۱۴۰۰-۰۳-۱۳

سلیمانی عزیز

گفته بود هر کس سلاح تحویل بدهد و دنبال شرارت نرود در امان است. آمده بودند و اسلحه تحویل داده بودند.

حاجی به قولش وفا کرد و به تک تک شان امان نامه داد. فکر بعد از این را هم کرده بود. آدمی که بیکار باشد و درآمد نداشته باشد چه تضمینی داشت دوباره پایش نلغزد. چقدر به این در و آن در زد تا توانست چهارصد تا تلمبه آب جور کند. همه را تقسیم کرد بینشان، هم سرشان را به زمین و کشاورزی گرم کرد هم لقمه حلال گذاشت توی سفره هایشان. منتخبی از صفحه 25 کتاب
نوشتن از حاج قاسم سخت است. به اندازه همه آدم هایی که دور و برتان می بینید خاطره دارد. خاطره پیرزن هشتاد ساله قنات ملکی یا خاطره کودک خردسال فلان شهید مدافع حرم. اصلا از کجای زندگی اش باید شروع کرد؟ از کجای چهل سال یک جا نبودن و همه جا بودنش. ((سلیمانی عزیز)) تنها مختصری است که شاید با آن خواستیم کمی داغ و آتش دلمان را در این مصیبت سنگین بنشانیم؛ قطره کوچکی از دریای وجود سردار دلها و قدر وسع ما که امید است قبول فرماید.

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید