به رسم هر پنجشنبه سایت کتابخانه تخصصی ادبیات را بروز می کنیم با حکایتی زیبا از سعدی:
ظالمی را حکایت کنند که هیزم درو یشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح. صاحب دلی بر گذشت و گفت:
ماری تو که هر که را ببینی،بزنی ؟ یا بوم که هر کجا نشینی ، بکَنی ؟
زورت ار پیـش می رود با ما با خــداوند غیـب دان نرود
زورمندی مکن بر اهل زمیـن تا دعـایی بر آسـمان نرود
حاکم از این سخن برنجید و روی از نصیحت او در هم کشید و بر او التفاتی نکرد،اَخَذَتهُ العِزَّةُ بالاِثمِ ، تا شبی آتش مَطبَخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت و از بستر نرمش، به خاکستر گـــرم نشاند. اتّفاقاً، همان شخص ، در گذار بود و شنید که با یاران می گفت : ندانم این آتش ، از کجــــا در انبار هیزم افتاد.گفت : از دود دل درو یشان.
حذر کن ز دودِ درون های ریش که ر یش درون عاقبت سر کند
به هم بر مکن تا توانی دلی که آهی جهانی به هم برکند
بر تاج کیخسرو شنیدم که نبشته بود :
چه ســــــال های فراوان و عـــــمر های دراز کــــه خلق بر سرِ ما بر زمین بخواهد رفت
چنان که دست به دست آمدست مُلک به ما بــه دست های دگر همچنین بخواهد رفت
**
درو یــشان: فقیران. به حیف : با ستم، این جا :به ارزانی ،با قیمت کم. طرح :نقسه کشیدن،
به زور به کسی تحمیل کردن. بوم : جغد. دعا : دعای بد ،نفرین. التفات:توجّه.
اخذته العزّة بالاثم : خودخواهی اش او را به گناه کشاند.سوره ی بقره ، آیه ی 206.
مطبخ : آشپزخانه. دودِ دل :آه دل. درون های ر یش :دل های آزرده و زخمی.
ر یش درون :زخم درونی ، جراحت دل. نبشته : نوشته.