سید محمد تولیت در مقدمه دفتر شعر تازه خود با عنوان «چشم لرزهها» با شجاعت و جسارتی قابل توجه ماجرای شعر خود با مخاطبش را بازگو میکند
سید محمد تولیت در مقدمه دفتر شعر تازه خود با عنوان «چشم لرزهها» با شجاعت و جسارتی قابل توجه ماجرای شعر خود با مخاطبش را بازگو میکند؛ او خودش را شیفته و پیرو سنت شاعرانه هوشنگ ابتهاج و مهدی اخوان ثالت مینامد و اعتراف میکند که هر چه او در غزل و غزلسرایی بدان پایبند و معتقد است، پنجاه سال قبل توسط مهدی اخوان ثالث در قالب شعر و متن منظوم و ثبت شده است و دیگر نیازی نمیبیند که در این زمینه از زبان خود سخنی بگوید. در عین حال تولیت شعر خود را بسیار وامدار شعر سایه به ویژه صداقت و صمیمت عاطفی او دانسته است…
«چشم لرزهها» با مخمسی خطاب به نام نامی سید الشهدا (ع) آغاز میشود و در آن تولیت بنا بر آنچه در مقدمه گفته است با صمیمانهترین و سادهترین شکل ممکن در روایت، ارادتش را به محضر امام خود تقدیم کرده است.
تولیت اما در ادامه این مجموعه چند ویژگی را در اشعار خود به شیوه چشمنوازی مورد توجه و تاکید قرار داده است. نخست آن که غزلیات او در زمره غزلیات کوتاه به شمار میرود. غزلیاتی که در تعداد بیتها و نیز طول مصراعها در زمره غزلیات کوتاه به شمار میرود.
از طرف دیگر تولیت در شعر خود و با وجود دلبسته بودن به غزل، هیچ گاه خود را مقهور و شیفته بازیهای زبانی تغزلی برای بیان عاشقانه در غزل نشان نداده است. او در غزل به دنبال عریانگویی است و ابایی ندارد از اینکه به عنوان مثال در پیشگاه مخاطبش عنوان کند که در دلش هیجان عاشقی به شکلی ساده همواره جاری و ساری است و یا اینکه در لفاف غزل بگوید که از روبرو شدن با چشمان معشوقش بوده که به وادی شاعرانگی و غزل وارد شده است، که البته در این توصیف بی پرده استعارهای بسیار شیرین قرار گرفته است برای اهل دل.
شعر تولیت از سوی دیگر شعری بیقرار است. شعری بدون خجالت که شاعرش ابایی ندارد تا خود را در آن بیقرار و بیدل در مواجهه با معشوق نشان دهد؛ او برای نمایش این بیقراری هیچ آداب و ترتیبی نمیجوید و حرف دل تنگش را به سادهترین شکل و با شیوا و رساترین و در عین حال بی پرواترین کلمات بر زبان میآورد.
یکی دیگر از وجوه قابل اعتنای شعر سید محمد تولیت در این دفتر، روح معنوی حاکم بر کلمات موجود در آن است که به نرمی و ملایمت ویژهای در میان کلمات و عبارات آن جاری است. از این منظر تجربه معنوی تولیت در اشعارش را میتوان نوعی تجربه معنوی عاشقانه و شخصی شناسایی و رمزگشایی کرد که شاعر دوست دارد آن را پس از تجربه شدن با مخاطبان بیشتری به اشتراک بگذارد.
تجربه معنوی تولیت در این اشعار همچنین تجربهای تمناگونه است. شاعر در این شیوه بیانی نیات روحانی خود را در لابه لای کلمات و بیتهایش از معشوق تمنا میکند. به عبارت سادهتر شاعر به جای ناله و فغان و حرمان از نداشتههایش، خواستهها و نیاتش را تمنا میکند.
در یکی از غزلهای این مجموعه میخوانیم:
پلکی بزن که راز مرا برملا کنی
با یک اشاره شرح دو صد ماجرا کنی
پلکی بزن… ترنّم چشمت شنیدنیست
زخمه بزن به هر مژه تا خون به پا کنی
پیوسته زل مزن که من از دست میروم
باید به یک نگاه فقط اکتفا کنی
من عاشق توام! چه بگویم؟ خودت بگو
باید تو با من این همه چون و چرا کنی؟
دستم به دامنت به دلم پشت پا مزن
بگذر از این که غائلهای دست و پا کنی