روزهایی که قبل از خواندن این کتاب داشته‌اید نخواهد بود.

جملات زیبای کتاب صد سال تنهایی

مرگ همه‌جا او را تعقیب می‌کرد و کنار گوشش خرناس می‌کشید اما هیچ‌وقت عزمش را جزم نمی‌کرد که ضربه‌ی آخر را به او بزند. او نمونه‌ی یک فراری از تمام امراض و مصیبت‌هایی بود که ممکن بود بر سر یک بشر نازل شود.

تا آن زمان مثل یک سرباز این‌طور خدمت نکرده بود. به یقینی رسیده بود که وجودش را مملو از اشتیاقی نفس‌گیر کرده بود، یقین داشت که بالاخره برای آزادی خودش مبارزه کرده است، نه برای آرمان‌های مبهم و شعارهایی که سیاستمداران با توجه به شرایط به راست و چپ تحریفشان می‌کردند.

مرده‌ها برنمی‌گردند، این ما هستیم که نمی‌توانیم سرزنش وجدان خودمان را تحمل کنیم.

طی چهار سال او مرتب ابرازِ عشق کرد و زن همواره راهی پیدا کرد تا دست رد به سینه‌اش بزند بی‌آنکه غرورش را جریحه‌دار کند، زیرا گرچه موفق نمی‌شد دوستش بدارد ولی در عین حال دیگر نمی‌توانست بدون وجود او زندگی کند.

باز هم نتوانستند بخوابند، در عوض تمام روز سر پا ماندند و خواب دیدند. در آن حالت شگفت بیداری، نه تنها تصاویر خواب‌های خود، بلکه خواب‌های دیگران را هم می‌دیدند. گویی خانه یکباره از هجوم خواب‌های آن‌ها پر از جمعیت شده بود.

با وجود قدرتی که داشت، هنوز بر سرنوشت خود اشک می‌ریخت. آنچنان احساس تنهایی می‌کرد که به مصاحبت بی‌خاصیت شوهرش که در زیر درخت بلوط فراموش شده بود پناه برد. همان‌طور که باران‌های ماه ژوئن سایه‌بان را تهدید به فرو ریختن می‌کرد به شوهرش می‌گفت: «ببین به چه روزی افتاده‌ایم. خانۀ خالی را ببین؛ بچه‌هایمان دور دنیا پراکنده شده‌اند و ما دو نفر، درست مثل گذشته، باز تنها مانده‌ایم.»

وقتی کسی مرده‌ای زیر خاک ندارد، به آن خاک تعلق ندارد.

گفت: «بهتر است به جای اینکه مدام به وسواس کشف تازگی‌های عجیب‌وغریب فکر کنی، کمی هم به فرزندان خودت برسی، نگاهشان کن، همین‌طور محض رضای خدا ول هستند، درست مثل دوتا یابو.»

سخن پایانی

 

قطعا نام رمان صد سال تنهایی را در لیست بهترین کتاب‌هایی که باید قبل از مرگ خواند دیده و حتی شروع به مطالعه رمان کرده‌اید، اما وقتی پشت سر هم اسامی سخت و شبیه به هم اسپانیایی را می‌بینید، شاید نتوانید با کتاب ارتباط بگیرید و قید خواندن را بزنید. پیشنهاد ما به شما مطالعه دقیق این مطلب تا انتها است؛ چراکه به کلیتی درباره‌ این شاهکار ادبی پی خواهید برد و در صورت جذب شدن به داستان، می‌توانید ادامه آن را مطالعه کرده و لذت ببرید.

 

 

منابع:
bookland.ir
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.