محمد قاسمزاده میگوید: نویسندههای ما حاصل کلاسهای داستاننویسی هستند و از تاریخ و ادبیات بیخبر، که بخواهند سراغ رمان تاریخی بروند یا به آن فکر کنند.
این داستاننویس در گفتوگو با ایسنا، درباره رمان تاریخی و نوشتن در این گونه ادبی اظهار کرد: ما یک تاریخ طولانی داریم. ایران تاریخ مکتوب سههزارساله دارد؛ البته با توجه به اشیایی که پیدا شده باید چندهزار سال هم به آن اضافه کنیم، اما واقعیت این است که رمان تاریخی در کشورمان کم است.
او درباره گرایش نویسندگان در دورههای مختلف به این گونه ادبی گفت: در دوره رضاشاه با توجه به اینکه گرایش به ایران باستان از جانب حکومت تشویق میشد، عدهای شروع به نوشتن رمان تاریخی کردند که بیشتر آنها پاورقیهای تاریخی بودند. با توجه به اینکه به منابع زیادی دسترسی نداشتند، مستندات این نوشتهها بسیار کم و ضعیف است و نویسندهها فقط میخواستند جو حاکم آن روزگار را راضی کنند. داستانهایی که راجعبه خسرو پرویز، کوروش و داریوش مینوشتند در حد پاورقیهایی است که امروز عاشقانهاش را در ادبیاتمان میبینیم.
قاسمزاده اظهار کرد: در بین نویسندگان جدیترمان، اولین کسی که به تاریخ توجه داشت صادق هدایت بود. او در کتابهای «مازیار» و «پروین دختر ساسان» به تاریخ توجه کرده است. توجه به تاریخ پس از صادق هدایت نزول پیدا میکند و نویسندهها بر اساس اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد مینویسند؛ یعنی رمانها اجتماعی میشوند. در بین نویسندههای معاصر رضا جولایی در کارهایش به تاریخ میپردازد. سه کار خود من هم در حوزه تاریخی قرار میگیرد.
این نویسنده با بیان اینکه رمان تاریخی، نوشتن تاریخ نیست، خاطرنشان کرد: رماننویس مورخ نیست که تاریخ بنویسد، البته مورخ هم نمیتواند رمان بنویسد، زیرا چیزی که بر رمان حاکم است تخیل است. رماننویس باید تخیل را اصل قرار دهد و تاریخ در درون تخیل او غوطه بخورد مانند رمان علمی-تخیلی که علم نیست بلکه رمان است؛ تاریخ هم باید به این شکل باشد و رماننویس نباید خود را در قامت یک مورخ ببیند.
او با تأکید بر اینکه نسبت به تاریخ طولانیمان رمان تاریخی خیلی کم داریم، گفت: این نقصانی در ادبیات ما است که با وجود تاریخ طولانی رمان تاریخی نداریم. البته این موضوع به نویسندگان برنمیگردد بلکه بیشتر به دستگاههای دولتی مربوط است. روسها بیشتر از ما به تاریخ پرداختند که اوجش «جنگ و صلح» تولستوی است؛ تولستوی در «جنگ و صلح» تاریخ روایت نمیکند زیرا او مورخ نیست؛ زمانی که «جنگ و صلح» را میخوانید روح یک واقعه و بازتابهایش را در آن میبینید. اما نویسندههای ما راجعبه کوروش به گونهای مینوشتند که انگار مورخاند.
نویسنده رمان «چیدن باد» درباره محدودیتهای نوشتن در این ژانر ادبی اظهار کرد: در جوامعی مانند جوامع ما اگر نویسنده بخواهد برخلاف روح زمانه حرکت کند، مشکلات زیادی خواهد داشت، زیرا حاکمیت و تبلیغات رسمی او را زیر سوال میبرند. رمان تاریخی چنین مشکلاتی دارد و ممکن است در تضاد با تبلیغات حکومتها باشد که یا به آن اجازه انتشار نمیدهند و یا اینکه دردسر ایجاد میشود، به همین دلیل نویسندگان ما کمتر سراغ رمان تاریخی میروند.
او در ادامه افزود: از طرفی اجتماع هم نسبت به خیلی چیزها بازتاب منفی دارد که این نوع اول سانسور است. اما واقعیت این است که تا حکومتها دستکاری نکنند، اجتماع واکنش نشان نمیدهد. مگر تیراژ کتاب چقدر است که جامعه بخواهد بازتاب نشان دهد؟ تیراژ کتاب ۵۰۰ نسخه است، اگر جامعه واکنش واقعی نشان دهد باید تیراژ کتابهایمان ۵۰۰هزار نسخه باشد. متأسفانه نویسنده از جامعه جدا است و به راه خود میرود و کتابش با تیراژ ۵۰۰ نسخهای اصلا بازتابی ندارد.
محمد قاسمزاده سپس خاطرنشان کرد: واقعیت این است که نویسندگان ما از تاریخ اطلاعی ندارند. نویسندگان ما بیشتر حاصل کلاسهای داستاننویسیاند و از تاریخ و ادبیات بیخبرند که بخواهند سراغ رمان تاریخی بروند یا حتی به آن فکر کنند. مهمترین عامل، ناآگاهی نویسندگان از تاریخ است؛ تاریخ گذشته به کنار، تاریخ معاصر را هم نمیدانند. به طور مثال اولین تعطیلی فلهای مطبوعات کی و کار چه کسی بود؟ روز ۳۱ مرداد ۱۳۵۳ به دستور امیرعباس هویدا ۶۳ روزنامه در یک روز تعطیل شد. منتها آن موقع تعطیل و دادگاهی نکرد بلکه خرید؛ به هرکدام یک میلیون تومان داد و کسی اعتراضی نکرد. این بزرگترین آسیب فرهنگی جامعه ایران بود که نه مطبوعات در سالگرد این اتفاق کاری میکنند و نه اهل قلم حرفش را میزنند.
او درباره اقبال مخاطبان به رمان تاریخی نیز توضیح داد: اگر نویسندهها درست به تاریخ بپردازند خوانندهها هم اقبال نشان میدهند. اما مشکل این است که بین خواننده و نویسنده درههای عمیقی افتاده است. دلیل فاصله مخاطب و نویسنده این است که مطبوعات نقد کتاب ندارند و اگر هم دارند باندبازی است. از طرف دیگر، مطبوعات هم مخاطب ندارند. پرتیراژترین روزنامه ما جامجم با حدود ۶۰۰ هزار نسخه است. ۶۰۰هزار برای ۸۱ میلیون جمعیت. جمعیت آمریکا چهاربرابر جمعیت ایران است و فقط یکی از روزنامههایش ۲۶ میلیون تیراژ دارد. آنها خواننده میپرورند نه ما. درههای بین خواننده و نویسنده باید پر شود. ما حتی در تلویزیون تبلیغ کتاب نداریم، خواننده چطور از انتشار کتاب آگاه شود و به آن اقبال نشان دهد؟
این نویسنده در پایان تأکید کرد: با توجه به اینکه خواندن کتابهای تاریخی بعد از انقلاب رشد داشته مسلما اگر رمان تاریخی خوبی نوشته شود مردم به آن اقبال نشان میدهند. مردم دوست دارند بدانند در گذشته چه خبر بوده. زمانی که تاریخ عوض میشود مردم کنجکاو میشوند و میروند سراغ تاریخ. اما مشکل این است که ما رمان تاریخی نداریم.