بزرگان ادبیات عربی در خراسان
ثعالبی
در یکی از روزهای سال 350 هجری نیشابور شاهد تولد یکی از مشاهیر ایرانی در ادبیات عربی بود. او کسی نبود جز ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبی .
ثعالبی که در کودکی در کارگاه پوست پیرایی پدر مشغول بود هرچند پس از چند سالی یکسره پیوند از روباه و پوست باز برید اما آن پیوستگی تا پایان زندگانی – و تاکنون نیز- از او جدا نشد. نام او با ثعلب گره خورد و به ثعالبی نامور گردید.
معلوم نیست که از چهزمان به خدمت بزرگان در آمد اما می دانیم که اولین خاندان از فرمانروایان که ابومنصور از آن ها سایه حمایت و تشویق دید آل میکال بودند. او به یاری و راهنمایی استادش ابوبکر خوارزمی (طبرخزی) (316 – 383 ق) به دربار امیر ابومنصور احمد بن علی میکالی بار یافت و هم به وساطت استادش به ابوالفضل عبیدالله –پسر امیر- معرفی شد. که این آشنایی به دوستی و پیوند روحی بسیار عمیقی انجامید و نزدیک به 50 سال دوام یافت. یکی از بهره های معنوی این دوستی آن بود که او به کتابخانه عظیم سرور خود راه یافت. علاوه بر این، این امیر زاده در فراهم آوردن مواد علمی بعضی از آثار، ابومنصور را یاری می کرد که ثعالبی در یتیمه الدهر خود ، به آن اشاره می کند. ثعالبی کتاب (خصائص البلدان) و به گمان بسیاری از محققان، کتاب (افضل من اسمه الفضل) را برای همین امیرزاده تالیف و به او اهدا کرده است.
ثعالبی تا سال 377 ق در نیشابور بود. در این سالها نیشابور و خراسان گرفتار جنگها و نابسامانی ها بود و بدین روی مردان حکومت را سر پرداختن به دانش و دانشمندان نبود. بنابرین ثعالبی آهنگ دیدار بخارا می کند. تاریخ این سفر دقیقا معلوم نیست اما از شرح مامونی بر (یتیمه الدهر) بر می آید که او ثعالبی را پیش از 382 ق در بخارا دیده است. این دیدار در روزگار نوح بن منصور بود ولی به دلیل تاختن بغراخان ایلک به پیرامون بخارا، ثعالبی بدون راه یافتن به دربار این امیر ادب پرور، در روزهای پایانی سال 382 یا اوایل 383 ق بازگشت. تنها بهره این سفر این بود که توانست با بزرگانی چون بدیع الزمان همدانی دیدار نماید. اما عدم دیدار با امیر سامانی از یک سو و غارت شدن ملک و زمینش در نیشابور، این سفر را برای وی قرین کامروایی نکرد. بعلاوه اینکه در همان روزها در سوگ استادش خوارزمی نیز نشست. بعد از آن همه تلخی دیدار و آشنایی او با ابوالفتح علی بن محمد بستی بهره ی او گردید که این آشنایی وی را هر چه بیشتر با ظرایف شعر آشنا کرد.
تالیف کتاب (المتشابه) در تجنیس قوافی حاصل این آشنایی و همدمی است و پس از آن (المبهج) را به اشارت وی نوشت. لیکن ماندگارترین و سترگ ترین اثر وی، یعنی (یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر) است که در این ایام (سال 384 ق) به نگارش آن همت آغازید و آن را به یکی از وزیران پیشکش کرد. از این وزیر به تصریح نام نرفته، لیکن به احتمال بسیار او ابوالحسن محمد بن کثیر –وزیر علی بن سیمجور- است که عُتبی نیز در تاریخ خود از وی نام برده است. با تالیف این اثر گران سنگ، نام و آوازه ثعالبی همه جا را درنوردید و به دنبال آن دوستش محمد بن عبدالجبار عتبی مولف تاریخ یمینی و نایب قابوس بن وشمگیر در خراسان او را به دیدار سرور خود در گرگان دعوت کرد. (391ق)
قابوس بن وشمگیر نامورترین حکمرانان زیاری و مردی فاضل و ادیب و فضل دوست بود و در نثر عربی و شعر فارسی و عربی دست داشت. ثعالبی فرصت را غنیمت شمرده و با دو ارمغان به پیشگاه قابوس رسید. نخست میمیه معروفش است که پیروزی امیر را بر آل بویه تبریک گفته و دوم اهدای نسخه ای از کتاب (المبهج) به وی. ثعالبی بعد از دریافت هدایای گرانبهای امیر به زادگاه خود بازگشت که این امر همزمان بود با آمدن پیروزمندانه امیر ابوالمظفر نصر بن ناصر الدین سبکتکین از نبرد با اسماعیل بن نوح سامانی. (382 ق) ثعالبی این پیروزی را در قصیده ای به فرمانروای جوان و سپهسالار خراسان تبریک گفت؛
تبلجت الایام عن غره الدهرو حلت باهل البغی قاصمه الظهر
این قصیده سخت امیر را خوش آمد و زان پس دوستی ای به مدت بیست سال بین آنان شکل گرفت. به دنبال آن ثعالبی کتاب (الاقتباس) و (اجناس التجنیس) را تالیف و به نام امیر آذین داد.
در سال 396 ق که سپاه ایلک خان به نیشابور تاخت و ابوالمظفر مجبور به ترک نیشابور شد باز ثعالبی نشیمن عزلت گزید. تالیف کتاب (سحر البلاغه) حاصل این روزگار است که وی نسخه ای از آن را به ابوموسی بن عمران و نسخه دیگری را به ابوسهل حمدونی که به تازگی فرمانروای نیشابور شده بود، پیشکش کرد.
در سال 400 قمری با مرگ بستی، ثعالبی یکی از مهربان ترین دوستان تمام عمر خود را از دست داد و سال بعد با خشکسالی و قحطی شدید مجبور شد زادگاه خود را ترک کند و به اسفراین به نزد ابوالعباس فضل بن علی برود. ماندن وی در اسفراین دیری نپایید و برای بار دوم راهی گرگان شد (403 ق) در آنجا میهمان ابوسعد محمد بن منصور مشیر ابوقابوس بود.در آن ایام کتاب (التمثیل و المحاضره) را تالیف و به میزبان خود اهداء نمود و نیز (یتیمه الدهر) را برای دومین بار کتابت نمود. بعد از شورش در گرگان و خلع امیر، ثعالبی روی به خوارزم آورد. در آن روزگار ابوالعباس مامون بن مامون خوارزمشاه بر آن سامان حکم می راند و وی خود، ثعالبی را به دربار خویش دعوت کرد. درباری که بزرگانی چون ابن سینا و ابوریحان بیرونی نیز در آن حضور داشتند. ابوالعباس که خود مردی ادیب بود از ثعالبی خواست تا نسخه ای از کتاب (النهایه فی الکنایه)را به گنجینه ی کتابخانه وی بسپارد. همچنین او نسخه ای از (النهایه) را با نام (الکنایه و التعریض) همراه با (الملوکی) یا (آداب الملوک) و (المشرق) و (الظرائف و اللطائف) و (نثر النظم و حل العقد) و (النهیه فی الطرد) را به کتابخانه خوارزمشاهی اهدا کرد.
ثعالبی تا فوت خوارزمشاه (407 ق) در دربار او می ماند و بعد از درگذشت وی چندی به همدمی ابوعبدالله محمد بن حامد الحامدی می پیوندد که متولی خزانه و کتابخانه سلطنتی بود. وی نیز مردی بلند آوازه و ادیب و شاعر بود. ثعالبی کتاب (تحفه الوزراء) را به وی اهداء کرده و در همان سال گرگانج را به سوی غزنه – پایتخت سلطان بزرگ آن روزگار، محمود غزنوی- ترک گفت. پیش از وی بزرگان دیگری چون ابوریحان نیز به دربار وی پیوسته بودند. ثعالبی کتاب (تحسین القبیح و تقبیح الحسن) را به نام وی تالیف کرد.
