شعر توللی عمدتاً شعری عاشقانه، رمانتیک و احساساتی است: با تصاویر، واژهها و ترکیبهای فریبندۀ خوشاهنگ، که با بیان شاعرانۀ احساسات فردی، بیش از هر چیز از کامجوییهای جسمانی سخن میگوید؛ و توفیق وی در شاعری، بهسبب همین شعرهاست.
زندگینامه
فریدون تَوَلَلی در شیراز به دنیا آمد. والدینش از تیرهٔ توللی طایفه عملهٔ قشقایی بودند. پس از پایان دورۀ آموزشهای دبستانی و دبیرستانی در این شهر، وارد دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۰ در رشتۀ باستانشناسی دانشکده ادبیات این دانشگاه فارغالتحصیل گردید. سپس به کار باستانشناسی روی آورد و تا امرداد ۱۳۳۲ چندی رئیس ادارۀ باستانشناسی استان فارس بود. توللی، پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد فعالیتهای سیاسی شد و به نوشتن مقالات سیاسی در نشریات حزب توده و مجموعۀ سیاسی طنزآمیزی با نام «التفاصیل» پرداخت. توللی پس از کودتای ۲۸ امرداد از فعالیتهای سیاسی دست شست و در کتابخانۀ دانشگاه پهلوی شیراز به کار مشغول شد. توللی بر اثر آشنایی با نیما یوشیج در شعر بهشیوهً جدید گرایش یافت و به یکی از پیشروان آن تبدیل شد. دفترهای شعر «رها» و «نافه» او محصول همین دوران است. وی بعدها به مخالفت با فرم آزاد نیمایی پرداخت و مجموعهای از غزل و قصیده به شیوۀ قدیم را با نام «پویه» منتشر کرد.
توللی با زبان فرانسه آشنایی داشت و اشعاری از شاعران فرانسهزبان را به فارسی برگرداندهاست. او سرانجام پس از سالها بیماری قلبی در سال ۱۳۶۴ درگذشت. همسر وی مهین توللی بود که از آنها سه فرزند به نامهای نیما و فریبا و رها بهجای ماندهاست. توللی بهخاطر علاقۀ زیادش به نیما نام او را بر نخستین دختر خود میگذارد. ویژهنامهٔ توللی در شمارهٔ هشتاد و پنج مجلهٔ بخارا با مقالاتی از محمدرضا شفیعی کدکنی، محمد افشینوفایی، مهدی فیروزیان، علیاکبر سعیدی سیرجانی و... در زمستان ۱۳۹۰ منتشر شدهاست.
ویژگی اشعار توللی
شعر توللی عمدتاً شعری عاشقانه، رمانتیک و احساساتی است: با تصاویر، واژهها و ترکیبهای فریبندۀ خوشاهنگ، که با بیان شاعرانۀ احساسات فردی، بیش از هر چیز از کامجوییهای جسمانی سخن میگوید؛ و توفیق وی در شاعری، بهسبب همین شعرهاست. توللی در سرودن شعر عاشقانه به شیوۀ نو، روزگاری پیشرو و نظریهپرداز بودهاست و در این زمینه سهم بزرگی دارد.
مــــن آن پیـــر ِ پیمانه گیرم ، که نیست
تـــن از تاب ِ سستی ، به فرمان ِ مـــن
بـــه پنجاه و اند ، ایــــن گــــرانباده جام
فلــــک هشــــته ، بر دست ِ لرزان ِ من
حــــریفان بـــه لبخــــند و من در هراس
هراســی ، کـــه آتـــش زنـــد جان ِ من
مـن ، این عمر ِ افزون ، نخواهم به هیچ
کـــه هیــــچ است ، آغــــاز و پایان ِ من
هـمان به ، کــــه پیمانه کوبم به سنگ
کـــه آغوش ِ مـــرگ است ، درمان ِ من