قله ها و دره ها ، چطور لحظات خوب و بدمان را مدیریت کنیم
فصل اول را به احساس دلتنگی در یک دره، فصل دوم: یافتن پاسخ ها، فصل سوم: فراموش کردن، فصل چهارم: استراحت کردن، فصل پنجم: یادگیری، فصل ششم: کشف کردن، فصل هفتم: در میان گذاشتن آموخته ها با دیگران، فصل هشتم: استفاده از نگرش قله ها و دره ها، فصل نهم: لذت بردن از قله اختصاص داده کتاب کوتاه و مفیدی است برای اینکه بفهمیم قله ها و دره ها یا روزهای آرام و سخت زندگیمان را چطور مدیریت کنیم. چطور بیشتر بر قله بمانیم و زودتر از دره بیرون بیاییم.
در بخشی از کتاب قله ها و دره ها می خوانیم :
روزی روزگاری، مرد جوان و باهوشی در دره ای زندگی می کرد. او اندوهگین بود؛ بنابراین تصمیم گرفت به ملاقات پیرمردی برود که در قله زندگی می کرد. او وقتی جوان تر بود، در دره خوشبخت بود. در چمن ها بازی و در رودخانه شنا می کرد. آن دره، تنها مکانی بود که می شناخت و تصور می کرد تمام عمرش را آن جا خواهد بود. در دره بعضی روزها ابری و بعضی روزها آفتابی بود؛ همه ی روزهای زندگی اش شبیه به هم بود و این، به او احساس آرامش می داد. با این حال، وقتی بزرگ تر شد، چیزهایی را در دره دید که به نظرش نادرست می آمد. او سردرگم و متعجب بود که چرا قبلاً آن ها را در دره اش ندیده است. با گذشت زمان، نارضایتی و اندوه مرد جوان نیز بیش تر می شد، هرچند دلیلش را نمی دانست. تلاش کرده بود در دره اش کارهای مختلفی انجام دهد، ولی هیچ یک از آن ها او را خوشحال و راضی نمی کرد و ..............