اما سلطان غزنه را از پیش با ابومنصور آشنایی بود –هنگامی که محمود از چیرگی بر سیستان بر می گشت (393 ق) چون به نیشابور در آمد ثعالبی با قصیده ای با این مطلع آن پیروزی را تبریک گفته بود؛
یا خاتم الملک و یا قاهر الاملاک بین الاخذ و الصفح
و این بار که ثعالبی در غزنه به پیشگاه محمود بار می یافت کتاب (لطائف الظرائف) را به او اهدا کرد و (یواقیت فی بعض المواقیت) را به نام برادر وی امیر ابوالمظفر نصر بن ناصر الدین و (زاد سفر الملوک) را به ابوسعید حسن بن سهل اهدا نمود.
ثعالبی نزدیک به 5 سال در پایتخت با شکوه محمود درنگ کرد و متنعم از عواطف و عنایات و بخشش های امیران و بزرگان، اندوه سال ها را از دل و جانش تکاند اما با مرگ امیر مظفر (412 ق) او حامی صمیمی خود را از دست داد و راهی هرات شد و در خانه قاضی ابواحمد منصور بن محمد هروی ازدی فرود آمد و در برابر رفتار کریمانه میزبان خود، دو کتاب (اللطیف فی الطیب) و (الایجاز و الاعجاز) را به وی پیشکش کرد.
ثعالبی در دوری از غزنه نیز پیوند خود را با حکمرانان غزنوی نبرید؛ او در مرگ محمود (421 ق) مرثیه ای سرود و محمد را که روزکی چند به جای پدر نشست، ستود و پس از برکناری وی و نشستن مسعود بر تخت شاهی و جانشینی پدر (422 ق) او را مدح گفت.
اما هوای عطر آگین سپیده دمان نیشابور، ثعالبی را که حالا در شصتمین پله زندگانی خویش ایستاده بود دوباره بی تاب کرده بود، ناگزیر ابومنصور راه نیشابور در پیش گرفت. نیشابور آغوش خود را برای فرزند نامور خود گشوده بود. ابوالفضل میکالی از دوست دیرین خود در سرای خویش پذیرایی کرد و ثعالبی با آرامش دل و آسایش تن، به آفرینش آثار نو و باز آفرینی نوشته های کهن خود باز پرداخت. پس از آن به پیشگاه برادر ابوالفضل، یعنی ابو ابراهیم نصر بن احمد میکالی در آمد و با بزرگانی چون ابومنصور یحیی بن یحیی کاتب، و دو پسر او –ابوالوفاء و ابوسلمه – و نیز ابویعلی محمد بن الحسن صوفی بصری آشنا شد. ثعالبی در این هنگام کتاب (ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب) را چون گوهری گران بها از ژرفای سینه خود برون افکند و به پیشگاه مشوق و حامی مهربانش –ابوالفضل میکالی- نثار کرد، نیز کتاب (مختارات شعری) ابوالفضل را خلاصه و به گزینی کرد و (المنتحل) نام گذاشت.
در سال 422 ق ابو سهل حمدونی از سوی سلطان مسعود به حکمرانی خراسان گماشته شد. ابومنصور را با بوسهل از پیش باب آشنایی باز بود. ثعالبی نسخه دوم (سحر البلاغه) را به او اهدا کرده بود- از این روی، در پیشگاه حکمران تازه و سرور کهنه، جایی امن و روزگاری آسوده یافت و کتاب (برد الاکباد فی الاعداد) را برای او، و دو کتاب (اللطف و اللطائف) و (مرآت المروءات) را برای دو برادر وی تالیف و تقدیم کرد.
