دکل: مستند داستانی گام دوم انقلاب
بخشی از کتاب دکل : بابت مطالبی که باید سر کلاس میگفتم، بدجور توی فکر بودم. به آخرین پلۀ طبقۀ دوم که رسیدم، صدای کشیده شدن ته کفش یکی از دانشآموزان به کف سالن، مرا به خود آورد. صدا آنقدری بود که غدههای فوق کلیویام را به زحمت انداخت و بیچارهها مجبور شدند آدرنالین ترشح کنند. چشمهایم را گرد کردم سمت خط ترمزش؛ تقریباً یکی- دو متری کشیده شده بود. کمی ابروهایم را درهم کشیدم. نگاهش کردم و خیلی رسمی پرسیدم: ترمزت ایبیاس نیست؟
طفلی وقتی دید مثل اجل معلق سر راهش سبز شدم، جا خورد، اما دیگر انتظار چنین سؤالی را نداشت و نزدیک بود از پرسشم شاخ در بیاورد؛ آخر ، یک حاج آقا معمولا اصول دین میپرسد، چهکارش به ترمز ایبیاس!
قشنگ پیدا بود که آخوند باحال ندیده است. همین طور هاج و واج به من زل زده بود؛ مثل آدم برق گرفته یا جن دیده، خشک و بی حرکت ماند. دستم را گذاشتم روی سینهام و با تقلید از بازیگر فرشته وحی در سریال یوسف پیامبر، گفتم: سلام خدا بر شما!
دست و پایش را گم کرد و گفت: ا، حاج آقا شمایید، ببخشید!
لبخند زدم و با لحن داشمشدی گفتم: داداش! این سری بخشیدمت ولی دیگر اینجوری تخته گاز نرو تا مجبور نشی خط ترمز بکشی. هم لنتهایت صاف میشوند و هم عابر پیاده از ترس کپ میکند. حس کردم موعظه لاتیام زمینه تحول اساسی را در وجودش رقم زدم اما احتمال دادم در تشخیص شخصیت من دچار تحیر شده و از اساس بین آخوند یا مکانیک بودن بندۀ حقیر بدجور گیر کرده. گمانم ایندفعه دچار مشکل هنگ کردن سیستم مغزی شده بود. حالا برای اینکه زیاد فسفر نسوزاند، دستم را بردم جلوی صورتش و بشکنِ صداداری حوالهاش کردم.
پدیدآور:روح الله ولی ابرقویی
مشخصات نشر: قم : انتشارات مشهور، 1400
مشخصات ظاهری: 340ص.
شماره راهنمای دیویی: د141الف62/3فا8
موجود در تالار قفسه باز بانوان