باز ابوالفضل میکالی از ثعالبی درخواستکرد که کتابی در لغت تالیف کند. و او زمانی دراز- با بهروری از کتاب های امیر- به تالیف (فقه اللغه و سر العربیه) پرداخت. برای اینکه ثعالبی با آرامش و آسایش کامل این اثر سترگ و علمی خود را فراهم آورد، امیر میکالی در کلاته ای –نه چندان نزدیک- از آنِ خود، برای پژوهنده نامور ما نشیمنی فراهم ساخت و تمام منابع و مراجع را در اختیار وی گذاشت. در همین هنگام –چیزی پس یا پیش از آن- جماعت دزد و راهزن مشهور به قُفص از نواحی کرمان به خراسان تاختن آوردند و دست به غارت زدند و جمعیت و آرامش ابومنصور نیز مانند دیگران در هم ریخت.
در سال 424 سلطان مسعود در سر راه خود به بغداد، در نیشابور فرود آمد. ثعالبی فرصت را غنیمت شمرده در ضمن چند قصیده، مسعود و وزیرش ابونصر احمد بن محمد را ستود و پیرامونیان امیر از جمله شیخ عارض ابوالحسن مسافر بن حسن را که از غزنه با وی آشنایی داشت، حرمت نهاد و کتاب (خاص الخاص) را به وی اهدا کرد. یکی دیگر از همراهام امیر، حسن ابراهیم صیمری بود که از کتاب فقه اللغه ثعالبی سخت شگفت زده شد و ثعالبی خلاصه ای از آن را به نام (خصائص اللغه) نامیده و به وی هدیه داد.
آن روزها ثعالبی در کار تنظیم یادداشت های افزوده ی خود بر (یتیمه الدهر) یعنی (تتمه) بود، فرصت را غنیمت شمرده پیش نویس آن را به شیخ محمد بن عیسی الکرجی، دوست دیرین خود –که او نیز همراه سلطان مسعود بود- پیشکش کرد. و پس از آن کتاب (الغلمان) را نوشت و در پایان آن یاد آور شد که در کار تصنیف کتاب (سر الصناعه) است که نمی دانیم آن را به انجام رسانید یا نه.
عقربه زمان به پایان دهه سوم از سده ی پنجم رسیده بود. پوست پیرای نامور نیشابور – آن که در میان انگشتان وی نزدیک به صد گوهرتراش خورده می درخشید- خسته می نمود. سه انگشت دست راست مرد از قلم تاول زده، چشمان تیز و درخشانش سوی خود را در لابلای سطور گم کرده بود. دلی که بارها از یافت نکته ای تندتر زده، و از نایافتِ دقیقه ای افسرده بود، دیگر بیش از این نمی کشید. آن حافظه تیز و آن بایگانی عظیم نیز در هم ریخته بود. مرد کم کم نام ها را نیز فراموش می کرد.
تا سرانجام شبی، یا که روزی از روزهای سال 429 ق ثعالبی به دیار باقی شتافت و معلوم نیست که آیا همسر یا فرزندانی داشت که بر او بگریند یا نه. البته عدم اطلاع دقیق و کامل از زندگی این ادیب بزرگ بی شک تا حدود زیادی ناشی از کوتاهی شاگرد و دست پرورده وی باخرزی است. شاگردی که شب و روز ریزه خوار خوان دانش استاد بود تنها در مورد وی یک عبارت دارد:(او جاحظ نیشابور، و برگزیده روزگاران است. تاکنون چشمی همانند وی ندیده و بزرگان دانش او را انکار نتوانند کرد.)
اینک از مردی که حدود 60 سال حیات علمی در خراسان بزرگ داشت و بیش از یک صد و چند اثر کوچک و بزرگ از وی به جای مانده مقبره ای به نام در نیشابور وجود ندارد اما یاد وی در گرمگاه سینه ادب دوستان و فرهیختگان باقی است و دشوار بتوان کتابخانه ای را یافت که از صد و اند اثرش، چند کتاب روشنی بخش قفسه های آن نباشد.
هلال ناجی و دکتر ابراهیم زاهد آثار وی را حدود 109 اثر بر آورد کرده اند و اگر از این تعداد به شمار انگشتان یک دست گم شده باشد و در حدود 10تالیف دیگر تلخیص و واگردانیده اثر بزرگ تر باشد، باز حدود 80، 90 اثر از وی باقی مانده که تعدادی چشمگیر است.
در خاتمه فهرستی از آثار این ادیب بزرگ که در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است ارائه می گردد.
نثر النظم و حل العقد
|
من غاب عنه المطرب
|
نسیم السحر
|
تاریخ غررالسیر المعروف بکتاب: غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم
|
خاص الخاص
|
ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب
|
فقه اللغة و اسرار العربیه
|
فقه اللغة و سرالعربیه
|
تاریخ ثعالبی مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم
|
...النهایة فی فن الکنایة
|
تحسین القبیح و تقبیح الحسن
|
لطائف المعارف
|
اربع رسائل
|
ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب
|
یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر
|
المنتخب من کنایات الادباء و اشارات البلغاء
|
احسن ما سمعت
|
فقه اللغة
|
المنتحل
|
دیوان الثعالبی
|
... التوفیق للتلفیق
|
التمثیل و المحاضره
|
الکنایة و التعریض
|
آداب الملوک
|
شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران
|
الاعجاز و الایجاز
|
الدلیل الی فقه اللغه و سر العربیه للثعالبی
|
لطایف المعارف
|
...الیواقیت فی بعض المواقیت فی مدح الشی و ذمه
|
اجناس التجنیس
|
یتیمة الدهر فی شعراء اهل العصر
|
...الامثال، المسمی با الفرائد و القلائد
|
تحفة الوزراء
|
الاعجاز و الایجاز
|
الظرائف و اللطائف و الیواقیت فی بعض المواقیت
|
تحسین و تقبیح ثعالبی
|
شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران
|
النهایة فی الکنایة المعروف ب الکنایة و التعریض
|
گران سنگهای ادب (در مدح و نکوهش اشیاء)
|
الاقتباس من القرآن الکریم
|
التمثیل و المحاضرة
|
تحفة الوزراء
|
لطائف الظرفاء من طبقات الفضلاء
|
سحر البلاغة و سر البراعة
|
مختصر کتاب یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر للثعالبی
|
من کتاب یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر
|
لباب الاداب
|
احاسن کلم النبی صلیالله علیه و سلم و الصحابة و التابعین و ملوک الجاهلیة و لاسلام و الوزراء و الکتاب و البلغاء و الحکماء و العلماء
|
المنتخب من سنن العرب
|
تحسین القبیح و تقبیح الحسن
|
التمثیل و المحاضرة
|
الکنایة و التعریض
|
یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر
|
موسوعة الامثال، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب
|
... غرر البلاغة فی النظم و النثر
|
الظرایف و اللطائف و الیواقیت فی بعض المواقیت
|
اللطف و اللطائف
|
تحسین القبیح و تقبیح الحسن
|
... التحف و الانوار: المنتخب من البلاغات و الاشعار
|
سحر البلاغة و سر البراعة
|
الشکوی و العتاب و ما وقع للخلان و الاصحاب
|
... الکفایة و التعریض او النهایة فی فن الکنایة
|
...المبهج: یحوی [ ۷۱] واحدا و سبعین بابا حوت ۹۴۹ حکمة و قولا ماثورا
|
لباب الآداب
|
احسن ما سمعت
|
برد الاکباد فی الاعداد
|
لطائف اللطف
|
... زاد سفر الملوک فی السفر و مدحه و ذمه و محاسن الاخلاق فیه
|
التمثل و المحاضرة
|
...درر الحکم
|
سحر البلاغة و سر البراعة
|
...زاد سفر الملوک
|